کتاب چهار دیوان شامل کفاش خراسانی-شاطرعباس صبوحی-زرگر اصفهانی-فایز دشتستانی
این کتاب چاپ کتاب فرزان 1363 می باشد شاطر عباس صبوحی،سنگدانههای داغ را از دهانهء تنور دور میریزد و خاکستر گودالهء نانپزی را بر دوش میکشد و فی البداهه از سینهء جوشان،ترانههایی به سی الی و روانی قطرات اشک برگفته از چشمان یتیمان بر پهنهء سینهء مردم جاری میسازد و شاطر بچهای تیزهوش که به یاری ابجدخوانی در مکتب،مختصر سوادی یافته شیدای کلام استاد شاطر گشته،اشعار عباس نامی بینام و نشان(منظور شاطر عباس صبوحی است)را ثبت میکند و زرگر اصفهانی،شاعر مردم کوچه و بازار میگردد و محمد علی فایز دشتستانی،پاتاوه میبندد و در ولایت پرصفای ادب مردمی،هزار هزار رد پای یادگاری بر جای میگذارد. چه بگوئیم از کفاش خراسانی آن سوخته دل نازک خیال که هم نفرین نامه میسراید و هم دعانامه و انگشت حیرت ما را بر دندان میرساند.این کفشگر شاعر،به سوزن کلام، رفوی دلهای شکسته را به عهده میگیرد و یوسف مصر ملاحت سخن میگردد و آنگاه «حیدر»-خشت مال خراسانی-خیمهء زرنگار قلب و احساس ما را به قدرت شبیخون سخن به «یغما»میبرد و هزار هزار بیت از غزلهای ناب مردمی را به زبان مردم باز میگوید و به شیرین غزلی،مشتی خاک ناچیز را در قلب خشتزنی میریزد و غم و اندوه قوم و ایل و تبارش را بر روی خاک نقش میزند و غمگسار مردم میگردد. خشتی که به دست این خشتمال شاعر قوام مییاید،خشت بارگاه سخن است و یادگاری از مرد گمنامی که اگر طرفهگویان کتابخوان هم شعرش را نپسندند چه باک که کلام حیدر یغما،نقل و نبات محافل شب زندهداران بیریایی چون میرآبهای خسته جان و شبانان کویری و روستانشینان منزوی است.حیدر فقط شاعر نیست،ادعایی هم ندارد،بلکه راوی احساس مردمی است که همچون خود او-درمان درد فقیری،یتیمی و مظلومی خود را به زمزمهء اشعار ساده میسر میدانند
111