کتاب داستان
دانلود کتاب سودایی اثر جان ماکسول کوتسی ترجمه محسن مینو خرد
دانلود کتاب سودایی اثر جان ماکسول کوتسی ترجمه محسن مینو خرد
«رسوایی» (Disgrace) یکی از مهمترین رمانهای جی. ام. کوتسی، نویسندهی آفریقای جنوبی و برنده نوبل ادبیات در سال 2003، است. این اثر که در سال 1999 منتشر شد، نهتنها تصویری زنده از تغییرات اجتماعی و سیاسی آفریقای جنوبی پس از پایان آپارتاید ارائه میدهد، بلکه به بررسی مسائل بنیادین انسانی مانند اخلاق، مسئولیت، و تلاش برای یافتن معنا در مواجهه با بحران میپردازد.
داستان دربارهی دیوید لوری، استاد میانسال ادبیات انگلیسی در دانشگاه کیپتاون است. او بهعنوان فردی سرخورده از زندگی، تصمیم میگیرد از جذابیتهای زودگذر برای پر کردن خلأهای زندگیاش استفاده کند. ماجرا زمانی به اوج میرسد که او وارد رابطهای نامشروع با یکی از دانشجویانش، ملانی آیزاکس، میشود. وقتی این رابطه آشکار میشود، دیوید به دلیل امتناع از عذرخواهی و پذیرش خطا از کار خود استعفا میدهد.
برای فرار از بحران، او به مزرعه دخترش لوسی در نواحی روستایی آفریقای جنوبی میرود. اما حمله خشونتآمیز گروهی به مزرعه، شامل تجاوز به لوسی و غارت اموال، چالشی جدید برای او و دخترش ایجاد میکند. در نهایت، هر یک از این شخصیتها باید راهی برای مواجهه با تحولات اجتماعی و معنای جدید زندگی پیدا کنند.
—
موضوعات کلیدی
1. نابرابریهای اجتماعی و نژادی:
رمان بهخوبی تنشهای میان سفیدپوستان و سیاهپوستان در دوران پسا-آپارتاید را نشان میدهد. حمله به لوسی نمادی از خشونت سیستماتیک و انتقال قدرت به گروههای محروم است.
2. اخلاق و قدرت:
رابطه دیوید با ملانی و امتناع او از عذرخواهی، شکاف اخلاقی عمیقی در شخصیت او ایجاد میکند. این موضوع بازتابی از مسائلی است که در جوامع مختلف درباره قدرت و سوءاستفاده از آن وجود دارد.
3. پذیرش و اصلاح:
لوسی با تصمیم به ماندن در مزرعه و پذیرش شرایط، به نوعی آشتی با واقعیتهای جدید دست مییابد. این در مقابل دیوید است که ابتدا در پذیرش تغییر مقاومت میکند.
برای خرید کتاب سودایی نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید.و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
دانلود کتاب سلاخ اثر زکریا هاشمی
دانلود کتاب سلاخ اثر زکریا هاشمی
سلاخ اثر زکریا هاشمی، یکی از شاخصترین آثار ادبیات داستانی معاصر ایران است که به لایههای پنهان روان انسان و مسائل اجتماعی میپردازد. این کتاب با نثری ساده اما تأثیرگذار، داستانی پر از کشمکشهای درونی و بیرونی را روایت میکند. محور اصلی داستان، رویارویی انسان با تضادهای اخلاقی و اجتماعی است که او را به مرز انتخابهای دشوار میکشاند.
خلاصه داستان
در “سلاخ”، هاشمی داستانی را روایت میکند که در شهری پر از تضادهای اجتماعی میگذرد. شخصیت اصلی داستان درگیر مشکلاتی است که از شرایط جامعه و روابط پیچیده انسانی نشأت میگیرد. در جریان داستان، مفهوم “سلاخی” نه تنها به معنای ظاهری، بلکه به عنوان نمادی از فروپاشی ارزشها و جدال انسان با سرنوشت خود به تصویر کشیده میشود. این داستان با ساختاری روانشناختی، عمق بیشتری به بحرانها و چالشهای انسان مدرن میبخشد.
تحلیل و بررسی
یکی از ویژگیهای بارز “سلاخ”، توانایی نویسنده در خلق شخصیتهایی است که هر یک نماد بخشی از جامعه یا تضادهای درونی انسان هستند. روایت داستان، خواننده را به بررسی مفاهیمی چون جبر و اختیار، اخلاق و فساد، و هویت انسانی دعوت میکند.
زکریا هاشمی با انتخاب موضوعاتی چون روابط انسانی، بحرانهای روانی، و نابسامانیهای اجتماعی، اثری ماندگار خلق کرده که همچنان برای خوانندگان امروز جذاب و تأملبرانگیز است.
نقاط قوت
شخصیتپردازی عمیق و باورپذیر
تمرکز بر جنبههای روانشناختی و اجتماعی زندگی انسان
روایتی ساده اما پرمعنا
چرا باید این کتاب را خواند؟
اگر به ادبیاتی علاقه دارید که در کنار روایت یک داستان جذاب، شما را به تأمل درباره چالشهای درونی انسان و معضلات اجتماعی دعوت کند، “سلاخ” انتخابی ایدهآل است. این کتاب تجربهای منحصربهفرد از مواجهه با تلخیها و واقعیتهای زندگی را ارائه میدهد.
برای خرید کتاب سلاخ نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید
دانلود کتاب داستانهایی از یک جیب و داستانهایی از جیب دیگر اثر کارل چاپک
دانلود کتاب داستانهایی از یک جیب و داستانهایی از جیب دیگر اثر کارل چاپک
مایه این داستانها را گفتگوهای قوی موضوع های تکان دهنده، پیش آمدهای غیر عادی تشکیل میدهد. چاپک در این نوشته ها با ذکر چند خصیصه كوچك خواننده را به خوبی با شخصیت کامل قهرمان داستان آشنا میسازد . همانطوریکه گذشت پس از جنگ اول جهانی و چاپك ، با مشاهده مصائبی که ره آورد آن جنگ بود سر خورده و مایوس نسبت به زندگی و انسان بدبین میشود و تمدن بشری را با همه عیوب و محاسنی که دارد می کوبد. او سنگینی بار رنجی را که بر دوش انسانهاست در وجود خود احساس میکند و لیکن دیگر به جستجوی علل و انگیزه های آن بر نمی خیزد ، او دیگر معتقد شده است که بشر ناتوان تر از آن است که بتواند زنجیرهای شکنجه آوری را که بر تمام وجود او سنگینی میکند از هم بگسلد : ولی، این پایان کار نویسنده نیست و او باز هم به خلق آثار ارزنده می پردازد.
رویهمرفته بیشتر آثار و چاپك، توام با طنز و تمسخر است و کسی از نیش قلم او در امان نمانده است. در اثر شاعر و درد شاعر شعرای بی مایه را میکوبد «اگر به زندان بیفتی مهم نیست آن تو بهتر میتوانی شعر بگوئی. اگر من قدرت داشتم، همه شعرای امروزی را میکردم توی زندان مجرد که بتوانند خوب شعر بگویند در داستان این آقایان دکترها به شدت پزشک نمایان را انتقاد میکند ثروتمندی برای بهبود بیماری دختر خویش می خواهد گروهی را برای آوردن پزشک به اروپا بفرستد و ازيك تاجر اروپائی می پرسد «جناب آقای لوستيك در کشور شما چطوری میشود فهمید که یکی دکتر درست و حسابیست ؟ » ه خیلی ساد است اگر جلو اسمش دو حرف د. ر باشد معلوم میشود که دکتر خوبیست فرستاده ها به اروپا میرسند و برای یافتن پزشک به تلاش می افتند تا اینکه روزی به یک درودگر برخورد میکنند.
خدا قوت شما چکاره هستید ؟ » ه من درود گرم » . د وقتی آنها می بینند اسم یا رو باد و شروع میشود خوشحال میشوند و ……. در همین داستان خوانندگان رادیو و تلویزیون نیز از تمسخر و طنز و چاپك سهمی به سزا دارنده گوگوتالو ، مرد زشت روئی است که صدای دورگه ای دارد …. او همیشه خرخر میکرد و نفسهای عمیقی میکشید اون بیماری عجیبی داشت و میخواست مردم را بترساند . . . . روزی دکتر به او می گوید: « – عزیز من اگر من جای شما بودم با صدائی که دارم توی رادیو یا تلویزیون آواز می خواندم شما چرا از این استعداد خدا دادیتان استفاده نمی کنید؟ .
ه او گذاشت و رفت و مدتی بعد شنیدم كه يك گیتار خریده و توی رادیو و تلویزیون آواز میخواند و مردم هم خیلی از او راضی هستند و عقیده دارند بزرگترین آوازه خوان عصر شانست در بیشتر آثار و چاپک هنر و پول در دو جبهه مخالف قرار گرفته اند . مردخشن داستان زندگی زن و شوهری است که زن هنرمند و حساس است و مرد کارخانه دار و خشن ه برای او باور کردنی نبود که ممکن است موسیقی تا این حد یکی را بگیرد. ه او تعجب میکرد که زنش در میان نواهای آشفته به جستجوی چیست …. که قادر بود ساعتهای متوالی با وجود صدای کر کننده موتورهای کارخانه مشغول کار بشود صدای پیانو او را از جا در میکرد.
….. لوسی چنان تحت تأثیر این آهنگ قرار می گرفت که از هیجان می لرزید و موسیقی رشته ای بود که آن دو را به هم پیوند میداد : زن او عاشق يك دانشیار میشود و مردی که از گوشه و کنار دنیا اختراعات تازه و جالب صنعتی را به وسیله ایادی خویش میخرید و با صاحبان کارخانه های آلمان در می افتاد، مردی که . … پشت همین میز مانند رینگ بکس مشت میزد و مشت می خورد و پشت همین میز قادر بود با تمام دنیا بجنگد …… در برابر يك دانشیار بی پول که …. کمی قوز داشت با عینک پنس و نگاه آشفته کودکانه ، به زانو در میآید .
او که پاسخگوی همه اعتراضهای کارگران و کارمندان زیر دست خویش است در پاسخ يك سؤال كوچك معنوی زندگیش در می ماند . وپول ، فاجعه زندگی مردی است که همه حتی دو خواهرش به خاطر پول به او احترام میگذارند و دلسوزی می کنند بخاطر پول. پول پول، این صدا مانند صغیر شلاق به گوش او میخورد و وجودش را آکنده از درد و نفرت می کرد …. ه چاپک» در «جنگ با سمندر سیاست عصر حاضر خود را می کوبد و با فاشیزم مبارزه پیگیری را آغاز میکند و این مبارزه تا سال ۱۹۳۸ که زمان مرگ اوست ادامه می یابد . بطور کلی چاپک نویسنده ای با استعداد، ستایشگر جدی هنر ، انسان دوستی حساس، ناقدی بی پروا و علاقمند به اصلاح جامعه بود. داستانهائیکه در این کتاب گردآوری شده و اکنون در دست خوانندگان است منتخبی است از مجموعه داستانهای کوتاه او بنام داستانهائی از يك جيب و داستانهایی از جیب دیگر . در خاتمه از دوست هنرمندم آقای ناپل سروریان که مرا در این ترجمه یاوری فرموده اند صمیمانه متشکرم .
برای خرید کتاب داستانهایی از یک جیب و داستانهایی از جیب دیگر نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید . و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
دانلود کتاب عشق جاوید است اثر ایروینگ استون ترجمه عباس آریانپور
دانلود کتاب عشق جاوید است اثر ایروینگ استون ترجمه عباس آریانپور
بخشی از رمان :
و درمیان تپه های سبز و خرم قرار دارد. ولی یا واقعاً ماری آنقدر به لکزینگتون علاقه داشت که نمی خواست از آن خارج شود؟ ماری از اینکه مردم به آن شهر نام آتن غرب گذاشته بودند لذت میبرد. دانشگاه معروف و کتابخانه و مدارس و قرائتخانه ها و انجمن های ادبی و علمی و نمایشگاه ها و سازمانهای موسیقی آن همیتی بسزا داشت. این شهر مرکز اجتماعی و مرکز مد و ابتکارات است نه کنتاکی» به شمار می رفت. بعلاوه چون هانری کلی در آن اقامت داشت مرکز طوفانهای سیاسی نیز بود. خیابانهای این شهر با سنگهای آهکی مفروش بود و ملخ و کالسکه وارا به به وفور در آن دیده میشد.
ولی رویهمرفته شهر خیلی تمیزی بود. خانه ها همگی آجری و وسیع بود و درختهای سرسبز و خرم آنرا احاطه می کرد. مردم زیادی از نيويورك و بستن وفيلادلفيا وغیره برای دیدن آن می آمدند و همه می گفتند که مردم لکزینگنون از لحاظ ذوق و سجایای اجتماعی و آسایش طلبی و جمال پرستی و خوش پوشی و تزئینات داخلی خانه برجسته اند و در سر تا سر آمریکا نظیر ندارند. ماری با آرامش و سکوت در اطراف این موضوعات فکر می کرد که ناگهان صدای به هم خوردن قطعات فلزی و ناله های دلخراشی توجه او را به خود جلب کرد. وقتی نگاه کرد دید که عده ای غلامان سیاه پوست از جلو خانه شان می گذرند؛ مردان دو به دو به زنجیر بسته شده و همه با هم به زنجیر سنگین تری متصل شده اند. زنان سیاه پوست هم هر دو نفری دستشان با زنجیر به هم بسته شده است و بعضی هم بچه های شیرخوار و خوابیده خود را در بغل می برند گو یا این کاروان بیست ساعت در حرکت بوده اند و زندان غلامان لکزینگتون آخرین منزل قبل از مقصد آنها به شمار می رفت. شش سال قبل ماری به این خانه در خیابان مین استریت» وارد شده بود و در تمام این مدت این قبیل کاروانهای غلامان را میدید که به ضرب شلاق در خیابانها حرکت می کنند.
همیشه این قبیل مناظر در او ایجاد رعب و وحشت می کرد. در کنار نهر مجاور خانه آنها علامت مخصوصی روی نرده دیده می شد که وقتی غلامان فراری آنرا میدیدند می فهمیدند که می توانند به آنجا پناه ببرند. ماری با كمك مامی سالی این علامت را گذاشته بود و پدر و مادرش اصلا از آن اطلاعی نداشتند.
پدرش با جنوب تجارت میکرد و ناچار اگر می دانست که دخترش به غلامان پناه می دهد اعتراض می کرد. ولی ماری و مامی سالی خادم سیاه پوست متفقاً به غلامان كمك می کردند و این را از خود را مخفی میداشتند. خلاصه، وقتی ماری غلامان را به آن حال اسارت و در غل و زنجیر دیدنگاهی به چهره ساندی کرد و گفت: ساندي، من حاضرم از لکزینگتون بروم ولی تیرویی که بتواند مرا به جای دیگری جلب کند باید خیلی قوی باشد.»یعنی می خواهی بگویی که من دارای آن قدرت نیستم.» ساندی از این بیان رنجیده خاطر شد و ماری خم شد و گونه او را بوسید و با صدایی آرام و آهسته ولی آشفته گفت: «ما با هم خیلی صمیمی هستیم ولی ساندی جان، آیا عشق نباید از این قوی تر باشد؟ زنگ ناشتایی در ساعت هشت طنین انداز شد و ماری را از خواب بیدار کرد.
با شنیدن این صدا از تختخواب بیرون پرید و پرده های قرمز رنگ را به کنار زد و دید روز روشن و موقع جشن فارغ التحصیلی است. ماری دست و روی خود را شست و با شدت موهای خود را شانه زد و مرتب کرد. قبل از اینکه لباس بپوشد بار دیگر خود را در آینه نگریست و از اندام متناسب خودلذت برد. همه افراد خانواده تاد تمایل به چاقی داشتند. از اینروغالباً ماری وقتی به مغازه شیرینی فروشی مسیو جیرون می رفت از صرف شیرینی خودداری می کرد و همچنین از خوردن شیرینیهایی که عمه «چانی تهیه میکرد اجتناب می نمود تا الاغر بماند. همینکه قدری در چهره خود در آینه نگریست ملاحظه کرد که بر خلاف انتظار جوانان بلوگراس چهره اش به شکل قلب نیست ولی رنگ سرخ و برافروخته و چشمانی درشت و آبی و مژه هایی بلند و ابریشم و ار داشت که به او حالتی زنده و جذاب می داد.
آن وقت از جعبه روبانهای خود یک رویان طلایی پیدا کرد و آنرا زینت گیسوان خود کرد. ماری خیلی دوست داشت در این اطاق از خواب بیدار شود. زیرا دو سال قبل که از دیدن خواهرش الیزابت از اسپرینگ فیلد برگشت بتسی ها مفری زن پدرش به دستور آقای تاد اطاق مزبور را مطابق ذوق و سليقه ماری تزیین کرد و به صورت يك اطاق خواب و پذیرایی مشترک در آورد. پرده های نفیس آنرا زینت می داد و پارچه روی تختخواب ابریشمی راه راه طلایی و آبی کم رنگ و نفیسی بود. باسی زن پدرش وقتی آنرا تهیه میکرد با لهجه خشك و خالی از محبتي می گفت: «این برای ماری خیلی زیادست زیر اماری فهم و ادراك چنین چیز نفیسی را ندارد. ماری و پدرش می دانستند که این اطاق خیلی تجملی است، ولی دوست داشتند آن طور باشد. در این هنگام ماری دم پنجره بزرگ مشرف به خیابان مین استریت رفت تا نگاهی به خارج بیندازد و ببیند چه خبر است. از دور چشمش به ارابه يك اسبة دكتر وار فیلد افتاد که در جلو خانه و ماکسوله ایستاده بود.
فوراً پیش خود گفت: «باز با تو ماکسول ناخوش شده است ای به یادش آمد که در چهارم جولای وقتی به باغ آقای فاولر می رفت تا در مهمانی جوجه کباب شرکت کنند و به سخنرانی هانری کلی گوش بدهد، فقط شش سال و نیم داشت و با اینکه یک کلمه از حرفهای آقای کلی سر در نمی آورد، باز مسحور صدا و شخصیت و می شد. همچنین به یادش آمد که آن روز قبل از صرف غذا ناگهان او را به شهر برگرداندند و در آنجا دید که ارابه يك اسبه دکتر موادلی» و دکتر دوار فیلده جلو در ایستاده است. در آن موقع مادر ماری در حال وضع حمل بود. معمولا مامی سانی خودش به تنهایی تمام بچه ها را می زایانید. به خاطر آورد که آن شب در خانه مادر بزرگش خوابید و نصف شب از صدای گریه بیدار شد و به طرف پنجره دوید و دید که در حیاط پشت خانه رو بالشی ها را روی بند آویخته اند که علامت این است که یک نفر مرده است.
ماری تصور می کرد که بچه نوزاد در موقع به دنیا آمدن مرده است زیرا موقعی که دو سال داشت برادر دیگرش به نام «رابرت هم اندکی پس از تولد در همان تابستان در گذشته بود. سپس ماری به یاد آورد که آهسته و بدون اینکه کسی او را ببیند وارد خانه خود شد و شنید که عمه اش ماریا به نلسون می گوید: «نلسون، لطفاً سوار کانسکه شو و دعوتنامه های تشییع جنازه را برسان بیچاره ماری نمی دانست دعوتنامه تشییع جنازه چیست و وقتی به سالن جلوخانه رفت دیدیک دسته کارت با حاشیه های سیاه روی هم انباشته است. یکی از آنها را برداشت و دید چنین نوشته است: محترماً از جنابعالی و خانواده محترم دعوت می شود که در مراسم تشییع جنازه با تو الیزا همسر آقای را برت زاد شرکت فرمایید.
برای خرید کتاب عشق جاوید است نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
دانلود کتاب داستان,دانلود رمانهای مشهور ایران و جهان,دانلود داستان های کوتاه