کتاب آغوش سرد که در سال هزار و سیصد و هشتاد و شش چاپ شده می باشد.این اثر توسط زهره روحانی نوشته شده است.که انتشارات آن انصار می باشد.صبح زود که از خواب بیدار شدم هیچ کس را داخل منزل ندیدم به سراغ مادر از اتاق ها به آشپزخانه رفتم اما آنجا هم نبود.روی میز آشپزخانه برگه ای توجه من را جلب نمود که بر رویش نوشته بود من می روم خرید و خیلی زود برمی گردم. سماور روشن می باشد صبحانه ات را بخور. بدون حوصله واسه ی خود استکان چای ریختم. روی میز گذاشته و با عصبانیت پشت میز نشستم و چشمم به استکان بود.نگاهم به بخاری که از آن بلند می شد بود ولی فکرم به شب بود و نمی دانستم پیروز می شوم قرار امشبم را به هم زنم یا نه.آن اندازه در خویش غرق بودم که متوجه سرد شدن چای خود نشدم . بی حوصله تر از آن بودم که مجدد چای بریزم و انتظار بکشم تا آماده خوردن آن شوم . به این موجب چای به طور کامل سرد شده را با یک حبه قند خوردم و به اتاقم برگشتم. لباس مناسبی بر تن کردم و با برداشتن کیفم اتاقم را ترک نمودم. زیر نوشته ی مادر اضافه کردم من می روم خانه ی بیتا به خیابان رسیدم. جلو نخستین تاکسی را گرفتم و سوار گشتم همه ی طول راه را در فکر بودم و راننده که مردی مسن بود نوارش را روشن نمود و در حالی که با مطالعه آرام زمزمه می کرد سرش را هم هر از گاهی تکان می داد. برای خرید کتاب آغوش سرد با ما تماس بگیرید.