پشتیبانی از ساعت ۹ صبح الی ۱۰ شب :  ۰۹۱۲۵۳۴۳۶۴۴

تحلیلی از هزار و یک شب

موجود
250,000 تومان
برگشت به مجموعه: کتاب متفرقه

تحلیلی از هزار و یک شب نوشته رابرت ایروین
توضیحات

کتاب تحلیلی از هزار و یک شب اثر رابرت ایروین ترجمه فریدون بدره ای

در این کتاب آمده است که حکایت می کند یکی از ملوک آل ساسان سلطان جزایرهندوچین بود و دو پسر دلیر و دانشمند داشت . یکی را شهر باز و دیگری را شاه زمان نام می کنند . شهرباز که برادر مهتر بود به داد و دلیری جهان بگرفت و شاه زمان پادشاهی سمرقند داشت و هر دو بیست سال در مقر سلطنت خود به شادی بگذاشتند . می گویند روزی از روز ها شهرباز دل تنگ دیدار برادر شده ، وزیرش را با پیامی به سوی او میفرستد . به دعوت شهرباز ، شاه زمان خودرا آماده دیدار برادر میکند ، بار سفر بسته ، از شهر خارج می شود .در میان راه به یاد می آورد ، هدیه ای که برای برادر برگزیده بود ، با خود همراه نکرده است . چون به قصر باز می گردد از خیانت و بی وفایی همسرش و فریب کاری غلام خود ، آگاه می شود .پس بی آنکه دیگران را مطلع سازد ، همسر و غلام خائن را کشته به سوی قصر برادر رهسپار می گردد . شاه زمان چون به قصر برادر می رسد ، شهرباز به گرمی از او استقبال می کند و همه گونه بساط خوش گذرانی برای او فراهم می آورد ، لیکن شاه محزون و خاموش است . شهرباز عزم شکار می کند تا شاید بدین وسیله برادر به نشاط آید ، اماشاه زمان مغموم است ، و با او همراه نمی شود . برادر به تنهایی به شکار می رود و شاه خود را به گردش در باغ مشغول می کند . در این بین گذرش به کناره باغ می افتد و در آنجا شاهد صحنه خیانت همسر برادر و خلوت او با یکی از غلامان می شود .شاه ، غم خود را فرانوش می کند و غم بزرگتری در دلش لانه می کند . پس از مراجعت شهرباز از شکار ، شاه زمان دلیل اندوه خود را با او در میان می گذارد و از بی وفایی زنان بسیار سخن می گوید و عاقبت ، خیانت همسر برادر را نیز برای شهرباز آشکار می سازد .شهرباز به قصد امتحان همسر ، چنین وانمود می کند که چند روزی به شکار رفته است و مخفیانه رفتار همسرش را زیر نظر می گیرد و بدین ترتیب یقین می کند که آنچه برادر گفته ، جز حقیقت نیست . آن دو برادر مصمم ، پادشاهی را رها کرده ، از شدت غم سر به بیابان میگذارند . پس از چند شبانه روز راه پیمودن ، به زنی می رسند که بیش از همسران آنها به شوهر خود خیانت کرده است و چون داستان او را می شنوند ، صبور و شکیبا شده هر یک به شهر خود باز می گردند ؛ لیکن شاه زمان گوشه گیری اختیار کرده با ترک دنیا و دوری از علایق آن به تنهایی زندگی جدیدی را آغاز می کند . و اما شهر باز فرمان می دهد همسر و کنیزان و غلامانش را از دم تیغ گذرانده ، همه را طعمهء سگ کنند و به قصد انتقام جویی ،از آن پس هرشب با دختری ازدواج کرده ، با دمیدن طلوع خورشید او را هلاک می سازد . سه سال بدین منوال می گذرد .مردم که به ستوه آمده اند دختران خود را برداشته ، هریک به سویی می روند و دیگر دختری در شهر یافت نمی شود ، مگر دو دختر وزیر شاه به نام های شهرزاد و دنیازاد . روزی شهرزاد به پدر خود می گوید : امشب مرا به عقد شهرباز در آور ! یا زنده می مانم و دختران دیگر را از بلا می رهانم ، یا من نیز چون دیگر دختران شهر ، کشته خواهم شد . با اصرار شهرزاد ، پدر به ناچار تن به این کار می دهد . شهرزاد به نزد خواهرش ، دنیازاد ، رفته و به او میگوید : (( وقتی مرا پیش ملک بردند من از شهرباز درخواست می کنم که تو را به حضور بخواند .چون نزد ما آمدی از من تقاضا کن تا برایت قصه ای بگویم . )) خدمتکاران دختر وزیر را آراسته ، به قصر ملک می برند . شهرزاد نزد شهرباز گریسته ، می گوید : (( ای ملک من خواهری دارم که همواره همدم من بوده است . از تو می خواهم که اجازه دهی با او وداع کنم . ))بنا به دستور ملک ، دنیازاد را حاضر می کنند . پس شهرزاد از تخت به زیر آمده ، و در کنار خواهر می نشیند . دنیازاد از خواهر می خواند تا برایش قصه بگوید .شهرزاد با اجازه ی ملک ، اولین قصه خود را آغاز میکند . و این داستان سرایی تا هزار و یک شب ادامه میابد و بدین ترتیب هرشب روزی دیگر به عمر خود می افزاید . و شاه بی خبر از این ترفند ، مشتاق شنیدن داستان های نیمه تمام شهرزاد ، شبهای بسیاری را در کنار او به صبح می رساند ... انسان چنين احساس مي كند كه در هزار و يك شب گم مي شود. انسان مي داند كه چون وارد آن كتاب شد. سرنوشت حقارت بار انساني خود را فراموش مي كند، انسان به دنيايي وارد مي شود. دنيايي كه از اشخاص مثالي و در عين حال از افراد خاص تشكيل شده است.

نظرات

برای این محصول هنوز نظری ارسال نشده است.