آيا تا به اکنون از خود سوال کرده اید كه برای چه بعضي از شركتهاي بزرگ و موفق در مدت زمان كوتاهي با از دست دادن سهم بزرگي از بازار خود به موقعيتي معمولي و حتي تأسف بار تنزل يافتهاند و چرا برخي از شركتهاي كوچك و گمنام به يكباره به جايگاههاي ممتازي در صحنه رقابت بين الملل رسيدهاند؟ آيا در اين مورد فكر كردهايد كه چرا برخي از مؤسسات، نوسانهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي را به راحتي تحمل نموده و بر آنها غلبه ميكنند و در مقابل برخي از سازمانها طعم تلخ شكست را چشيده و از ادامه راه باز ميمانند؟ به عقيده بسياري از متخصصان علم مديريت پاسخ بسياري از اين گونه سئوالات را بايد در مفاهيمي به نام «استراتژي» و «مديريت استراتژيك» جستجو كرد تصميمات و فعاليتهاي يكپارچه در جهت توسعه استراتژيهاي مؤثر، اجرا و كنترل نتايج آنهاست. بنابراين مديريت استراتژيك فعاليتهاي مربوط به بررسي، ارزشيابي و انتخاب استراتژيها، اتخاذ هر گونه تدابير درون و بيرون سازماني براي اجراي اين استراتژيها و در نهايت كنترل فعاليتهاي انجام شده را در برميگيرد. مديريت استراتژيك به سازمان اين امكان را ميدهد كه به شيوهاي خلاق و نوآور عمل كند و براي شكل دادن به آينده خود به صورت انفعالي عمل نكند. اين شيوه مديريت باعث ميشود كه سازمان داراي ابتكار عمل باشد و فعاليتهايش به گونهاي درآيد كه اعمال نفوذ نمايد (نه اينكه تنها در برابر كنشها، واكنش نشان دهد) و بدين گونه سرنوشت خود را رقم بزند و آينده را تحت كنترل درآورد.