کتاب گرنیکا نوشته فرشته توانگر
گرنيكا نام تابلوي تن به مهاجرت سپرده پيكاسوست؛ تابلويي كه پيكاسو از آن اسپانيا مي دانستش، اگر رهايي را باز مي يافت. زندگي سيما، قهرمان رمان گرنيكا، نيست. تابلويي در مذمت جنگ اما بر خاسته از جنگ الهام گرفته از سرنوشت شهري كه نخستين شهر يكپارچه بمباران شده تاريخ است . سيما نمي داند آنچه پيش رو دارد دروغ است . روياست. خيال است ياد داستاني است جانشين دروغ. رويا خيال يا داستاني ديگر چنين سرنوشتي گرنيكاي سيماست و سازنده چنين سرنوشتي چه مي تواند باشد جز عشق؟ و باز تسلط بر چنين سرنوشتي چه راهي مي تواند داشته باشد جز باز يافتن رهايي؟ يك خواننده علاقهمند به كتابهاي نويسندهاي معروف با او ارتباط مكاتبهاي برقرار ميكند، بين آنها ــ توسط همين نامهها ــ علاقهاي خاص ايجاد ميشود، و خواننده در ذهن و خيال خود شخصيتي از نويسنده ميسازد كه با ديدن او به يكباره فرو ميريزد و ميفهمد كه مغبون شده ولي...