کتاب مهتاب دلش را گشود بانو نوشته شیدا محمدی
مجموعه حاضر حاوي نوشتههايي ادبي است با آميزهاي از عاطفه، احساس، خيال و عشق كه در قالب چهار عنوان كلي به رشته تحرير درآمده است ...-دلم مغشوش است بانو ! - چرا؟! دلتنگي ! -بسيار. -اينهمه درد را كجا جا گذاشته اي ؟! از كدام غربت مي آيي؟! نگاهت را آويز كدام صبح كرده اي ؟! -آه! عادت به گفتن ندارم ، مهربان! دردهايم در ديار دوري جامانده. همراه نقل و نبات كودكي . صدايم را به مانسي دادم كه رقص كولي وار مرا در چشمهايم به آتش كشيد و بوسه ام را به باد داد و دستانم را به آب سپرد. از آن است كه همه ي گلها عطر بوسه دارند و آبها رنگ تبسم . -چقدر قشنگ ! مثله "سهراب" حرف ميزني . دلتنگ پنجره اي ؟انگار از شهر آفتاب مي آيي. شكل گنجشك هاي بهار گونه ي "فروغ" شده اي . -زندگي ات شعر گونه است. - و قصه ي تو افسانه. مسيح خيال من شده اي. اين چوب جادو را كدام فرشته در حاشيه ء كوير به تو سپرده كه راز خلاصه زيستن را در آن مخفي كرده اي ؟ گله هاي افكارت رم كرده ؟ بي چوپان و چوب به كدام صحرا مي گريزي ؟ - ميل سفر دارم . - به كجا؟ - هر آنجا كه "اينجا" نباشد... ...اگر رفتي... از عشق به اندازه دستانم برايم باقي بگذار تا در برهوت سينهام خاك كنم و با اشك چشمانم آبيارياش نمايم . شايد روزي سبز شود و شكوفههاي آرزو بر تنه تكيدهاش جوانه بزند... مجموعه «مهتاب دلش را گشود... بانو» گويي ايستگاه ديگري است در حوالي خلوت «غزل غزلهاي سليمان». نگاهي ديگري است از ذكرجميل دولت عشق، تا مرگ تا شيفتگي تا باران تاخلوت آبي هاي جهان تا دلدادگي و تا پرسش هايي هستي شناسانه از زندگي و انسان! «مهتاب» كه همواره نمادي از زيبايي، زنانگي، شفافيت و دستمايه بسياري از شاعران ونويسندگان از ديروز، تا به امروز بوده است، اينك درجايگاهي امروزي و در متني ديگر لب مي گشايد و از فضاهاي رمانتيك تا گستره هايي عرفاني، به بازتاب حس و روان آدمي، در گذر از رنجها و شاديهايش مي پردازد. فضاي «متن» آنچنان در هم آميخته است كه شكل خاصي را به مخاطب نشان نمي دهد. در اين چشم انداز تنها «لبريخته»هاست كه با لحني شورانگيز و بي مقصدي، شروع و تمام مي شوند...