دانلود کتاب خاطرات ملکه ثریا اثر موسی مجیدی
کمترین استقلال مالی نداشتم از آنجا که تصور حمل پول وسیله ی ملکه نمی رفت، بهای خریدهای ممکن از جانب مامور ویژه پرداخت می گردید. هرگز صورتحساب هتل را ندیدم و از نحوه ی سفارش غذا و چای اطلاع نداشتم . پس از طلاق گرفتن مدتها در مورد انجام کارها احساس عدم اعتماد و اطمینان داشتم لذا انجام کارها را به مادرم وا می گذاشتم.
مردم عادی ممکن است به این قبیل دستپا چلفتی های من بخندند ، لاکی باید بگویم این امر ناشی از زندگی غیر عادی من بوده است. در هیجده سالگی که به ازدواج شاه درآمدم جلوی رشد طبیعی من در جهت استقلال و خودکفایی را بیرحمانه مسدود کردند. در بسیاری از مراسم نقش من از حد یک بچه پائینتر آمد. به گونه ایکه وقتی به زندگی طبیعی بازگشتم با مشکلات فراوانی روبرو شدم . ناگهان دریافتم که آدم کاملا عاطل و باطل و بی فایده ام. در تهران که بودم وظایفی برای خود داشتم و چون در جریان پاره ای از امور اجتماعی قرار می کردیم، احساس غرور میکردم.
لاکن در حال حاضر خود را با هیولای تهی و بوج رو در رو میبینم. مدتها بطور جدی در این اندیشه بودم که با کار کردن برای دکتر آلبرت شوایتزر به رستگاری برسم اگر پدر و مادرم که نگران سلامت و بهداشت. من بودند اعتراض می کردند احتمالا من به لا مبارن می رفتم .
زندگی درباری ویژگیهای بکر و کاراکتر مرا به کلی دگرگون کرد و در واقع به سیر غیر طبیعی علت داد. من همانند دیگر دختران جوان موجودی شاداب بودم که دوست داشتم همواره خندان و فارغ بال باشم و ذهن و مغزم را از بابت آینده ی جهان تحت فشار سخت نگذارم. من پرگو و حتی دراج بودم و به پدر و مادرم و به همکلاسهایم اعتماد کامل داشتم . پس از ازدواج خود را در میان آنچنان محدودیتهایی در محاصره دیدم که به ندرت به مناسبات و رفتارهای درست انسانی اجازه و مجال بروز می دادند .
حرفهای مردم به طور غیر مستقیم به گوشم میرسید که میگفتند من در قفس طلایی زندگی میکنم. البته این حرفها را پشت سرم و به خاطر بدگویی عنوان می کردند عاقل از آنکه واقعیت را میگفتند. اشخاصی که به حضور من می رسیدند. کوشش داشتند از علایق خود نسبت به من و از شکوه و عظمت من تعریف و توصيف کنند. من آدم درست و صادق و بی ریایی را که حقایقی را با زنی در شرایط در میان بگذارد ندیدم ... به همین دلیل من به تدریج از واقعیات دورماندم . من معتقدم شاهزاده هایی که در اینچنین فضا و شرایطی زیست میکنند هرگز نخواهند توانست قضاوت درست و واقعی در زمینه ی اندیشه ها و اعمال اطرافیان و همراهان خود داشته باشند.
آنها ممکن است با بسیاری از مردم روبرو بشوند و پیامها و گزارشهای بی شماری را هم بخوانند، با اینحال واقعیت زندگی مجزا و جدا از دسترس آنها خواهد ماند . زمانی که سعی کردم در حد وظایف درباریان اعمال نفوذ کنم خودم به شدت زیر نظر قرار گرفتم. کوچکترین اشارات و حرکات و حرفهای من فوق العاده مهم تلقی گردید. آنچه را که من در محافل خصوصی برای نزدیکترین دوستانم بیان می داشتم در شهر رایج میشد. ناگزیر شدم در سخن گفتن با خدمتکاران هم احتیاط لازم را داشته باشم. بزودی آموختم که پیش از بیان هر مطلبی آن را به دقت بسنجم . نتیجتا " نحوه ی تربیت و فرهنگ شاه در این زمینه بهتر از من بود. شاه را در حضور شخص ثالث هرگز کاملا " گشاده رو و بی تکلف ندیدم. این ویژگیها را من در ملکه الیزابت انگلستان هم مشاهده کردم به نظر می رسد که اینچنین ویژگیهای وی پس از نسلها سلطنت فطری و جبلی باشد. ملکه الیزابت ما را در کاخ بوکینگهام در محیطی بسیار دوستانه پذیرا شد.
برای خرید کتاب خاطرات ملکه ثریا نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید . و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
در آنجا بود که من برای نخستین بار به چگونگی کتمان حقیقت درونی وسیله خود فرد پی می بردم. به نظر می آمد که بین او و محیط دور و برش دیوار نامریی جدایی افکنده است . طبیعی نخواهد بود. با گذشت زمان من نیز ندانسته به هییت نوعی با زیگر درآمدم. از صبح تا شب همان نقش یکنواخت و تکراری را ایفا کردم تا آنجا که این نقش به صورت طبیعت ثانوی من درآمد . به دلایل فوق بود که پس از طلاق گرفتن خودم را گم کردم و همه اش دوست داشتم خود را در گوشه ای پیمان سازم. علاقه مند به آمیزش با اجتماع نبودم ، و دلم میخواست از نزدیکترین دوستانم که مورد اعتمادم بودند دیدن کنم . بسیاری از مردم تصور میکردند که این امر به غرور من مربوط میشود.
از آنجا که آنها زندگی درباری نداشتند نمیتوانستند تصور درستی از چون و چرایی بحران روحی گذرای من داشه باشند. گرفتاری و ضریدی وارده بر من در مقایسه با زن اول شاه موثرتر بود ، زیرا که من از خانواده ی پادشاهی نبوده. وقتی من و محمد رضا از هم جدا میشدیم او سعی داشت با پیش کشیدن اینکه در هر حال ملکه بوده ام و شانی داشته ام دلجویی ام دهد. تنها کسانی که در آن شرایط در کنارم ماندند پدر و مادرم بودند. پناهگاهی جز خانه ی آنها و ما رای پیشین خودم نداشتم.
با همه ی اینا مستده که در ساین آرامش به احساس وحشت و دلهره ام قایق خواهم آید. به مردم بخنداند در کجا که می روم با انبوه جمعیت و نگاه خبره شان روبرو می نرم غربی به ستاره ی سینما بر خورده اند. زنانی مانند سوفیا لورن و بریژیت بارد و حتی زمانی که در معرض تهدید قرار میگیرند حق گلایه ندارند چرا که خود این حرفه را برگزیده اند. به سخن دیگر علیرغم میل باطنی ام خود را قربانی حس کنجکاوی جمعیت میدیدم . محافظین سلطنتی را از دست دادم. و مضافا " از حق زندگی خصوصی و طبیعی نیز معاف شدم . خاطره ای که در زیر می آید ناخوشایندترین جنبه ی زندگی جدید من است که اندک زمانی پس از طلاق گرفتن در ژنو برایم پیش آمده است. هنوز هم که به آن حادثه می اندیشم پشتم می لرزد مادرم پیشنهاد کرد که برای رهایی از ناراحتی گذشته با هم به برمودا برویم.