کتاب چینی شکسته اثر ابوالقاسم پرتو اعظم
پرتو اعظم به سال ۱۳۰۲ در تهران به دنیا امده است. در ایران و آمریکا تحصیل کرد. از دوران جوانی به انتشار داستانها، اشعار و مقالات خود در مطبوعات پرداخت. داستانهایش را در انتقاد از فساد اداری، خرافهپرستی و کهنهاندیشی عامه نوشت. از جمله نویسندگانی بود که به شدت تحت تاثیر صادق هدایت و آثارش قرار داشت و حتی در یکی از داستان هایش نیز به زندگی هدایت پرداخت. داستان بلند “کاج کج” (۱۳۲۵) را درباره نقش عشق در به تزلزل درآوردن پیرمردی مقدسمآب نوشت. و در رمان کوتاه “مردی که رفیق عزرائیل شد” به انتقاد از تخریب بافت سنتی و از دست رفتن ارزش های گذشته ی جامعه پرداخت. پرتو اعظم پس از انقلاب اسلامی به آمریکا مهاجرت کرد؛ در آنجا آثاری در زمینه زبان، ادبیات و تاریخ ایران نوشت. از او نمایشنامههایی هم باقی مانده است. شعرهایش را با نام مستعار شاعر گمنام در مطبوعات چاپ میکرد. از دیگر آثار اوست: “شب اول قبر” (۱۳۲۴)، “قاطیپاتی” (۱۳۲۵)، “برنامه زندگی” (۱۳۲۷)، “آدمهای ما” (۱۳۲۷)، “خفاش” (۱۳۳۳)، “مجموعه سنگ برای پای لنگ” (۱۳۴۷)، “سنگ روی یخ” (۱۳۵۲)، رمان “در وزارت آسیابهای بادی” (۱۳۵۴)، “خدیش” (۱۳۵۵) که توصیفی است از تغییر و بهبود شرایط زنان ایرانی از ۱۳۰۵ تا ۱۳۵۴ در پاییز ۱۳۵۶ در روزنامه رستاخیز سلسله مقالاتی درباره “واپسین روزهای هدایت” نوشت.۱ از دیگر آثار اوست: “آفتابه”، “آن دختر که صلیب به گردن داشت”، “اشاقه باش”، “الاغ گم شده”، “بار ذغال”، “بیکاری، تصویر مردی بالای دار”، “توریست”، “چشم و هم چشمی”، “چشم هایش حرف می زد”، “چنانچه افتد و دانی”، “حسرت”، “خواستگاری”، “در نیمه راه بازگشت”، “دست از پا درازتر”، “دست دوم”، “دنبال سایه”، “ستاره”، “شایعه”، “قهوه خانه”، “مرده خور”، “مرغی که انجیر می خورد”، “نسیان”، “هلوی گندیده” و “یک شب در یک شهر”. بخشی از داستان کوتاه “شهر فرنگ” را برای آشنایی با قلم پرتو اعظم در ادامه می خوانیم: “محرم اگر فرصت داشت چشم را ببندد و بیخیالش باشد، در ادوار زندگی گذشته خود را در قیافههای مختلفی که نتیجه مشاغل گوناگون و متنوع بود تماشا میکرد، میدید که هر روز بامبولی زده تا شب گرسنه نخوابد. طوافی، کفاشی، کناسی، جیب بری، خاکروبه کشی، پهن جمع کنی، بامیه فروشی، هیزم شکنی، آب حوض کشی، فال بینی، مرده شویی، پادویی، بلیط فروشی و بسیاری از مشاغل دیگر یکدفعه یا بدفعات فعل این فاعل شده بودند. محرم با سرمایه بدست آورده از آخرین شغلش، جیببری، یک دستگاه شهر فرنگ خریده و با این وسیله ارتزاق که حمل و نقل آن روی دوش به آسانی صورت میگرفت ما اول تابستان رد سوهانک ونک و درکه و صاحبقرانیه و شاهآباد و قیطریه و دروس و امامزاده قاسم و قلهک و دهکدههای سر راه گذرانده و اینک با چند قرقره و چند قطعه عکس برای وقتگذرانی ملعبهای بدست خوشگذرانهای سرپل تجریش میداد. بچهها و اکثر اوقات به بهانه بچهها بزرگ ها خم میشدند و در حالی که چشمان خود را به ذرهبینهای دستگاه گذاشته و عکس ها را تماشا میکردند به گفتههای آهنگدار محرم گوش میدادند…”.