کتاب بازی عشق که در سال هزار و سیصد و نود و دو چاپ شده می باشد.این اثر توسط ر. اعتمادی نوشته شده است.که انتشارات آن شادان می باشد.ساعت نه و نیم صبح بود که من همراه با پدر و مادرم داخل ایستگاه قطار تهران مشهد شدیم. من به بالای پله های بلند ایستگاه ایستادم و از دور دو رشته قطار با رنگ سیاه را دیدم که مردم همانند مورچه از سر و کول هم بالا رفته و من به نوعی وحشت کرده بودم.پدرم که قد کوتاهی و هیکلی چاق مانند داشت با زحمت ساک و کمی خرت و پرت را به جلو میکشید. نخست نگاهی به ایستگاه و دو و بر کرد و بعد با همان لحن آرام و دوستانه ی خود گفت مریم بابا جان مراقب باش خیلی شلوغ است.خدایا این پدر من چقدر مهربان و خوب می باشد.در تمام زندگیم و در همه جا مراقب مریم خود است . همیشه و همیشه مریمش را همان دختر بچه توپول و شیطانی میبیند که هنگامی دستانش را میگرفت و آن را به خیابان میبرد ناگهان دستش و از دست پدر کشیده و از لابه لای اتومبیلها به آن سمت خیابان میرفت و عرق سرد وحشت را بر صورت پدر بر جا میگذاشت.برگشتم و به صورت عرق کرده ی پدر و گامهای آرام مادر که همیشه در سکوت راه میرفت نگاه نمودم و گفتم پدرم نترس من دیگه یک دختر شانزده ساله هستم.برای خرید کتاب بازی عشق با ما تماس بگیرید.