کتاب شاعری در هجوم منتقدان اثر محمدرضا شفیعی کدکنی
گفتگو ادبي در سبك هندي پيرامون شعر حزين لاهيجي چهل سالي قبل از اين, ناگاه (غواص�'ي) پير و ناآشنا از گوشه اي برمي آيد و درياي آرام شعر و غزل آن روزگار را ـ كه با مشتي غزلهاي همگون و هم مضمون و با حال و هوايي يكنواخت و تكراري و هزارساله در خواب و خاموشي فرو رفته بود ـ چنان موج كوب غزلهاي پرشر و شور خويش مي سازد كه آب در خوابگه مورچگان مي ريزد و در محافل ادبي و انجمن هاي شعري طوفاني به پا مي شود و خواب و خماري از سر معتادان غزل هاي انجمني و حاشيه نشينان مناقل ادبي مي پرد و همه اهل ادب چه سن�'ت گرايان و چه نوسرايان را چنان به شيفتگي و شگفتي مي اندازد كه پيشاهنگ شعر نو فارسي (نيما يوشيج) او را (بزرگترين غزل سرايي كه تاكنون ديده) مي شمارد و شهريار شهر غزل درباره او چنين نغمه سر مي دهد: (او استاد شعر و ادب و پير طريقت است, من سوز و حالي كه در اشعار اين استاد بزرگ ديده ام, در آثار هيچ يك از شعراي كنوني مشاهده ننموده ام) و در غزلي خطاب به (گلك), يكي از شاعران گيلان, مي سرايد: گوهر من به قضا و تگه غو�'اص ببر كعبه آن جاست اگر راحله داري گلك و يكي ديگر از مشاهير نوپردازان چنين فتوا مي دهد: بي شك او بزرگترين غزل سرايي است كه مي توان با شجاعت از او نام برد). و نوپردازي ديگر چنين شيفتگي نشان مي دهد: (در اين زمان تنها غزلهاي او را مي توان خواند و احساس نكرد كه عمر غزل سرآمده است.