قطره محال اندیش

کتاب گفت و گزار سپنچ

مجموعه مقالات و سخنرانی ها

محمود دولت آبادی

گفت و گزار سپنج نمونه جمع شده مقالات و سخنراني ها شب به پايان مي رود، و من به خيام مي انديشم كه اين ماه «بسيار بتابد و نيابد ما را!» بيگانه وار مي روم و مي نگرم، پي چه مي گردند و به چه مي چرخند چشمان من؟ جهان در بهت من صامت مي ماند. پي چي مي گردم؟ پايان سر گيجه سماعي كه آغاز كرده بوده ام آيا نزديك نيست؟ مي دانم، دانسته ام كه جهان را بيش ازيك بار نمي توان آزمود، و من آن را آزموده ام. يك بار، يك بار. آب را يك بار مي نوشيم، عطر نان را يك بار مي بوييم و آسمان را، ستارگان را يك بار مي بينيم و دريا را، و زن را... و علف را يك بار در بهار...