کتاب ربه کا نوشته دافنه دوموریه
نديمهاي جوان در مونت كارلو با مرد جوان ثروتمندي به نام ماكسيم دو وينتر كه همسرش ربكا را به تازگي از دست داده است آشنا ميشود. آندو عاشق يكديگر شده و ازدواج ميكنند. ماكسيم همسرش را به عمارت باشكوه ماندرلي ميآورد اما خدمتكاران كه هنوز به همسر اول ماكسيم كه به طرز مشكوكي جان داده است وفادارند، خانم دو وينتر جديد را با بيميلي به عنوان بانوي خانه ميپذيرند. اما در رآس آنان خانم دانورس، نديمه وفادار ربكاست كه بانوي زيبارويش را همچنان ميستايد و برخوردي سرد و ترسناك با بانوي جديد خانه دارد. خانم دو وينتر جديد كه مرعوب خانم دانورس شده است كم كم به شك ميافتد كه آيا ازدواج او با ماكسيم كار درستي بوده است يا خير. با اين وجود رفتاري طبيعي در پيش ميگيرد و از همسرش ميخواهد تا جشن بالماسكهاي را در عمارت ماندرلي برگزار كنند.