پشتیبانی از ساعت ۹ صبح الی ۱۰ شب :  ۰۹۱۲۵۳۴۳۶۴۴

کتاب ادبی

و شامل کتب ادبی و دانلود کتاب در زمینه ادبیات و تاریخ ادبیات

....................................................................................................

دانلود کتاب شرح کبیر انقروی بر مثنوی معنوی مولوی ترجمه عصمت ستارزاده

 

اثریکه اکنون از نظر شما خوانندگان ارجمند میگذرد، ترجمه ایست از شرح کبیر انقروی بر مثنوی معنوی مولوی . فکر نمیکنم از دوستداران شعر و ادب فارسی کسی باشد که از عظمت فکر و قدرت بیان مولینا آگاه نباشد و در برابر یحت بیکران و وسعت تقيل و دانش او سر تعظیم فرد نیاورد و در حل و فحص اسول افکار و دقایق اسرار کتاب مثنوی این مرد روحانی دچار حیرت و بهت نگردد و نگوید که : اگر این معجزه نیست یقین نوعی کرامت است و يا وحی حق است.

چنانکه خود حضرت مولینا فرموده اند : این نه نجم است و نه رمل است و نه خواب وحي حق والله اعلم بالصواب و بايدى سفرة كرام بررة : و اين مثنوی با دست ملائك كاتب ، همان ملائکی که قرآن عظیم را از لوح محفوظ استنساخ و نوشته اند، نوشته شده و بر قلب من الهام شده است.

مثنوی معنای قرآن کریم است و مثنوی کاشف قرآن است. ادراك حقایق روحانی و تشریح مضامین پر از فلسفه و تصوف وفقه و مبانی پس اسلامی کتابی که دارای معانی قرانی است، و سالهای متمادی است که مانند گوهر درخشان میدرخشد و اشعه و انوارش گذشته از اینکه عالم ادب فارسی را روشن ساخته، چشم محققین و دانشمندان بیگانه را نیز از پرتو خویش خیره کرده است ، کار ساده ای نیست . بهمین مناسبت این کتاب شریف از همان زمانهای قدیم فقط موضوع مطالعه عده ای خواص و اهل تحقیق و تنبع قرار گرفته و دیگران را محتاج به دستیاری و راهنمایی نظر باريك بين و تصور موشکاف وفسحت تعبیر و فصاحت لفظ و بلاغت معنی واحاطه خاطر و وسعت اطلاع مفسرین کرده است پس بهمین منظور تفسیرهای متعددی بعمل آمده است.

اما در میان تمام مفسرین که به تفسیر مثنوی شریف پرداخته اند، تنها شارح معروف جهانی اسماعیل انقروی است که در بیان افکار مولينا وشرح و توضيح مضامين آسمانی و عمیق و غیر متبادر بذهن مثنوی چیره دستی و هنرمندی خویش را ثابت نموده است. این مطلبی است که مستشرقین و مترجمین بزرگ عالم ادب بدان اعتراف دارند، و شرح کبیر انقروی را اساس کار خویش قرار داده اند و از آن بهره مند شده اند این مفسر تربیت یافته و پرورده مکتب مولوی و حامل اسرار و خلیفه مقتدر مولینا بود چنانچه سالها چشم و چراغ پروانهای شمع الہدی گشته و طالبین معرفت را ارشاد و تعلیم میفرمودند. همانطور که سراینده مثنوی با قدرت مافوق بشری و اتصال به عالم غیب آن را سروده است طبق روایات مؤثق اسماعیل انقروی از عنایات روحانی مولینا برخوردار بوده است که توانسته است مبین منویات خاطر وی باشد و شرح مفصل و کاملی برشش مجلد مثنوی بنویسد و طالبین را با غوامض واسرار انفاس مولینا آشنا سازد.

شکی نیست که ظهور ذاتشان از طرف خداوند حكيم يك وديعه بوده كه الى يومنا هذا هادی و راهنمای دوستداران مثنوی شریف شده اند والى يوم القيامة، شهرت جاویدان یافته و با تحسین و آفرین محققین و فضلای بزرگ جهان ادب فارسی تفوق خود را بر سایر تفسیر نویسان ثابت نموده اند .

اکنون که ترجمه فارسی جزو اول از دفتر اول شرح مثنوی شریف در دسترس علاقمندان آن قرار گرفته است شرح زندگانی و آثار این مرد عارف و این شارح توانا را که مخصوصاً در شهریور ماه سال جاری برای مزید فایده تاریخچه حیات او را در دانشگاه استانبول از روی مدارک معتبر جمع آوری کرده ام، در معرض نظر خوانندگان محترم میگذارم .

مسلماً مقام شامخ بزرگان علم و دانش وقتی شناخته میشود که آثارشان نظر شود، و هر چه بیشتر آثار و تألیفات و تصنیفاتشان انتشار یا بد. قدردانی و حقگذاری از آن شده است. و من بیشتر از این درباره شارح مذکور و اهمیت کاروی سخن نمیگویم که اعرف نیستم فقط از توفیقی که در ترجمه این اثر جاویدان بزبان فارسی نصیب من شده و از اینکه در راه پیشرفت ادب فارسی قدمی برداشته ام بسیار خرسندم. و اينك در ادامه ترجمه این شرح از خداوند بزرگ و از روح بلند مولینا یاری میجویم

 

 

برای خرید کتاب شرح کبیر انقروی بر مثنوی معنوی مولوی  نسخه چاپی لینجا کلیک نمایید . و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

دانلود کتاب نامه‌هایی به میلنا اثر فرانتس کافکا ترجمه سیاوش جمادی

 

 

هراس بعدی کافکا از کثافت و همچنین شرارتی که در اعماق روح آدمی به کمین نشسته است جلوه گاه نیاز اخلاقی و همچنین خاستگاه آنهمه تصاویر غریب آفریده اوست که تقلای قهرمانی را برای نیل به عدالتخانه مصدر حکم نشان میدهد. این نیاز عطشناک چنان بر آثار او غالب است که به جرئت توان گفت وی بر خلاف جوانان خشمگین نسلهای بعدی، گست از ایمان و قدس را نه تنها به منزله آزادی و بشر خدایی نمی نگریست، بلکه آن را با اسارت در قضی ذهنیت فردی و سقوط و سرگردانی برابر می دانست. داستایفسکی گفته بود اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است.

اما در جهان کافکا، که از جهات بسیاری با کیر که گور همخوانی دارد، قضیه تا حدی برعکس است. اگر خدا نباشد ابراهیم مجاز نیست فرزند عزیز خود را قربانی کند. حکم خداست که تا اخلاقی بودن عمل ابراهیم را می زداید. غیاب خدا نیاز به قانون اخلاقی را از بین نمی برد بلکه تنها آن را لا ینحل می کند. اما نه در جهانی ،ویران که در جهانی مختل زندگی میکنیم.» از اینهمه می توان دریافت که هنر کافکا تا چه حد به زندگی او بسته است.

پس از مرگی کافکا، دستیابی به انبوهی از پادداشتها و نامه های او نویسنده ای را به ما نشان می دهد، که برخلاف بسیاری از نویسندگان و حتی فلاسفه، با هنر خود می زیست شرافت انسانی و مذمت پول و تجمل از ین مایه های مکرر آثار بالزاک است و حال آنکه وی در زندگی نه تنها در پنجه تجمل پرستی و افزون طلبی، چون بندي ناتوانی دست و پا میزده بلکه زندگینامه نویسان او در عدد فرزندان نامشروعی که بعد از مرگ از وی به جا مانده اختلاف نظر دارند اعتراض علیه بردگی و برتری نژاد سید بر مردمان بدوی و رنگین پوست یکی از مضامین برجستۀ آثار هرمان ملویل است و حال آنکه در سالهای اخیر دسترسی محققان به یادداشتهای نویافته اعضای خانواده ملویل چنان چهره هوتناک خودمدار و زن ستیزی از او نشان میدهد که هر قلب سلیمی را به درد می آورد. از همه اینها وحشتناکثر اسناد و تصاویر معتبر و مسجلی است که از همکاری نزدیک مارتین هیدگر با گشتاپو و شرکت او در مراسم شرم آور کتابسوزان تاریها خبر می دهد.

این دو چهرگی آشکار و تردید ناپذیر را هرگز نمی توان به عنوان تغییرکیش تعدیل کرد. افکار بلند و ژرف هیدگر درباره عزت و عظمت هستی و آزادی آدمی در همان ایامی به طبع می رسد که وی در برابر مراسم سوزاندن آثار استادش هوسرل، صرفاً به جهت یهودی بودن او لئیمانه سکوت می کند. در حالی که این فیلسوف بزرگ و تأثیر گذار قرن بیستم پس از شکست آلمان هیتلری خود و جمعی از دوستانش از جمله هانا آرنت به هرکاری دست می یازند تا بر سوابق ننگین او سرپوش بگذارند، فرانتس کافکا در حیات خود و دوستان و مفسران بعد از مرگ او از هیچ کوششی در جهت آسمان پرده برداری از جزئیات زندگی او فروگذار نکردهاند. گویی از ورای اینهمه آثار و یادداشتها و نامه ها و اسناد و حتی انتشار نقل قولهای شفاهی صدای کافکا به گوش می رسد که اینک اینهمه من هستم. هر چه می توانید جستجو کنید.

هرگز کلامی نخواهید یافت که از دروغ و دورویی حکایت کند. هرگز میان آزمونهای شخصی زندگی و مضامین آثارم دوگانگی و شکافی نخواهید یافت. این صدای فروتن و وارسته، و به قول گوستا و پانوش این صدای قدیس با لحنی آرام و بی اعتنا به شهرت و جمعیت، خواهد گفت که کلمات من زبان حال کسی است که سلامت جسم و پاره پاره جگرش را در گرو یافتن نور در ظلمات نهاد جنبۀ تاریک آثار و همچنین زندگی کافکا، تنها ناشی از تعلیق حکم و تاکامی قهرمانان او در دسترسی به منشاء صدور حکم است به زبان ساده تر، قهرمان کافکا میخواهد بداند که آیا حق دارد چنین با چنان کند، اما هیچ مرجعی که در درون و نه در پرستاره یافت نمیشود که پاسخی قطعی به او بدهد. این بلاتکلیفی و کشمکش اندیشه و احساس، برای رسیدن به تکلیف قطعی به کرات در نامه هایی به میلنا» موج می زند.

آیا همبودی با میلناه به رقم رضایت میلنا، حق اوست یا نه؟ رضایت معشوق برای شریفترین اشخاص عبادی جوازی عادلانه و انسانی به شمار می آید اما برای کافکا نه در درون خودش، نه در خواهش میلنا، و نه در جای دیگری منشاء صدور چنین جوازی پیدا نمی شود. کافکا، با همه اشتیاقی که به تشکیل خانواده داشت، سه بار پیمان نامزدی خود را به هم میزند. شگفت آنکه در هر سه مورد نامزدهای او مصرانه خواهان وصلت اند و این کافکا است که طی نامه هایی خطای دختران راه در آنچه به آن رضایت داده اند، به تفصیل به آنها گوشزد میکند. چکیده بسیاری از نامه های کافکا به فلیسه باور و ژولی وریزک از هراس او نسبت به امکان جریحه دار ساختن و قربانی کردن دختران سرزنده و امیدواری حکایت میکند که او را بهتر از آنچه هست پنداشته اند. انگار که ما با زاهد پاکدامنی سروکار داریم که سخنگیر ترین آئین اخلاقی و الهی او را از دستیاری به حریم یک دختر باز می دارد اما کافکا شیخ صنعان نبود. او که پای بند شریعت موسی بوده نه دلبسته حقیقت میسی در تمام نامه ها و یاداشتهای روزانه او کمتر می توان رد کوچکی سراغ گرفت، که تفسیر ماوراء الطبیعی ماکس برود را بر «قصر با بسته دژه تأیید کند. در آثار کافکا اثری از رهبانیت، خواه به طریق ستایش مرگ و خودکشی و خواه به طریق تصوف و کهانت وجود ندارد. قهرمانان او هرگز به صومعه پناه نمی برند، تفاوت نمی کند که این صومعه خودکشی و عدم باشد، با پیوستن به عالم اعلام مسأله آنها عالم غیب و جهان پس از مرگ نیست و اگر باشد تا آنجاست که در زندگی این جهانی نقش دارند.

ملکوت آسمان کافکا تنها در شکل کلی قضیه مشهور داستایفسکی معنا پیدا می کنند که: داگر خدا نباشده زندگی این جهانی فرد به چه سرنوشتی دچار می شود. داستایفسکی و کیر که گوره این دو پیشاهنگ بزرگ فلسفه های بعد از جنگ در قرن نوزدهم بحران ایمان و غیاب قدس را چون فاجعه ویرانگری برای آیندگان می بدند برای داستایفسکی نیز چون کافکا عواقب این فاجعه یعنی بحران اخلاق این جهانی مطرح بود. اگر دین برود، سرچشمه صدور احکام اخلاقی جز آزادی و خداکاری نفس امریه بشر چه خواهد بود؟

 

برای خرید کتاب نامه‌هایی به میلنا نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید . و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 

دانلود کتاب معمای شاهنامه : باستان شناسی و داستان شناسی شاهنامه اثر سیامک وکیلی

 

 

کتاب شاهنامه تنها نوشتمانده ی ( اثر) کهن جهان است که با دقتی شگفت انگیز - چه از نگاه ساختهای داستانی و چه از نگاه اندیشه درونمایه و جهان بینی آفریده شده و نه تنها بر داستان نویسی پس از خود، در ایران و جهان اثر بسیار گذارده بلکه هنوز هم با تعریف امروزین داستان همخوانی و هماهنگی فراباور ( مافوق تصوری دارد. این نوشتمانده ی کهن یکی از کتابهایی است که از فردای مرگ نویسنده اش هر کس که توانسته به علتهای گوناگون دستی در آن برده و دگرگونیهایی را به انجام رسانده همه ی این دستکاریها به جز دستکاریهایی که به طور معمول در نوشته های کهن انجام می گیرد به این علت اصلی بوده که این کتاب را هماهنگ و یکدست کنند. چرا؟ چون در واقع شاهنامه کتابی ست در اصل ناهماهنگ و نایکدست علت این ناهماهنگی و نایکدستی بیش و پیش از آنکه مربوط به ساخت (= تکنیک) باشد به علت آن است که این کتاب در اصل به دست یک تن نوشته نشده و نویسندگان آن دو تن بوده اند.
این باور نه براساس کاستیها و اشتباهاتی است که به طور معمول کتابهای کهنی مانند شاهنامه دارند آنچنانکه برای نمونه در سمک عیار و هزار و یک شب دیده میشود بلکه بر اساس تفاوتها و ناهماهنگیهای ساختی در بخشهای جداگانه ی آن و همچنین تفاوتهایی است که در نگاه نویسنده / نویسندگان و چهرههای شاهنامه دیده میشود. ممکن است که یک نویسنده در یک کتاب دارای کاستیها و اشتباهاتی در بخشهای گوناگون باشد و به طور حتم نویسندگان خوب امروزین هم از یک چنین موردهایی دور نیستند اما در واقع همین کاستیها و اشتباهات در یک کتاب - اگر به وسیله ی یک نویسنده نوشته شده باشد هنوز دارای هماهنگی و یکدستی است. برای نمونه در سمک عیار شما کاستیها و اشتباهات بسیار میبینید.

با این وجود از نگاه ساخت شناسی جهان بینی زبان شناسی و مانند اینها از آن هماهنگی و یک دستی مورد نیاز برخوردار است که بتوان گفت همه ی این اشتباهات و کاستیها به قلم یک نویسنده رخ داده است. شاهنامه دارای دو بخشی است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی ،زبانشناسی جهان بینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو ،اندیشه دو استعداد و دو پسند جداگانه و تا یکدست.اند. برای نمونه در یک بخش باور نویسنده به دین زرتشتی است اما در بخش دوم اسلام است؛ در یک بخش سستی و ناپایداری جهان بنیان جهان بینی است و در بخش دیگر از پرستی و زیاده خواهی اساس جهان بینی نویسنده را می سازد؛ و نمونه های دیگری که در این کتاب خواهید دید چنین تفاوتهای بزرگی را نمی توان به سادگی همچون اشتباهات نویسنده شمرد. پس میبایست علت دیگری داشته باشد که به باور من وجود دو نویسنده ی گوناگون است.

بر این اساس میتوان شاهنامه را به دو بخش جداگانه بخش بندی کرد. بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی - امپراطوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که ما آن را شاهنامه ی اصل نامیده ایم و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه ی افزوده نام نهاد دایم. شاهنامدی افزوده نوشته ی فردوسی است اما شاهنامه ی اصل نویسنده ی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشته ی یک تن نیست به اثبات برساند. درباره ی تفاوتهای این دو بخش در شاهنامه برخی را بر این باور است که فردوسی در آنجا که مربوط به افسانه ها بوده (بخش نخست) خیال را جولان داده اما آنجا که مربوط به تاریخ بوده دل به کار نداده است.

نخست اینکه از پادشاهی لهراسب تا پایان هفت خان اسفندیار هم افسانه ای است اما چنان که بستر خواهید دید، نسبت به بخش نخست که شاهنامهی اصل است و داستان رستم و اسفندیار بسیار نخستانه - ابتدایی) تر و بد ساخت تر است. چرا در اینجا فردوسی نتوانسته خیال را جولان دهد؟ و دوم اینکه هیچ نویسنده ای یافت نمیشود که بتواند خوب بنویسد اما بد بنویسد. فردوسی اگر از بخش تاریخی خوشش نمی آمده که تا این اندازه آن را ضعیف و بد ساخت نوشته، می توانسته آن را ننویسد در تاریخ نداریم که کسی فردوسی را مجبور به نوشتن این بخش کرده باشد.

 برای خرید کتاب معمای شاهنامه  نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به مطلب مراجعه نمایید.

دانلود کتاب ماسه ها و حماسه ها اثر کارو دردریان

 

 

من بر حسب ساختمان گذشته های زندگیم بر حسب آنچه زندگی بمن آموخته است. یکی از ملیونها و ده ها ملیون انسان آشتی ناپذیر این زمانم... و برحسب احتیاجم بادامه زندگی - علی رغم همه رنجها و شکنجه های روحی بوست کم لطفی سی و پنج خزانی که در حسرت لطف يك بهار بزندگی ناهموار شود هموار کرده ام انهمه هر چه در این قرن پر آشوب سیاه مست در بیکران این خاکی سرای خاک آفریدگان آسمان پرست میگذرد، خیلی چیزها میدانم : میدانم که در قرن ماه سرنوشت همه خواستهای انسانی سرنوشت همه آرزوها و تلاشهای انانی، تلك سرفه سپیده دم تفنگها است....

میدانم که قرن ما تفریحگاه موقت آشتیهای بلاتکلیف در متن خستگی زائیده از تایم سیستماتیک جنگهاست.... میدانم که قرن ها قرن انقلاب رنگها، قرن حکومت نیرنگهاست... اینها را ـ و خیلی چیزهای دیگر را - میدانم و با علم باین قبیل حقایق انکار ناپذیر است که احساس میکنم : ناقوسها، سرا بر آشیان و فلک آشنای كلیا را تا سر حد يك تعظیم غیرارادی به آستان زمین ، خم کرده اند ... شیون مدام شبانه ناقوسها قرب عزای مرگه عزیزان از دست رفته را تا پوچی یا هیچ تفاوت از بین برده است ..... مي آتشین شکوفه بهار نسل بیگناه فردا در خزانزدگی ایده آل سر گردان نسل کو کار دیروز پرپر شده است ...

قلب آسمان را شکوه پنهانی ملیونها قربانی سوداگران مرگه ، با فلك سوز ماتمی جاودانی، آکنده است ..... عدا در پهنه کران نا پدید افلاک، بر غم دوزخی شور ارواح سرور شیاطین، بطور شکننده ای از نامردی و ستمکاری و خونخواری بندگان احمق خود، شرمنده است ... پشت گورستانها را سنگینی اند و عبار سلبها، در هم شکسته است ..... و بشريت ـ به مفهوم وسیع کلمه - خسته است ..... ....

و این گناه من نیست که در قرنی اینچنین سرسام آفرین بدنیا آمده ام .... ... این گناه من نیست که در آثار من در خیابانهای گرد آلود و مسموم، کوچه پس کوچه های تنگه و تاريك بن بسنهای غربت زده و محروم و کلیه های درودیوار شکسته و محکوم آثار من همه هرچه هست سیل سرتك وعبده است در حسرت آنچه نیست .... و فریاد (نیست) است. برغم آنچه هـ هست ... م برای من هیچ جالب توجه نیست که سرد مداران شعر و ادب دنیای کهن، ساره انکها و فریادهای مرا : آثار مرا - و اصولا خود مرا (اثری) قابل بحث میدانند یا نه ... هیچ جالب توجه نیست ....

قدر مسلم آنکه ـ من برغم در بودگان عروض بدوش قافیه دوش پنبه بگوش نمیتوانی کم لطفی سی و پنج خزانی که در حسرت لطف يك بهار بزندگی ناهموار خود هموار کرده ام ان همه هر چه در این قرن پر آشوب سیاه مست در بیکران این خاکی سرای خاک آفریدگان آسمان پرست میگذرد، خیلی چیزها میدانم : میدانم که در قرن ما، سرنوشت همه خواستهای انسانی، سرنوشت همه آرزوها و تلاشهای انساني، تك سرقه سپیده دم تفنگهاست....

میدانم که قرن ما، تفریحگاه موقت آشتیهای بلاتکلیف در متن خستگی نامیده از تایم سیستماتیک جنگهاست... میدانم که قرن ها قرن انقلاب رنگها، قرن حکومت نیرنگهاست.... اینها را - وخیلی چیزهای دیگر را - میدانم و با علم باین قبیل حقایق انکار ناپذیر است که احساس میکنم : ناقوسها، سرا بر آشیان و فلک آشنای كلیا را تا سر حد يك تعظیم غیرارادی به آستان زمین ، خم کرده اند . في شیون مدام شبانه ناقوسها قرب عزای مرگ عزیزان از دست رفته را تا پوچی با هیچ تفاوت از بین برده است ..... آتشین شکوفه بهار نسل بیگناه فردا در خزا نزدگی ایده آل سرگردان نسل کی کار دیروز پر پر شده است ... قلب آسمان راه شکوه پنهانی ملیونها قربانی سوداگران مرگه ، با فلك سوز ماتمی جاودانی آکنده است .....

عدا در پهنه کران تا پدیدا فلاک، بر غم دوزخی شود ارواح مرور شیاطین، بطور شکننده ای از نامردی و ستمکاری و خونخواری بندگان احمق خود، شرمنده است... پشت گورستانها را سنگینی اند و هبار سلیها، درهم شکسته است. .... و بشریت ـ به مفهوم وسیع کلمه - خسته است ..... .... و این گناه من نیست که در قرنی اینچنین سرسام آفرین بدنیا آمده ام .... ... این گناه من نیست که در آثار من در خیابان های گرد آلود و مسموم، کوچه پس کوچه های تنگه و تاريك بن بستهای غربت زده و محروم و کلیه های درودیوار شکسته و محکوم آثار من همه هر چه هست، سپل سرتك رمیده است، در حسرت آنچه نیست ....

 

برای خرید کتاب ماسه ها و حماسه ها  نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.