دانلود کتاب وقایع روزانه دربار ناصرالدین شاه اثر محمدحسن خان اعتمادالسلطنه

 

 آنچه که در متن ذیل مطالعه می کنید مربوط بخشهای پایانی وقایع روزانه دربار ناصرالدین شاه است که بعنوان مثال آورده م تا با شیوه نوشتاری و موضوع کتاب بهتر و بیشتر آشنا شوید.

  دیشب بندگان همایون بواسطه دردسر شدید بیرون شام میل فرمودند و مراهم احضار کردند بواسطة خستگی نرفتم. حكيم الممالک که میدان را خالی دیده بود هم طبابت کرده بود هم ترجمه روزنامه بیچاره اگر ترجمه ای مشابه معالجه اش باشد زهی بدبختی دارالترجمه، برای در دسر و دوار جناب حكيم على الاطلاق پیاز اجویز کرده بودند و افراط در شرب شراب شیر از ۲ بجای اینکه پاشویه بدهند و مسکن استعمال نمایند مهیچ داده بودند.

خداوند جل شانه که همیشه حافظ وجود همایون است معدل کرده بسلامت ماندند و شب را هم بیرون خوابیدند اشخاصی که در پرده سرای همایون اجازه ورود داشتند، امین السلطان ، سید ابو القاسم ، مردك و آقا حسینهای . بودند. این سفر طالقان را باختصار تشریف آورده اند مرا پرده شهر یاری عبارت از چند چادر قلندری و تجیز سفید چادرهای ماتزمین است که عاریه گرفته اند. امین السلطان باین جهت مأمور شد که ما بین خوابگاه سلطنتی و حرمخانه مبارکه پادشاهی كشيك بكند و آن وجود بالا مقدس را از تطاول خارجی و از تفاضل حراست خودی محفوظ دارد و چنین کرد الحمدالله سالم وفاتم ماندند، خلاصه صبح امروز بشدت سرد بود هیزم بجهت منقل طوری کمیاب بود که تحصیات بخيال هم نمی آمد .

علی العليمه برخاستم لباس پوشیدم مصمم حر ک گردیدم آن زردی که هنوز تازه خیر و عالم در فال جبال ، اعمه خود را پرتو افکن شده بود خسرو ایران زمین ازین نشسته و راه کل را گرفته بالا راندند. من هم سوار شدم متعاقب موکب همایون راندم. بارتفاع چهار هزار ذرع از سطح در با باصل قله کوه آنجایی که کوه گرفته شده از سمت شمال بکلاردشت و از طرف جنوب بطالقان منظر دارد ؛ رسیدیم اصل قله این کوه تخت سلیمان مشهور است و ارتفاع آن چهار هزارو پانصد ذرع است.

در حوالی قله طرف شمال پوشیده از برف است که متجاوز از چهار هزار فرع از روی برف صور شده و این برف در بعضی جاها که قدری گود است تشکیل دریاچه ها داده که اطرافش برف است و آب بطور تفطير الرزين برفها خارج شده در پاچه تشکیل داده که پارچمهای یخ در میان این دریاچه ها شناوری میکند. خادمان حرم جلالت و مسئوران سرادق سلطنت خدر کنار یکی از این دریاچه ها به ناهار افتاده بودند. ما از قله برفی صعود کردیم و از طرف دیگران هبوط نمودیم اگرچه ماموران راه که از طرف پادشاه فرستاده بودند مانع حرکت به مردم شده بودند که کسی با این نیاید، مبادا راه را بگیرند پاسنگی پرتاب شود، با وجود این چون راه خیلی بد بود و سخت و عمودی سراشیب بود قریب به ربع فرسنگ بماك چون سنگ پیاده آمدم، سربازهای ترك ترك انسانيت کردم محض دلتنگی از مسافرت بادراج خرکی گارگاه سنگ میانداختند که سه سنگ از پهلوی من گذشته و بحمدالله مرا نگرفت، بقول مشهور : از من بود ، بجوال کاه گرفت

. و با حالت و اماده بافتاب گردان ناهار خوری شاه رسیدم طاوزان هم بود ، بندگان هما پورا دیدم که دوربین در دست گرفته تماشای مردم را میکرد کمتر کوه پائین میآمدند هر کس بخت و زحمت میامد مشعوف میشدند و خنده میکردند.

ناهاری صرف فرمودند من و طلوزان و دندانساز و میرزا احمد خان در یکجا ناهار خوردیم یعنی ناهار مرا صرف کردند. بندگان پادشاهی تفقد فرمودند نصف قرقاول کباب که خود نصف دیگر را مین فرموده بودند بتوسط سید ابوالقاسم برای من فرستادند. بعد از ناهار جون پناهگاهی نداشتم یعنی آفتاب گردانچی من سر گردان در گوه مانده بود آفتاب هم خالی از حرارت نبود چونکه غالبا درقلة جبال بواسطة لطاعت هوا حرارت آفتاب زیادتر مؤثر است نتوانستم بمانم ، سوار شدم براه افتادم از امین همایون که سازنده راه بود اما از قله کوه هیچ پائین نیامده بود پرسیدم بمنزل چه داریم ؟

گفت فرسخی ، از پستی و بلندی راه سؤال کردم گفت : چون کف دست است. این شخص بزرگوار که جوانی است خوش کار چنانکه ذکر شد پولی گرفته بود با ناظم خلوت که او هم پیر بی خردی است بلکه بعبارت غیر فصیح خر غریبی است آن پول را برادر و از بدون هیچ رعایت بانهایت اختیار میان خود تقسیم کرده بودند و مطالق طالقانیها را بطور بیگاری باینکار را داشته بودند، از حضرت باری و سر کار شهریاری ترسیده بودند بعلاوه تعارفی هم از اهل با ولت و صاحب تبول باسم تعارف ومصادره ماخوذ داشته بودند و بهیچوجه رعایت رعیت بینوا وبالاهل اردوی تا توانرا نکرده بودند! راه تنگ و تا قله سنك و منزل بیدو آذوقه نادیده بهر حال شش فرسخ راه پیمودیم و هر آن وحشت از مرگ داشتیم ، تا عصری بمنزل که پری جان است بی جان رسیدیم میرزا عیسی خان سرتیپ که از امکان است و من او را از پاکان میدانم جلو آمده بود و خانه سید خری را موسوم بسید اباصات گرفته بود ، جای حاضر کرده بود بی اختیار خود را خدمت خان سرتیپ رسانیدم جای خوردم اند کی آسوده قدم فکر شام و شب افتادم .

 

 سید صاحب خانه را هر چه تعمیم کردم و وعده و نوید دادم که گوسفندی با مرغی بیاورد بریان با کباب کنیم و آذوقه شيزا فراهم بیاوریم تن بهیج در نداد و زبان حالیش نمیشد آخر در کیسه را گشودم ، مباقی بعیده مینا مادرش دادم، قدری بخود و کسان دیگرش بخشش کردم تا بره ای آورد و کشته و پوست کند و سلاحی نمود، خان سرتیپ در دیگش گذاشت و سید كاتب سایر لوازمش را پرداخت، بریانی پختند و ما را از وحشت بغذائی آسوده ساختند علی به اردو برای تحصیل پیاز رفته بود میرزا عبدالله خان پیشخدمت را یافته بود، پیاز گرفته بود ما نیارش کردیم لحافی هم از سید عاریت گرفتیم ، شامی صرف نموده خوابیدیم بله واسبا بها قريب يصبح وارد شد. حاصل این سفر فوت چهار نفر از ملازمین بود که با از کوه پرت شده بودند یا سنگل از کوه بآنها پرت شده و کشته شده بودند. شصت هفتاد مال از بنا دیوانی وغیره از کوه پرستند.

شنبه هشتم من مرخصی گرفتم امروز شهرستانک بروم اردو امروز توقف دارند دوشنبه دهم صبح منزل موچول خان بجهت تعزیت فوت مادرش رفتم از آنجا درب خانه رفتم امروز امین السلطان بحكم شاه دویست نفر از سوارهای سیف المالک و چهارصد عر از سوارهای علاءالدوله کم کرد. میرزا رضاخان آجودان سپهسالار پسر میرزا حسین خان گرانمایه که والد الزناترین مردم است توسط حكيم الممالك پدر زنش به بعبارت مستهجن زن قحبه ترین عالم است بحضور همایون شرفیاب شد . پنجشنبه سیزدهم دیروز عصر امین الدوله ، ناصر الملك ، مخبر الملك که تازه از فرنگ آمده و شاهزاده عضدالدوله که متولی باشی شود شده است از شهر آمدند.

اگرچه دیروز عصر با تعالی محقق منزل امین الدول عرفته بودم، امروز صبح هم مستقيماً منزل امین السلطان رفتم، فرق که شکست حضور رقم فرمودند الى عصر باشم، وزراء نور رسیدند وزیر علوم را دیدم خیلی شکسته و پیر شده است، کتنی از آلمان خریده است به هفتاد و پنجهزار تومان . من تا عصر بودم بعد مراجعت منزل شد. از جمال عجایبات اینکه امروز شاه تشریف برده بودند مرتبه فوقانی عمارت که وزراء را پذیرایی فرمایند بوی خورش ستام همایونی رسیده بود برضاخان پسر سرایدار باشی که تایپ سرایدار باشی است و در سفرها ماتزم رکتاب است تغیر فرموده بودند عرض کرده بود تقصیر من نیست میرزامحمد یعنی مليجك اول خورش زیر فرش قایم کرده است که میخورد ، میرزا محمد از این فقره بدشان آمده برضاخان تغیر نموده بلکه فحش داده بود او هم جواب میدهد.
میرزا محمد شهر فرموده از عمارت بیرون میرود که شهر خواهم رفت احمل که هیچ چیز دنیا او را منتبه نمیسازد بیادمه تفصیل را بناء عرض کرده بود جمعی را فرستادند. میرزا محمد خان را آوردند و گذشت . عصر که شاه از وزرا، فارغ شدند اندرون تشریف بردند بمن فرمودند جایی نروم جمعی هم از عمله خلوت بودند كه يك مرتبه ه ايجك دوان دوان پیداشد و رو کرد برضاخان بنای فمش را گذاشت او هم جواب داد مليجك متغير شد این در دوید آن می دوید من یقین کردم میخواهد خود را از

 

دانلود کتاب وقایع روزانه دربار ناصرالدین شاه