آن طور که این روزها و پیش از آن تحت عنوان «دوم خرداد» مطرح شده است و میشود، قابلتأمل است و نباید خوشبینی به خرج داد و از نقشههایی که پشت این نام پنهان است غافل بود. واقعیت حادثه دوم خرداد این بود که رقابتی میان دو کاندیدای ریاست جمهوری وجود داشت و به دلیل افراطی که در تبلیغ یکی از کاندیداها صورت گرفت بهطوریکه مردم احساس کردند که بناست شخص معینی به آنها تحمیل شود، بسیاری از آرا به سوی کاندیدای دیگر روان شد و علیرغم پیشبینی قبلی مبنی بر پیروزی کاندیدای اول، کاندیدای دوم با اختلاف رأی زیادی به پیروزی رسید. البته عوامل دیگری هم در این حادثه دخیل بوده است ولی قطعاً عامل اصلی همین بوده است و اگر طرفداران کاندیدای اول بهطور طبیعی تبلیغ میکردند و حساسیت مردم را برنمیانگیختند شاید وی پیروز هم میشد. اما بعد از دوم خرداد، این حادثه که امر عجیبی هم نبود و عقلا و زیرکان آن را پیشبینی میکردند، تبدیل به دستاویز و سنگری برای افرادی شد که یا انقلاب اسلامی را از اساس قبول ندارند و یا بهطور کامل قبول ندارند و برای تغییر مسیر انقلاب اسلامی دست به تلاش بیوقفهای زدند. امتیاز مطبوعات به آسانی در اختیارشان قرار گرفت و تا توانستند به راه طی شده انقلاب اسلامی تاختند و به خیال خود راه جدیدی پیش روی ملت گذاشتند و آن اعتقاد به ارزشهای غربی و بیتوجهی به اصول و عقاید اسلامی بود، هرچند اینها را در سِتار و لفافه بیان کرده باشند. برای تضعیف اسلام گاه به ناسیونالیسم ایرانی و زنده کردن برخی آداب و رسوم خرافی ایران باستان روی آوردند و گاه به ترویج این عقیده پرداختند که تعلیمات اسلامی یک امر نسبی است و حقیقت آن بر کسی روشن نیست، قرائتهای مختلفی از اسلام وجود دارد و هیچ قرائتی بر دیگری ترجیح ندارد و بدین ترتیب مسئله اسلامشناسی را منتفی دانستند، برای آنکه برداشتهای خودساخته و من عندی آنها مقبول افراد خام افتد....