پشتیبانی از ساعت ۹ صبح الی ۱۰ شب :  ۰۹۱۲۵۳۴۳۶۴۴

کتاب تاریخ ایران

کتاب تاریخ ایران    این قفسه به تاریخ ایران از دیرباز تا معاصر می پردازد شما می توانید انواع کتاب تاریخ ایران را در این قفسه پیدا و دانلود نمایید

برای ورود به این قفسه روی عکس کلیک نمایید

......................................................................................................................................................  

دانلود کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت ایران اثر مهدی ملک زاده

 

متجاوز از یک قرن است که تاریخ از دایره افسانه سرایی و داستان نویسی قدم بیرون نهاده و در جایگاه منبع علوم عالیه مستقر گشته است. افسانه نویسان و داستان سرایان مقام خود را به علما و دانشمندان واگذار کردهاند تاریخ در کلیه علوم رخنه کرده و راه یافته و در هر علمی بخشی به خود اختصاص داده است.

امروز کسی میتواند قلم در دست گیرد و تاریخ بنویسد که در فلسفه و علم معرفت الروح و معرفت الاجتماع متبحر باشد و از تحولات سیاسی و اجتماعی ملل و انقلابات اسم و نهضتهای اجتماعی اقوام، اطلاع کامل داشته باشد. اهمیت تاریخ برای دانستن ترقی و تکامل و تجربه افراد بشر به اندازه ای روشن است که بحث در آن در حکم توضیح واضحات است.

یکی از فلاسفه مینویسد عمر حقیقی انسان مناسب با اطلاعات تاریخی اوست و هر قدر تاریخ بیشتر بداند بیشتر همر کرده است. میرزاید احمد بهبهانی که یکی از شاگردان مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه حکیم و دانشمند معروف بود، چنین نقل میکرد یکی از روزهایی که در حضور مرحوم جلوه بودم یکنفر تاجر اصفهانی براو وارد شد مرحوم جلوه پس از جواب سلام و احوالپرسی کتابی در دست گرفت و به مطالعه آن مشغول شد مرد اصفهانی برای اینکه صحبتی کرده باشد و با آنکه مقصودی داشت از مرحوم جلوه سؤال کرد: آقا من شما چقدر است؟

جلوه بدون آنکه سرش را از روی کتاب بلند کند آهسته گفت هزار سال مرد اصفهانی در حیرت شد و جواب جلوه را مطابق سؤال خود نیافت و خیال کرد مرحوم جلوه سؤال او را نفهمیده است دوباره پرسید آقا من پرسيدم من حضرتعالى چقدر است مرحوم جلوه سرش را از روی کتاب برداشت و گفت فهمیدم و گفتم هزارسال و شاید بیش از هزار سال. بعضی از فلاسفه مینویسند تاریخ قوة حافظه انسان است و بزرگترین کوشش هر مورخی این است که چون میخواهد تاریخ یک قوم با دوره ای را بنویسد کلیه اصلاحاتی که به آن قوم و آن دوره و زمان تعلق دارد اهم از سیاسی، اجتماعی، نظامی و فرهنگی از روی مدارک صحیح و منابع مختبر جمع کند و آنها را مرتب نماید و سپس هر قسمت را به کارخانه تحقیق و تعمق برده و تجزیه و تحلیل نماید و علل و موجبات پیش آمدن آن وقایع را روشن کند و فلسفه آن را آشکار نماید و وقایع و حوادث تاریخی را چون طلای خالص بدون غل و غش در دسترس عموم گذارد و چون منظور اصلی در تاریخ احیای کلیه وقایع گذشته و استفاده از آن است هر قدر اطلاعات بیشتر فراهم آید و تنوع آنها زیادتر باشد راه وصول به منظور نزدیکتر است.

هرگاه مورخی بخواهد از اصل مقصود خود که روشن ساختن حقایق تاریخی است باز نماند باید در تشخیص حيثيات و خصوصیات بکوشد یعنی حوادث را همانطوری که در اعصار گذشته اتفاق افتاده و اشخاص را بهسان وضع که در محیط خویش می زیستند و با همان طرز فکر که در محیط خود داشته اند به ما بنمایاند و این کار را فریضه هست و وظیفه حتمی خود بداند. مورخ باید در نوشتن تاریخ خود را نبیند و از عقاید شخصی و احساسات خویش برکنار شود تا بتواند خوانندگان کتاب خود را مستقیماً با حوادت ایام گذشته روبرو کند به گفته یکی از محققین، تاریخ حقیقی و علمی بدست کسی نوشته می شود که یکلی از خویشتن مجرد شود و صاف و ساده روحیه مردم آن زمان را پیدا کند و اگر غیر از این راه دیگری مورخ در پیش گیرد تاریخ جنبۀ علمی خود را از دست می دهد. چنانکه در یک نمایش هنرپیشه وقتی میتواند رل خود را خوب بازی کند و تماشا کنندگان را تحت تأثیر حقیقی داستان قرار دهد که خود را فراموش نماید و شخصیت دیگری پیدا کند یعنی همان سرد داستان بشود. یکی از فلاسفه میگوید بهترین مورخ کسی است که بهیچ زمان و بهیچ ملتی تعلق نداشته باشد و تاریخ علمی صحیح تاریخی است که علل و فلسفه حوادث را روشن کند و روابط علتها و معلولها را نشان دهد. تاریخ مثل سایر

علوم کوشش میکند که حقایق را بوسیله شاهد و نظر بدست آورد تا بتوان به وسيله مطالعه و تحقیق علل تغییرات و تحولات و انقلاباتی که در زندگانی بشر روی داده روشن نماید. پس تاریخ علمی است که زندگانی گذشته بشر را آشکار می کنند و اگر بخواهیم تاریخ را روشنتر تعریف کنیم بهتر است بگوییم تاریخ مشعلی است که دانشمندان پست افراد بشر داده تا بدان وسیله تاریکی را که گذشته انسان را در ظلمت خود فرو برده روشن کند و اسرار زندگانی و شئون مختلفه پیچیده و در هم آمیخته حیات را برما مکشوف سازد. با اینکه دیر زمانیست جسم و جانم دستخوش خستگی و ناتوانی شده و پاس و حرمان در قلبم راه یافته نخواستم وظیفه ای که برعهده مردان معاصر انقلاب مشروطیت است مخصوصاً کسانی که شاهد و ناظر آن تحولات عظیم بوده و در آن جوادت شگفت شرکت داشته اند، ادا نشده باشد. زیرا محققین در علم تاریخ بر این عقیده اند که فقط به تاریخی میتوان اعتماد داشت که نویسندگان معاصر نگاشته اند فلسفه این نظر به هم روشن و محتاج به ذکر دلیل و اثبات نیست.

زیرا چون واقعه با سرگذشتی را شخص از قول دیگری نقل کرد، اکثر به میل و سلیقه و مسلک خود تغییراتی در آنچه شنیده میدهد و برای دیگران نقل میکند یا می توند و هرگاه فاصله مابین وقوع حوادث و نگارش زیاد شد، آنقدر شاخ و برگهای زاید و تصورات بی اساس در آن راه مییابد که حقیقت موضوع از دست رفته و تاریخ صورت افسانه ای را پیدا می کند. از طرف دیگر، نگران بودم از اینکه چون بعضی از مورخین معاصر، افکارم دستخوش احساسات قلبی و حب و بغضهای شخصی قرار گیرد و بطور بیطرفی و از روی انصاف و وجدان نتوانم این راه را به پایان برسانم و این خدمت ملی را انجام دهم بهمین جهت بود که سالها در نگارش تاریخ مشروطیت تردید داشتم و از گام برداشتن در راهی که لازمه او حقیقت گوییست ولو بر خلاف تمایلات قلبی و ملک سیاسی نویسنده باشد خودداری می کردم.

زیرا نگارش تحولات مهمی که چون طوفانی دستگاه زندگانی اجتماعی و سیاسی چندین هزارساله یک ملتی را بهم در می نوردد و اوضاع نوینی روی کار می آورد برای کسانی که خود شریک و سهیم در آن تحول و انقلابات بوده اند و مصیبتها و رنجها در آن راه کشیده اند و علاقه و ایمان به کار خود دارند و نسبت به دستگاهی که بوجود آورده اند متعصب هستند، حوادث و وقایع را با بیطرفی و خونسردی، نوشتن و احساسات و عقاید و تمایلات روحی خود را در آن راه ندادن حقیقت گو و حقیقت جو بودن و دوست و دشمن را به یک نظر نگاه کردن بسیار مشکل است.

اینست که پیش از آنکه محقبین و علاقمندان به مطالعه تاریخی که از طرف مردان معاصر نوشته شده است بپردازند باید حالات روحی و اخلاق و سابقه زندگانی و قوت نفس و نیروی وجدان و پاکی روح و آداب و عادات نویسنده آن تاریخ را تحت دقت قرار دهند و از مکارم اخلاق و علو نفس و مسلک سیاسی مورخ اطمینان پیدا کنند و یقین کنند که نگارنده تاریخ روحش دستخوش احساسات شخصی و تمایلات خصوصی نشده و آنچه را که نوشته از روی راستی و صداقت و بیطرفی بوده است و جز حقیقت گویی و حقیقت جویی منظوری نداشته است.

با در نظر گرفتن نکات مهمی که متذکر شدم و مشکل اساسی که نویسندگان معاصر بطوری که بدان اشاره کردم در پیش دارند دور از انصاف دیدم که تاریخ انقلاب مشروطیت که یکی از مهمترین تحولاتیست که در دورۀ زندگانی چندین هزار ساله ایران پیش آمده از طرف کسانی که خود شریک و سهیم آن انقلاب بزرگ بوده اند و از جریانات مهم آن آگاهی کامل داشته اند نگاشته نشود و حوادث و وقایع مهم تاریخی دستخوش تصورات و تخیلات کسانی که در آن زمان نبوده و اطلاعاتشان بیشتر متکی به نقل قول است گردد. علت اساسی دیگری که مشوق من در نوشتن این تاریخ شد لغزش و خطاهایی بود که عده ای از مورخین معاصر مرتکب شده اند و حب بعض شخصی و یا عدم اطلاع از وقایع یا جامنی و خودنمایی در نگارش آنها راه یافته و آنان را از راه حقیقت گویی و راستی منحرف نموده، مطالبی دور از حقیقت نگاشته اند.

 

برای خرید کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت ایران نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

دانلود کتاب پادشاهان سر بریده در تاریخ ایران اثر فواد فاروقی

 

 

و یحیی، در بند بود او را به سیاهچال انداخته بودند؛ به جرم ابراز واقعیت ها سخنان «یحیی زلزله در ارکان وجود هرود، و هر و دیاس شاه و ملکه فلسطین می انداخت، آتش به جانشان می زد و چنان گرفتار ترسی پایدارشان میکرد که هیچ چیز را یارای از بین بردنش نبود آنان در سخنان «یحیی» رگه های واقعیت را می یافتند راستی را ملاقات می کردند و همین هم برای در هم ریختن آسایش و آرامششان بس بود زیرا آنان روزگاری دراز مردم را فریفته بودند، دروغ ها تحویلشان داده و نیرنگ ها در کار کرده بودند تا بتوانند با خاطری آسوده همچنان بر اریکه قدرت تکیه بزنند و فساد خود را مقبول و پسندیده بنمایانند.

هرود دلبسته دختر خوانده خویش سالومه بود؛ دختری زیباتر از آنی که بشود تجسمش کرد دختری با اندامی به سپیدی گل پاس به همان طراوت و به همان لطافت، دختری با چشمانی اغواگر و دعوت کننده، دختری با تبسمی شیرین و حرکاتی دلنشین همه این ویژگی ها، دست در دست هم گذاشته بودند تا سالومه» را میدل به آشوبگری فتنه ساز کنند تا از او موجودی بسازند که هیچ مردی را تاب سرپیچی از خواسته هایش نباشد.

بسیاری مردها، مشتاقانه پا به میدان عشق او نهاده بودند؛ یدان امید که محبتی ببینند اما در نیمه راه متوجه شده بودند که آنچه در سینه این دختر خوب چهره و خوش اندام می تپد دل نیست، يك تکه سنگ است؛ به همان سختی و به همان سردی با يك تفاوت در این تکه سنگ خون جریان داشت در خیل مردهایی که دلهای خود را به دست داشتند تابیدریغانه تقدیم سالومه» دارند تنها يك مرد بر زیبایی های جسم او دیده بسته بود و به روح او توجه داشت به روح ناپاک او، به روح پلید او، به روحی که هر گونه عشقی را منکر می شد، به روحی که به روی همه مهر و محبت ها در بسته بود و با این راه بندان عاطفی، موجب شده بود تا در آن جسم ظریف کینه رشد کند. تناور شود.

به سان درختی سایه گستر و بلند، با برگهای افشان مردی که زیبایی ها را نادیده انگاشته بود، چه کسی می توانست باشد به جزء یحیی، پیامبر زندانی؟ او در بند بود.

اما صدایش با برای مردم، بشارتهایی در خود داشت ولی برای حکمروایان اعصاب شکن بود و جگر سوز او فرارسیدن دوره یی را به مردم وعده می داد که فساد به دست پیامبری ،دیگر از رونق خواهد افتاد و بازارش را از دست خواهد داد. چنین بشارت هایی به مذاق کسانی خوش نمی آمد که حکومتشان را با ستم و نامردمی چهار میخه و بیمه کرده بودند.

بیش از همه، «هرودیاس از سخنان تند و گرنده «یحیی» عذاب می کشید؛ پیامبر زندانی، بی آن که نامی از کسی بر زبان آورد، فسادهایی را يك به يك برملا می ساخت که مجموعه اش در وجود هر ودیاس، بود. او در سخنانش اززنی یاد می کرد که از هیچ کاری ابا نداشت و هرننگی را به جان میخرید تا مقام و منزلتش را دوامی باشد و به همین جهت جسمی آلوده داشت و روانی آلوده تر هرودیاس چند بار به شوهرش و هرود، پیشنهاد کرد : پیش از آن که کار از کار بگذرد و «یحیی» زندگی مان را به آتش کشد، باید چاره یی اندیشید.

حال که او در زندان است، بهتر است صدایش را هم زندانی کنیم صدایش را برای ابد زندانی کنیم تا این چنین اعتبارمان را لکه دار نسازد. اما هرود از ریختن خون «یحیی» بیم داشت، می ترسید با کشتن پیامبری که مردم به او اعتقاد داشتند، زمین و زمان در هم بریزد و در این میانه، بزرگترین خسارتها به او و حکومتش وارد آید هرود همه توجهش را به «سالومه معطوف داشته بود آرزو میکرد دختر زیبا مهری به او نشان دهد و با تبسمی شیرین و وعده بی امیدبخش رضایتش را جلب کند ولی سالومه در این باره، خست به خرج می داد.

 

برای خرید کتاب پادشاهان سر بریده در تاریخ ایران نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

دانلود کتاب تاریخ عضدی اثر شاهزاده عضدالدوله سلطان احمد میرزا با توضیحات و اضافات عبدالحسین نوایی

 

سراسر این وقایع به تفصیل در کتب مربوط به تاریخ قاجاریه مثل تناسخ التواريخ وروضة الصفای ناصری و منظم ناصری و حطابق الأخبار محمد جعفر خورموجی و کتاب های دیگر آمده و از آن گذشته کتابهای فراوانی از طرف اروپائیان در مطالب مربوط به این روزگار نوشته شده که محققین آنها را می شناختند و این جا نیازی به ذکر نام آنها نیست، اما در این میان کتاب تاریخ عضدی به نظر من از همه این کتاب ها برای شناخت اندیشه و رفتار و گفتار پادشاهان نخستین قاجاریه بهتر است. زیرا هیچ یک از این کتابها به تنهایی حکایت از تمام حقیقت نمی کنند و چه بسا که بعضی مطالب آنها دور از حقیقت است.

بدین معنی خارجیان تا آن جا که توانسته اند از فتحعلی شاه بد گفته اند و از حرمسرای عظیم و زنان بی حساب و فرزندان و دختران بی شمار وی از خست و امساک او در خرج برای صلاح و مصلحت کشور و از ریش دور و دراز وی به شوخی و مسخره یاد کرده اند و در مقابل، مورخین ایرانی وسعت حرمسرای وی را دلیل مردانگی و تعداد فرزندانش را برهانی بر نعمت الهی نوشته اند و ریا و شکل و شمایلش را خسروانه شمرده و شکست هایش را کشورستانی خوانده و خلاصه در مدیحش داد معنی داده اند.

اما کتاب حاضر، یعنی تاریخ عضدی، کتابی است که با ضرس قاطع می توان بدان اعتماد کرد به چند دلیل ا مؤلف کتاب سلطان احمد میرزای عضد الدوله پسر فتحعلی شاه است و هنگامی که پدرش در گذشت وی ده ساله بوده و بنابراین آنچه در کتاب خود آورده مشهودات عینی اوست به مسموعات و اگر تصادفاً مسموعاتی را نیز نقل کرده گوینده را نیز معرفی نموده و تصریح کرده است که بلا واسطه از شهره مستقیم وقایع پرسیده با شنیده است.

از این روی مطالب کتاب وی مسلماً از مندرجات دیگر مورخین ایرانی و مسافرین خارجی به حقیقت نزدیک تر است که گفته اند بری الحاضر مالابرى الغالي ۲ بر خلاف آن چه در یادی نظریه ذهن می رسد در تحریر مطالب کتاب رعایت بی طرفی کامل و بی نظری و بی عرضی در بیان حقیقت شده است. تا جایی که خواننده گاه بی اختیار از خود می پرسد که چرا شاهزاده عضدالدوله چین مطالبی را در کتاب خود آورده است و چه یسا که خواننده پیش خود انصاف میدهد که اگر وی به جای مؤلف کتاب بود این مطالب را در کتاب خود نمی آورد که پدرش در چشم قرام مضحکه و در نظر خواص محکوم و مردود گردد.

ولی سلطان احمد میرزای عضدالدوله هر چه را که لازم دانسته نوشته است؛ بدون هیچ گونه پرده پوشی مثلا در هنگام ذکر نام سکینه خاتم اصفهانی، مینویسد که وی قبلاً رن کی بوده که پس از آن که شوهر ولی به دستور فتحعلی شاه کشته می شود شاه زن او را می گیرد و حتی از ذکر این جمله خودداری نمی کند که بعضی از نکته سنجان گفتند کشتن شوهر برای بردن زن برده.

(ص (۱۰۲) با وقتی که از روابط فتحعلی شاه با سردارانش من جمله ذوالفقارخان سردار دامغانی یاد می کنند، از ذکر این مطلب ابا نداره که شاه قاجار، پس از وقوف بر تنها شراب خوردن سردار و فرمود چهار نفر از زنانی که جزو عمله طرب هستند الآن مطلقه کردم. این چهار زن مطربه به تو بخشیده شد که السباب و لوازم عیشت مهیا باشده ام (۱۵۹) و وقتی که موضوع منصوب شدن همین سردار پیش می آید.

باز حصد الدوله می نویسد که فتحعلی شاه، در حالی که به دستور وی سردار را به درخت بسته بودند تا با درخت بره کنند، خطاهای خود و خطایای سردار را شرح داده و ضمن بیان و خطایای سردار دامغانی در تنگ نظرانه بدو می گفته است: «چرا از بندره های شال عظیم خانی گران بها که هر طاقه زیاده بر سیصد تومان خریداری می شود، از غنایم جنگی فتمحلی خان به دست افتاده یک طافه آن را به حضور من نیاوردی، شاهزاده مفید الدوله نه تنها این پرسشی دخالت آمیز را ذکر کرده حتی جواب تلخ و سند و گزنده، ولی راست و درست ذوالفقار خان را به پادشاه قاجار نیز آورده است که افتیحی خان را از من خواستی شال عظیم عالی نخواستی اگر شال عظیم خانی می خواستی در نهایت سهولت از دکان یک بازرگانی می خریدم و می دادم، (ص ۱۲۰) از این بیشتر هم نوشته است.

مثلا نوشته است که در مراجعت از جنگ با روس، با آن پریشانی وضع و خیالات اولیهای حضرت و غمگینی خاطر همایون به سلیمان میرزا دست خط شد که تا خمسه به استقبال بیاو آن شکر خنده که پرتوش دهانی دارد با خود بیاور، مقصود نوش آفرین خانم دختر بدرخان زند است....

برای خرید کتاب تاریخ عضدی نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 

دانلود کتاب تاریخ پانصد ساله خوزستان اثر احمد کسروی

 

 

افغانان در دوره چیرگی خود که شش سال و چند ماه کشید کرمان و فارس و عراق را در دست داشتند و عثمانیان هم به بخش سترگی از شهرهای غرب دست یافتند و در سال ۱۱۴۰ میانه ایشان با اشرف افغان پیمانی بسته گردید که ایران را میانه خود دو بخش کردند. از روی این پیمان خوزستان در بخش عثمانیان افتاده بود ولی هرگز کسی از ایشان به خوزستان نیامده این سرزمین از افغان و عثمانی هر دو آسوده ماند.

در این سالها از حوادث هویزه و آن پیرامون ها و از کارهای والی تازه که محمود افغان فرستاده بود هیچگونه آگاهی در دست نیست. ولی حوادث شوشتر و بخش شرقی خوزستان را مؤلف تذکره که خود او در آن زمان می زیسته به شرح نگاشته است.

در سال ۱۱۳۵ که اصفهان به دست افغانان افتاده از آن سوی در قزوین شاه طهماسب دوم به تخت پادشاهی نشست بین خان خانواده فتحعلی خان بنیاد گزار پل شوشتر از جانب شاه طهماسب حاکم کهکیلویه و پسرش ابوالفتح خان حاکم شوشتر برگزیده شده و تا سال ۱۱۳۷ کسی ناشناخته و گمنام در کوهستان بختیاری پیدا شده خود را پسر شاه سلطان حسین خوانده می گفت که از اصفهان از کشتار افغانان گریخته است. باید دانست که این زمان که در ایران شورش و آشوب بریا بوده یکی از دوره هایی است که یک رشته شاهزادگان دروغی در این گوشه و آن گوشه پیدا شده اند.

یکی از آنان همین کسی است که داستان او را في سراييم. میرزا مهدی خان مینویسند که او از مردم گرایی بود ولی دعوی شاهزادگی کرده می گفت نام من نخبت ابو المعصوم میرزا بوده سپس خود را صفی میرزا نامیده ام. می گوید مزنی را از شواهد اصفهان شاهد مدعا کرده به دعای خواهری در یکی از بلوکات اصفهان گذاشته بود.

مردم بختیاری از ساده دلی با از راه تدبیر و کاردانی گرد شاهزاده دروغی را گرفته شادیها نمودند و او بساط شاهزادگی بلکه دستگاه پادشاهی و فرمانروایی در چیده خواجه سرایان برای آوردن خواهر خوانده خود فرستاده او را با شکوه و جاه پیش خود آورد و در مسجدها و منبرها نام خود را شاه طهماسب دوم گردانیده حکمرانان به شهرها و به میان عشایر بفرستاد حاكم بختیاری که پیشکار صفوی میرزا شده بود ابوالفتح خان حاکم شوشتر و سرشناسان آن شهر را نیز به خلیل آباد که نشیمن صفی میرزا بود خواند و ایشان فرمانبرداری نموده بدانجا شتافتند و بندگی و پیروی به شاهزاده دروغی آشکار ساختند.

لیکن در این میان از شاه طهماسب که در آذربایجان بود فرمانی رسید که دعوی صفی میرزا را بهم زده بختیاران او را گرفته بند نمودند ابوالفتح خان و شوشتریان هم به شهر خود بازگشته ولی دیری نگذشت که بختیاریان دوباره شاهزاده دروغی را آزاد ساخته دستگاه فرمانروایی برای او در چیدند و او با گروهی از پیروان روانه شوشتر گردید.

ابوالفتح خان ناگزیر شده با سپاه خود و با بزرگان شوشتر به پیشواز او شناخته او را با شکوه و دید به به شهر درآورد و در در سلاسل جای داد تا پس از چند روزی فرصت بدست آورده او را گیرانید، دربند انداخت و دستگاه او را بهم زد.

ولی مردم شوشتر و در فول هواخواه صفی میرزا بودند و از این کار ابوالفتح خان بر آشفته به شورش برخاستند و شیخ فارس شیخ آل کثیر را به شهر خوانده اختیار کارها را بدست او سپردند. آل کثیر از اعرابی است که در زمان مشعشعیان از عراق به خوزستان آمده نخست در بخش غربی آنجا نشیمن داشتند و در فتنههایی که در آن بخش میانه والیان مشعشعی و دشمنان ایشان بر می خاست شرکت می نمودند.

برای خرید کتاب تاریخ پانصد ساله خوزستان نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.