کتاب آمبولانس که اثر توسط خسرو دوامی نوشته شده است.پدرم فوت کرده بود. در قبل از ظهر یکی از آخرین ایام گرم تابستان بود. من پسر بزرگ خانواده بودم. نقشی بدون آنکه بخواهم به من داده شده بود . نقشی فی البداهه و گنگ که تمام افراد از من انتظار داشتند که بسیار خوب بازی اش کنم. مادرم گفت تمام ما صبر می نمایم تا خاله جان اختر بیاید.می خواستند جسد پدرم را تا روز بعد داخل اتاق نگهداری کنند تا فامیل و کاسبان محل جمع گردند و جنازه را از جلوی منزلمان تا چند خیابان آن طرفتر تشییع نمایند.گفتم مادر جان جسد پدر تا فردا بو خواهد گرفت . تازه من وحشت داشتم که شب تا صبح با جنازه ی پدرم داخل یک خانه بخوابم .حرف حرفِ خودش بود و هر چه می گفت باید انجام می شد . متوجه شدم که بهتر است خاله جان بیاید. شاید قادر باشیم تا او را راضی نماییم.بلند شدم از جایم تا بیرون بروم . دیدم خواهرزاده ام گریه کننان با ضبط صوتی در یک دست و دو سه نوار در دست دیگر آمد و گفت دایی کدام را بگذارم .قران عبدالباسط یا نوحه ی ابوالفضل را بزارم.ازش سوال پرسیدم شما نوار موسیقی ملایم ندارید همانند تار علیزاده که یکدفعه مادرم از آن سوی اتاق با صدای بلند گفت با صدای عبدالباسط آغاز کنید.برای خرید کتاب آمبولانس با ما تماس بگیرید.