در زمان بعد از جنگ مخصوصا در«دوره بعد از جنگ سرد»، جوامعي در فضاي بين المللي شكل گرفته شده است كه از آنها با عنوان«جوامع امن» ياد مي شود. ميان آنها سال هاي متمادي جنگي رخ نداده است و با توسل به زور از ابزارهاي تنظيم روابط و تامين اهداف در درون جامعه در حال حذف شدن است. جامعه امن اروپاي غربي، آسياي جنوب شرقي، با درجات مختلف هستند كه ميان آنها وابستگي نهادي و شكل گيري قواعد رفتاري مشخص بر پايه ارائه تعريفي از منافع، هويت ها، ارزش ها و هنجارهاي مشترك، قابل مشاهده است؛ اما پرسش اساسي اين است كه آيا گسترش جوامع امن موجب شكل گيري روابط فراملي همگرا بين دولت هاي درون و بيرون آن جوامع مي شود و آنها را به صورت همگرايان جهاني در مي آورد، يا زمينه را به خاطر ايجاد دژهاي منطقه اي كه آنها را از ديگران جدا مي سازد، براي برخورد تمدن ها آنگونه كه هانتينگون مي گويد، آماده مي كند؟