کتاب علیه تفسیر اثر سوزان سانتاگ ترجمه مجید اخگر
سال 1963 نویسنده مشهور سوزان سانتاگ، نویسنده و نظریه پرداز ادبی مقاله معروفی تحت عنوان «علیه تفسیر» منتشر کرد. سانتاگ در این مقاله به شدت به میل فراگیر آن سالهای هنر و ادبیات جهان، عبور از مرزهای ظاهری پدیده ها و آثار هنری و ادبی و «تفسیر» آنها بر مبنای دیدگاه های مختلف حمله برد. او معتقد بود که بیماری جدید روزگار ما، کنار گذاشتن جنبه احساس در هنر و تسلط یافتن تفسیر عقلگرایانه در هنر است. چیزی که او انتقام خرد از هنر می نامید. گرچه ممکن است به نظر برسد که تحولات واقعی در بسیاری از هنرها ما را از این مفهوم که اثر هنری اساساً همان محتواست، دور میکند، این مفهوم همچنان به طرز عجیبی مسلط است. میخواهم بگویم که دلیلش این است که این مفهوم اکنون تجلیاش نحوه�" خاصی از برخورد با انواعی از آثار هنریست که نزد اغلب آدمهایی که هنرها را جدی میگیرند، تثبیت شده است. آنچه نتیجه�" مستقیم تأکید بیشاز حدِ بر محتواست، روند بیوقفه و بیپایانِ تفسیر [interpretation] است. و برعکس، عادت برخورد با آثار هنری به قصد تفسیرکردن آنهاست که این توهم را استمرار میبخشد که واقعاً چیزی به عنوان محتوای اثر هنری وجود دارد. در مدرنترین موارد، تفسیر برابر است با نوعی امتناع حاکی از بیسلیقگی برای رها کردن اثر هنری. هنر واقعی این قابلیت را دارد که ما را عصبی کند. با تقلیل اثر هنری به محتوایش و بعد تفسیر کردن آن، آدمی اثر هنری را رام میکند. تفسیر هنر را مطیع و خوشایند میکند. مهم نیست که قصد نویسندگان این بوده، یا نبوده، که آثارشان تفسیر شود. شاید تنسی ویلیامز هم همان تصوری را از اتوبوسی…داشته باشد که کازان. شاید کوکتو در خون یک شاعر و اورفه دلش همان قرائتهای پرشاخ و برگی را میخواسته که از این فیلمها به عمل آمده، در قالب سمبولیزم فرویدی و انتقاد اجتماعی. اما حُسن این فیلمها جای دیگریست، نه در «معناها» یشان. در واقع، نمایشنامههای ویلیامز و فیلمهای کوکتو دقیقاً همانقدر که به این معانی مهم اشاره دارند، معیوب، جعلی، ساختگی، و فاقد قانعکنندگی هستند.