کتاب به خاطر باران اثر پرویز دوائی
نامه هايي از پراگ «به خاطر باران»، از پرویز دوایی که این روزها از سمت انتشارات جهان کتاب منتشر شده است، دومین کتاب از نمونه جمع شده «نامههایی از پراگ» دوایی است . که کتاب اول آن، سال گذشته با عنوان درخت ارغوان منتشر شد. به خاطر باران نیز مانند درخت ارغوان، اثری است که گرچه عنوان «نامه» را بر پیشانی دارد، اما از شکل متعارف نامهنگاری فراتر میرود و میتوان هر بخش آن را به صورت یک متن ادبی خواند؛ متنی که دریچهای است به روی چشماندازهایی رنگارنگ که نویسنده حاصل پرسههای خود در آنها را از طریق کلمات با مخاطب در میان گذاشته و مخاطب را در مشاهدات گونهگون خود شریک کرده است. دوایی در این کتاب نیز همچون کتاب قبلی با نثری شیرین از علاقهها، دلمشغولیها و خاطراتش سخن میگوید. از سینما، طبیعت، فیلمهای قدیمی، کتابها، محلههای پراگ و تهران قدیم و هزار چیز دیگر. هر نامه عنوانی دارد و کتاب، در مجموع شامل یک مقدمه و 14 نامه است. آنچه میخوانید قسمتی است از نامهای از این کتاب که عنوانش هست غار علی بابا: «... سلام و صفا بر تو باد در این صبح سرد سهشنبهای چهارده ژانویهای. مثل برق گذشت (زمان برای پیرها سریعتر میگذرد!). این را در آن قهوهخانه مالوف (بوفه داخل کتابخانه شهر که دیدهای) مینویسم. در این ساعت فقط بنده هستم و یک خانم و یک آقا و صدای خرخر دستگاه قهوه درستکنی که شبیه به خرخر گربههاست (یادشان به خیر). بنده به یمن فیلمهای ارسالی شما همچنان به کشف مجدد فیلمهای قدیمی مشغولم و این امر برایم واقعا عین کشف یک سرزمین نوی شگفتانگیز است، مثل اینکه در زمین خرابه پشت خانهات یکهو یک جنگل دستنخورده و وسطش یک برکه پر از ماهیهای زمردی کشف کنی یا در صندوق کهنه ننهبزرگ در اتاق صندوقخانه به یک آلبوم قدیمی بربخوری پر از عکس آدمهای عزیز درگذشته در اوج جوانی و شادابیشان؛ یا بهتر از همه، مثل آن پسربچه فیلم «علی بابا و چهل دزد»، در بیابان برهوت در دل کوه صخرهای باز شود و آن طرفاش غاری باشد پر از جواهرات رنگارنگ درخشان و پارچههای زربفت که معادلاش در زندگی ماها (که خالی از رنگ و نور بود) بازشدن پرده سنگین آویخته جلوی پرده سفید سینما بود که در آن آبشاری از رنگهای زنده پرجلوه سرازیر شود و آدم را برگیرد و بر سر برکهها و جنگلها پرواز دهد...»