ماجراي لول و. اشتاين دقيقاً از لحظهاي شروع شده است كه آخرين شركتكنندگان در مجلس رقص در كازينوي شهرداري شهر تي.بيچ قدم به سالن ميگذارند. اين ماجرا تا سحرگاه كه در آن موقع لول و. اشتاين عميقاً عوض شده است ادامه مييابد. با پايان يافتن مجلس رقص به ظاهر اين ماجرا هم به دست فراموشي سپرده ميشود. لول و. اشتاين ازدواج ميكند. شهر زادگاهش را ترك ميكند. بچهدار ميشود، به ظاهر اعتماد به نفسش را در زندگي به دست ميآورد و شاد و خوشبخت به نظر ميرسد. پس از سپري شدن ده سالي كه او را از آن شب مجلس رقص جدا ميسازد. لول و. اشتاين به زادگاهش برميگردد و در آن ساكن ميشود. در همين شهر است كه يكي از دوستان دوران كودكي تاتيانا كازل را پيدا ميكند، شبي كه در تمام طول آن شب كذايي در كنار او مانده بود و ماجراي لول و. اشتاين يك بار ديگر آغاز ميشود تا پس از چند هفته به همان جايي ختم شود كه شروع شده بود.