ارتش سایه ها

کتاب ارتش سایه ها اثر ژوزف کسل ترجمه قاسم صنعوی

کتاب بسیار زیبای ارتش سایه‌های ژوزف کسل جهانی بی انتهاست از روحیاتی متعدد و پیچیده انسان میل به آزادی، عشق به فرزند ، همسر،قدرت و هویت و فرهنگ ملی همگی در آن حضور دارند. دیدگاه‌های متفاوتی ( از اصالت سود و فایده گرفته تا آرمانهای اومانیستی ) در آن به مصاف یکدیگر می‌روند و در این جاست که فرانسه خلق شده توسط ژوزف کسل نمایی بازسازی شده از« آرماگدون» انجیل یوحنای نبی را مجسم می‌سازد. نبردی که در روزازل میان تمام نیروهای خیر و تمام نیروهای شر در گرفت و نیروهای سپیدی به مدد آذرخش خشم الهی تاریکیها و شیاطین را راندند و به دوزخ پرتاب کردند و در انبوهی از افسران گشتاپو و خبر چینان و افراد جان بر کف نهضت مقاومت که بی وقفه یکدیگر را می‌کشند و کشته می‌شوند ما یکبار دیگر مصاف و نبرد تاریخی همان نبرد مقدس را می‌بینیم، نبردی که هم‌زمان در دنیای درونی تمامی این انسان‌های مبارزدر جریان است و ما خوانندگان به مدد قلم توانای نویسنده از نتایج و عواقب آن به موازات جنگ جهانی باخبر می‌شویم. بنی آدم از کارهای خرابکارانه و زندگی مخفی خوشش میاید و به ان افتخار میکند. هیچ فرقی هم نمیکند کجای این دنیا یا کی یا بر ضد کی این کارها را بکند. بنی ادم از طغیان و زندگی مخفیانه و جنگ برای ازادی و زندگی خوشش می اید. نهضت ملی فرانسه و ادم هایی که برای رهایی فرانسه از اشغال المان در این نهضت زندگی شان را به خطر می انداختند، را با خواندن این کتاب نوشته ژوزف کسل ، زنده ی زنده ی میتوانیم حس کنیم. حس غرور از فعالیت مخفیانه، ترس از کشته شدن، حس نفرت از اعدام کردن و اجبار به ان، حسی که ادمی چند ساعت قبل از اعدام شدن دارد، حس هایی عمیق که دست ما به سطحش هم نمیرسد اما با خواندن این کتاب حس شان میکنیم. شاید نه به اندازه واقعیت عمیق اما به عمق یک شیب بیخوابی و بند امدن نفس و شوری اشک. شیوه روایت داستان بسیار زیباست و ذهن ادم را دربند توصیفات و روده درازی های مرسوم نمیکند. شخصیت ها ساده شروع میشوند و توصیف اندکی از ظاهرشان داده میشود اما روحشان لخت لخت میشود با پیشرفت داستان. اینکه چند ادم توی داستان هستند که توی نهضت فعالیت میکنند و یکی یکی دستگیرو شکنجه و تیرباران میشوند یا نجات پیدا میکنند ظاهر است. عمق چیزی فراتر از این هاست. داستان زندگی روی زمین است. داستان سرنوشت فرزندان ادم و حوا که به جان هم میافتند و همدیگر را تکه پاره میکنند وبه فاصله کمتر از یک قرن فرزندان انها با ارامش با هم فوتبال بازی میکنند و نفرت ها و کینه هایی که یک نسل ادم را نابود کرد از یاد میبرند. این ارمان هایی که ژربیه، ماتیلد ، فلیکس ، لوماسک به خاطرش شکنجه میشوند و تیرباران میشوند و سیانور میخورند، از کجا امده است؟ ایا ارزششان به اندازه زندگی است>؟ ایا انقدر مهمند که زندگی کوتاه زمینی این همه انسان به خاطرشان نابود شود؟