در كتاب مبانی نظری معماری معماري و عوامل تاثيرگذار بر معماري تحليل و بررسي شده است.نویسنده كتاب «مباني نظري معماري» را با هدف بررسي و تحليل آثار معماري منطبق با اصول و نظريههاي اساسي در اين حوزه تاليف كرده است. كتاب حاوي شش بخش كلي «مباني نظري معماري و نگرشهاي مختلف آن»، «پارهاي از عوامل تاثيرگذار در معماري»، «ماهيت رشته معماري و آموزش معماري»، «طراحي معماري، فرايند طراحي و مولدهاي طراحي»، «فضاي تصويري مطلوب، فضا، اجزا و عناصر آن و اصول فضاسازي» و «انواع نقد، بررسي و تحليل» است. اين شش بخش به شانزده فصل تقسيم شده است. در فصل نخست ابتدا تعريفي از مباني نظري ارايه شده و سپس سابقه مباني نظري در هنر معماري بررسي ميشود و تبلور اين نظريهها و بينشها در سبكهاي معماري پي گرفته شده است. مولف در فصل دوم از «تاريخ» به عنوان عامل مهم تاثيرگذار در معماري یاد ميكند و به نظام فضايي معماري ايران و ساختار آن ميپردازد. مولف در فصل سوم از واژه «شكل» به مفهوم هنري آن استفاده كرده و سابقه تاريخي نگرش شكلي را توضيح ميدهد و نظريات معماران محققي چون «دوران» و «كرير» در زمينه نگرش شكلي بيان ميكند. طباطبايي در ادامه به معماري ايران، با توجه به نگرش شكلي پرداخته است. در فصل چهارم روشهاي گوناگون به منظور تفهيم فضاي معماري مطرح شده است و عقيده محققان در مورد فضاي معماري در روند سير تكامل معماري مورد توجه قرار گرفته است. در انتهاي اين فصل بحث فضا در معماري ايران مطرح ميشود. در فصل پنجم به «اقليم» به عنوان يكي از عوامل تاثيرگذار در معماري پرداخته شده و ضرورت توجه به مسئله اقليم در معماري مطرح ميشود. در ادامه بحث فضا از نگاه اقليمي مورد بررسي قرار ميگيرد و شرايط آسايش در فضا با توجه به شرايط اقليمي توضيح داده ميشود؛ سپس به راهحلهاي اقليمي در معماري ايران، با توجه به نقاط جغرافيايي اشاره و در خاتمه محدوديتهای نگرش اقليمي بررسي شده است. مولف در فصل ششم عامل فرهنگي اجتماعي را يكي ديگر از عوامل اثرگذار در معماري مطرح ميكند و سپس به طبيعت معماري بومي (عاميانه) و تفاوت معماري بومي و رسمي ميپردازد. بعد از آن عوامل اجتماعي فرهنگي موثر در شكل خانه بيان ميشود. در ادامه مرزهاي اجتماعي فرهنگي مرزهاي معماري مورد توجه قرار ميگيرد و در خاتمه فصل حذف مرزهاي فرهنگي بومي و رسيدن به سبک بينالملل و چگونگي رويارويي با بحران هويت در معماري توضيح داده ميشود. طباطبايي عامل ديگر تاثيرگذار در معماري را ا«عتقاد» ميداند و در فصل هفتم ضرورت توجه به معماري معنوي را به عنوان عامل پاسخگو به نيازهاي روحي انسان مطرح ميكند و انواع معماری اعتقادي به نامهاي «معماري اسطورهاي»، «معماري توحيدي» و «معماري شركآلود» را بررسي و مصاديق هر يك را بيان كرده است. در فصل هشتم ابتدا ماهيت اين رشته و سپس آموزش معماري سنتي بررسي شده است و اين آموزش سنتي معماري با آموزش مدرن قياس ميشود و در ادامه هستيشناسي و آموزش معماري بيان شده است. طباطبايي در فصل نهم، ابتدا به روند آموزش دانشگاهي اين رشته اشاره كرده و در ادامه مسئله بنياني (بحران هويت) را مطرح ميكند، سپس به وضعیت آموزش معماري پرداخته است. فصل يازدهم فرايند مشكلگشايي، فرايندي ادامهدار در نظر گرفته ميشود و مراحل مختلف تفكر خلاق توضيح داده شده است. در فصل دوازدهم مولدهاي طراحي مورد توجه قرار گرفته است. در فصل سيزدهم نقش طراح و استفاده كننده در شكل دادن به فضاي تصوري مطلوب بيان ميشود و مسير طراحي يك فضاي تصوير مطلوب طي روند 14 مرحلهاي شرح داده شده است. در فصل چهاردم در مورد فضا توضيحاتي ارايه شده و درباره انواع فضاها عناصر و رابطه بين دو فضا بحث شده است. فصل پانزدهم به اصولي مانند مقياس، تناسب، تقارن و تعادل، پلان و عناصر تكراي مجرد و الحاقي اختصاص دارد. در فصل شانزده انواع نقد در معماري بيان و در مورد زير شاخههاي آنها توضيحاتي ارايه شده و در نهايت يكي از آثار معماري به نام «خانه آبشار» نقد ميشود.