پشتیبانی از ساعت ۹ صبح الی ۱۰ شب :  ۰۹۱۲۵۳۴۳۶۴۴

بیچاره اسفندیار

موجود
300,000 تومان
برگشت به مجموعه: کتاب نایاب

کتاب بیچاره اسفندیار اثر علی اکبر سعیدی سیرجانی
توضیحات

کتاب بیچاره اسفندیار اثر علی اکبر سعیدی سیرجانی

 

 با هجوم فرهنگ فرنگی قهوه خانه ها تبدیل به کلوپ و باشگاه شد و نقالان و معرکه گیران هم چون رمالان و جن گیران هریک از گشوه ای فرا رفتند تا با آرایشی دگر گونه به صحنه آیند و خلایق بد خواب شده را با افسونها و افسانه های دیگر آرامش بخشند.
در این گیر و دار تحول شاهنامه فردوسی هم بخلاف سراینده اش عاقبت بخیر شد و از فضای پر دود و دم قهوه خانه و از دستبرد نقالان غالبا بی مایه رها گشت و قدم به خلوت سنگین و رنگین و رنگین پژوهشگران نهاد و سر و کارش با محققان برجسته ای افتاد که ماها و سالها وقت شریفشان را صرف بررسی نسخه بدلهایش کنند و بحث در نکات دستوری و نوادر لغات و ترکیباتش.
در این مرحله وضع شاهنامه شباهتکی یافت به رهبران از میان ملت برخاسته به قصر و قدرت رسیده به هر بهانه ای از مردم بریده اعم از ملاحضات امنیتی یا توقعات مراجعان یا حصار نفوذ ناپذیر چاپلوسان.
عواملی که خلایق را از ساخته و پرداخته خویش می رماند و به تلاش تازه ای می کشاند در طلب بتی دیگر و قبله گاهی دیگر.

 مردم شاهنامه را به اهل تحقیق و تتبع واگذاشتند و رو به سرگرمی های تازه آوردند:
صحنه های تلویزیون و فیلم سینمایی..که هم تازه بود و هم دیدنی.
و حق با مردم بود که شنیدن کی بود مانند دیدن. اگر مردم از زبان مرشد قلندر نقال شنیده بود که تهمتن با گرز هفتصد من اش چگونه به قلب سپاه افراسیاب زد و از کشته پشته ساخت اکنون با چشم خود می دیدند فلان یکه زن امریکایی با ته بطذی ویکسی چگونه صدها هفت تیرکش قداره بند را نقش زمین می کند.
اگر پیش از آن با شنیدن یکی دختری داشت خاقان چوماه چاره ای نداشتند جز توسل به خیال سازنده و تصور مبهمی از چهره دلخواه اکنون بی هیچ مانع و زحمتی نه تنها تصویر جاندار و کامل ماهرویان که دنباله قضایا را هم به سادگی پیش چشم داشتند.

و بدین گونه بودد که مردم کوچه و بازار بتدریج با رستم و سهراب و بیژن و منیژه وداع گفتند و سراغ تازه های زمانه بی اعتنا به ملامتهای پیران که نو را حلاوتی است دگر.
و بدین سان بساط نقالی و شاهنامه خوانی برچیده شد و اگر هم در گوشه و کنار مملکت در قشلاق عشایر و اعماق روستاها شعله ضعیف از این چرتغ نیم مرده کور سویی می زد

لهراسب شاهنشاه دانش پرور ايران دو پسر داشت: گشتاسب و زرير . گشتاسب كه بي تاب تصرف تاج و تخت است ، روزي در بزم شاهانه با توضيف پهلوانيهاي خود از پدر مي خواهد او را به جانشيني برگزيند . چو گشتاسب مي خورد بر پاي خاست چنين گفت « اي داور داد راست به شاهي نشست تو فرخنده باد همان جاودانه نام تو زنده باد كنون من يكي بنده ام بر درت پرستنده اختر و افسرت

 خرید کتاب بیچاره اسفندیار اثر علی اکبر سعیدی سیرجانی چاپ اول هزار سیصد هفتاد و هفت انتشارات پیکان

نظرات

برای این محصول هنوز نظری ارسال نشده است.