پشتیبانی از ساعت ۹ صبح الی ۱۰ شب :  ۰۹۱۲۵۳۴۳۶۴۴

کتاب ادبی

و شامل کتب ادبی و دانلود کتاب در زمینه ادبیات و تاریخ ادبیات

....................................................................................................

دانلود کتاب نامه‌هایی به میلنا اثر فرانتس کافکا ترجمه سیاوش جمادی

 

 

هراس بعدی کافکا از کثافت و همچنین شرارتی که در اعماق روح آدمی به کمین نشسته است جلوه گاه نیاز اخلاقی و همچنین خاستگاه آنهمه تصاویر غریب آفریده اوست که تقلای قهرمانی را برای نیل به عدالتخانه مصدر حکم نشان میدهد. این نیاز عطشناک چنان بر آثار او غالب است که به جرئت توان گفت وی بر خلاف جوانان خشمگین نسلهای بعدی، گست از ایمان و قدس را نه تنها به منزله آزادی و بشر خدایی نمی نگریست، بلکه آن را با اسارت در قضی ذهنیت فردی و سقوط و سرگردانی برابر می دانست. داستایفسکی گفته بود اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است.

اما در جهان کافکا، که از جهات بسیاری با کیر که گور همخوانی دارد، قضیه تا حدی برعکس است. اگر خدا نباشد ابراهیم مجاز نیست فرزند عزیز خود را قربانی کند. حکم خداست که تا اخلاقی بودن عمل ابراهیم را می زداید. غیاب خدا نیاز به قانون اخلاقی را از بین نمی برد بلکه تنها آن را لا ینحل می کند. اما نه در جهانی ،ویران که در جهانی مختل زندگی میکنیم.» از اینهمه می توان دریافت که هنر کافکا تا چه حد به زندگی او بسته است.

پس از مرگی کافکا، دستیابی به انبوهی از پادداشتها و نامه های او نویسنده ای را به ما نشان می دهد، که برخلاف بسیاری از نویسندگان و حتی فلاسفه، با هنر خود می زیست شرافت انسانی و مذمت پول و تجمل از ین مایه های مکرر آثار بالزاک است و حال آنکه وی در زندگی نه تنها در پنجه تجمل پرستی و افزون طلبی، چون بندي ناتوانی دست و پا میزده بلکه زندگینامه نویسان او در عدد فرزندان نامشروعی که بعد از مرگ از وی به جا مانده اختلاف نظر دارند اعتراض علیه بردگی و برتری نژاد سید بر مردمان بدوی و رنگین پوست یکی از مضامین برجستۀ آثار هرمان ملویل است و حال آنکه در سالهای اخیر دسترسی محققان به یادداشتهای نویافته اعضای خانواده ملویل چنان چهره هوتناک خودمدار و زن ستیزی از او نشان میدهد که هر قلب سلیمی را به درد می آورد. از همه اینها وحشتناکثر اسناد و تصاویر معتبر و مسجلی است که از همکاری نزدیک مارتین هیدگر با گشتاپو و شرکت او در مراسم شرم آور کتابسوزان تاریها خبر می دهد.

این دو چهرگی آشکار و تردید ناپذیر را هرگز نمی توان به عنوان تغییرکیش تعدیل کرد. افکار بلند و ژرف هیدگر درباره عزت و عظمت هستی و آزادی آدمی در همان ایامی به طبع می رسد که وی در برابر مراسم سوزاندن آثار استادش هوسرل، صرفاً به جهت یهودی بودن او لئیمانه سکوت می کند. در حالی که این فیلسوف بزرگ و تأثیر گذار قرن بیستم پس از شکست آلمان هیتلری خود و جمعی از دوستانش از جمله هانا آرنت به هرکاری دست می یازند تا بر سوابق ننگین او سرپوش بگذارند، فرانتس کافکا در حیات خود و دوستان و مفسران بعد از مرگ او از هیچ کوششی در جهت آسمان پرده برداری از جزئیات زندگی او فروگذار نکردهاند. گویی از ورای اینهمه آثار و یادداشتها و نامه ها و اسناد و حتی انتشار نقل قولهای شفاهی صدای کافکا به گوش می رسد که اینک اینهمه من هستم. هر چه می توانید جستجو کنید.

هرگز کلامی نخواهید یافت که از دروغ و دورویی حکایت کند. هرگز میان آزمونهای شخصی زندگی و مضامین آثارم دوگانگی و شکافی نخواهید یافت. این صدای فروتن و وارسته، و به قول گوستا و پانوش این صدای قدیس با لحنی آرام و بی اعتنا به شهرت و جمعیت، خواهد گفت که کلمات من زبان حال کسی است که سلامت جسم و پاره پاره جگرش را در گرو یافتن نور در ظلمات نهاد جنبۀ تاریک آثار و همچنین زندگی کافکا، تنها ناشی از تعلیق حکم و تاکامی قهرمانان او در دسترسی به منشاء صدور حکم است به زبان ساده تر، قهرمان کافکا میخواهد بداند که آیا حق دارد چنین با چنان کند، اما هیچ مرجعی که در درون و نه در پرستاره یافت نمیشود که پاسخی قطعی به او بدهد. این بلاتکلیفی و کشمکش اندیشه و احساس، برای رسیدن به تکلیف قطعی به کرات در نامه هایی به میلنا» موج می زند.

آیا همبودی با میلناه به رقم رضایت میلنا، حق اوست یا نه؟ رضایت معشوق برای شریفترین اشخاص عبادی جوازی عادلانه و انسانی به شمار می آید اما برای کافکا نه در درون خودش، نه در خواهش میلنا، و نه در جای دیگری منشاء صدور چنین جوازی پیدا نمی شود. کافکا، با همه اشتیاقی که به تشکیل خانواده داشت، سه بار پیمان نامزدی خود را به هم میزند. شگفت آنکه در هر سه مورد نامزدهای او مصرانه خواهان وصلت اند و این کافکا است که طی نامه هایی خطای دختران راه در آنچه به آن رضایت داده اند، به تفصیل به آنها گوشزد میکند. چکیده بسیاری از نامه های کافکا به فلیسه باور و ژولی وریزک از هراس او نسبت به امکان جریحه دار ساختن و قربانی کردن دختران سرزنده و امیدواری حکایت میکند که او را بهتر از آنچه هست پنداشته اند. انگار که ما با زاهد پاکدامنی سروکار داریم که سخنگیر ترین آئین اخلاقی و الهی او را از دستیاری به حریم یک دختر باز می دارد اما کافکا شیخ صنعان نبود. او که پای بند شریعت موسی بوده نه دلبسته حقیقت میسی در تمام نامه ها و یاداشتهای روزانه او کمتر می توان رد کوچکی سراغ گرفت، که تفسیر ماوراء الطبیعی ماکس برود را بر «قصر با بسته دژه تأیید کند. در آثار کافکا اثری از رهبانیت، خواه به طریق ستایش مرگ و خودکشی و خواه به طریق تصوف و کهانت وجود ندارد. قهرمانان او هرگز به صومعه پناه نمی برند، تفاوت نمی کند که این صومعه خودکشی و عدم باشد، با پیوستن به عالم اعلام مسأله آنها عالم غیب و جهان پس از مرگ نیست و اگر باشد تا آنجاست که در زندگی این جهانی نقش دارند.

ملکوت آسمان کافکا تنها در شکل کلی قضیه مشهور داستایفسکی معنا پیدا می کنند که: داگر خدا نباشده زندگی این جهانی فرد به چه سرنوشتی دچار می شود. داستایفسکی و کیر که گوره این دو پیشاهنگ بزرگ فلسفه های بعد از جنگ در قرن نوزدهم بحران ایمان و غیاب قدس را چون فاجعه ویرانگری برای آیندگان می بدند برای داستایفسکی نیز چون کافکا عواقب این فاجعه یعنی بحران اخلاق این جهانی مطرح بود. اگر دین برود، سرچشمه صدور احکام اخلاقی جز آزادی و خداکاری نفس امریه بشر چه خواهد بود؟

 

برای خرید کتاب نامه‌هایی به میلنا نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید . و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 

دانلود کتاب معمای شاهنامه : باستان شناسی و داستان شناسی شاهنامه اثر سیامک وکیلی

 

 

کتاب شاهنامه تنها نوشتمانده ی ( اثر) کهن جهان است که با دقتی شگفت انگیز - چه از نگاه ساختهای داستانی و چه از نگاه اندیشه درونمایه و جهان بینی آفریده شده و نه تنها بر داستان نویسی پس از خود، در ایران و جهان اثر بسیار گذارده بلکه هنوز هم با تعریف امروزین داستان همخوانی و هماهنگی فراباور ( مافوق تصوری دارد. این نوشتمانده ی کهن یکی از کتابهایی است که از فردای مرگ نویسنده اش هر کس که توانسته به علتهای گوناگون دستی در آن برده و دگرگونیهایی را به انجام رسانده همه ی این دستکاریها به جز دستکاریهایی که به طور معمول در نوشته های کهن انجام می گیرد به این علت اصلی بوده که این کتاب را هماهنگ و یکدست کنند. چرا؟ چون در واقع شاهنامه کتابی ست در اصل ناهماهنگ و نایکدست علت این ناهماهنگی و نایکدستی بیش و پیش از آنکه مربوط به ساخت (= تکنیک) باشد به علت آن است که این کتاب در اصل به دست یک تن نوشته نشده و نویسندگان آن دو تن بوده اند.
این باور نه براساس کاستیها و اشتباهاتی است که به طور معمول کتابهای کهنی مانند شاهنامه دارند آنچنانکه برای نمونه در سمک عیار و هزار و یک شب دیده میشود بلکه بر اساس تفاوتها و ناهماهنگیهای ساختی در بخشهای جداگانه ی آن و همچنین تفاوتهایی است که در نگاه نویسنده / نویسندگان و چهرههای شاهنامه دیده میشود. ممکن است که یک نویسنده در یک کتاب دارای کاستیها و اشتباهاتی در بخشهای گوناگون باشد و به طور حتم نویسندگان خوب امروزین هم از یک چنین موردهایی دور نیستند اما در واقع همین کاستیها و اشتباهات در یک کتاب - اگر به وسیله ی یک نویسنده نوشته شده باشد هنوز دارای هماهنگی و یکدستی است. برای نمونه در سمک عیار شما کاستیها و اشتباهات بسیار میبینید.

با این وجود از نگاه ساخت شناسی جهان بینی زبان شناسی و مانند اینها از آن هماهنگی و یک دستی مورد نیاز برخوردار است که بتوان گفت همه ی این اشتباهات و کاستیها به قلم یک نویسنده رخ داده است. شاهنامه دارای دو بخشی است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی ،زبانشناسی جهان بینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو ،اندیشه دو استعداد و دو پسند جداگانه و تا یکدست.اند. برای نمونه در یک بخش باور نویسنده به دین زرتشتی است اما در بخش دوم اسلام است؛ در یک بخش سستی و ناپایداری جهان بنیان جهان بینی است و در بخش دیگر از پرستی و زیاده خواهی اساس جهان بینی نویسنده را می سازد؛ و نمونه های دیگری که در این کتاب خواهید دید چنین تفاوتهای بزرگی را نمی توان به سادگی همچون اشتباهات نویسنده شمرد. پس میبایست علت دیگری داشته باشد که به باور من وجود دو نویسنده ی گوناگون است.

بر این اساس میتوان شاهنامه را به دو بخش جداگانه بخش بندی کرد. بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی - امپراطوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که ما آن را شاهنامه ی اصل نامیده ایم و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه ی افزوده نام نهاد دایم. شاهنامدی افزوده نوشته ی فردوسی است اما شاهنامه ی اصل نویسنده ی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشته ی یک تن نیست به اثبات برساند. درباره ی تفاوتهای این دو بخش در شاهنامه برخی را بر این باور است که فردوسی در آنجا که مربوط به افسانه ها بوده (بخش نخست) خیال را جولان داده اما آنجا که مربوط به تاریخ بوده دل به کار نداده است.

نخست اینکه از پادشاهی لهراسب تا پایان هفت خان اسفندیار هم افسانه ای است اما چنان که بستر خواهید دید، نسبت به بخش نخست که شاهنامهی اصل است و داستان رستم و اسفندیار بسیار نخستانه - ابتدایی) تر و بد ساخت تر است. چرا در اینجا فردوسی نتوانسته خیال را جولان دهد؟ و دوم اینکه هیچ نویسنده ای یافت نمیشود که بتواند خوب بنویسد اما بد بنویسد. فردوسی اگر از بخش تاریخی خوشش نمی آمده که تا این اندازه آن را ضعیف و بد ساخت نوشته، می توانسته آن را ننویسد در تاریخ نداریم که کسی فردوسی را مجبور به نوشتن این بخش کرده باشد.

 برای خرید کتاب معمای شاهنامه  نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به مطلب مراجعه نمایید.

دانلود کتاب ماسه ها و حماسه ها اثر کارو دردریان

 

 

من بر حسب ساختمان گذشته های زندگیم بر حسب آنچه زندگی بمن آموخته است. یکی از ملیونها و ده ها ملیون انسان آشتی ناپذیر این زمانم... و برحسب احتیاجم بادامه زندگی - علی رغم همه رنجها و شکنجه های روحی بوست کم لطفی سی و پنج خزانی که در حسرت لطف يك بهار بزندگی ناهموار شود هموار کرده ام انهمه هر چه در این قرن پر آشوب سیاه مست در بیکران این خاکی سرای خاک آفریدگان آسمان پرست میگذرد، خیلی چیزها میدانم : میدانم که در قرن ماه سرنوشت همه خواستهای انسانی سرنوشت همه آرزوها و تلاشهای انانی، تلك سرفه سپیده دم تفنگها است....

میدانم که قرن ما تفریحگاه موقت آشتیهای بلاتکلیف در متن خستگی زائیده از تایم سیستماتیک جنگهاست.... میدانم که قرن ها قرن انقلاب رنگها، قرن حکومت نیرنگهاست... اینها را ـ و خیلی چیزهای دیگر را - میدانم و با علم باین قبیل حقایق انکار ناپذیر است که احساس میکنم : ناقوسها، سرا بر آشیان و فلک آشنای كلیا را تا سر حد يك تعظیم غیرارادی به آستان زمین ، خم کرده اند ... شیون مدام شبانه ناقوسها قرب عزای مرگه عزیزان از دست رفته را تا پوچی یا هیچ تفاوت از بین برده است ..... مي آتشین شکوفه بهار نسل بیگناه فردا در خزانزدگی ایده آل سر گردان نسل کو کار دیروز پرپر شده است ...

قلب آسمان را شکوه پنهانی ملیونها قربانی سوداگران مرگه ، با فلك سوز ماتمی جاودانی، آکنده است ..... عدا در پهنه کران نا پدید افلاک، بر غم دوزخی شور ارواح سرور شیاطین، بطور شکننده ای از نامردی و ستمکاری و خونخواری بندگان احمق خود، شرمنده است ... پشت گورستانها را سنگینی اند و عبار سلبها، در هم شکسته است ..... و بشريت ـ به مفهوم وسیع کلمه - خسته است ..... ....

و این گناه من نیست که در قرنی اینچنین سرسام آفرین بدنیا آمده ام .... ... این گناه من نیست که در آثار من در خیابانهای گرد آلود و مسموم، کوچه پس کوچه های تنگه و تاريك بن بسنهای غربت زده و محروم و کلیه های درودیوار شکسته و محکوم آثار من همه هرچه هست سیل سرتك وعبده است در حسرت آنچه نیست .... و فریاد (نیست) است. برغم آنچه هـ هست ... م برای من هیچ جالب توجه نیست که سرد مداران شعر و ادب دنیای کهن، ساره انکها و فریادهای مرا : آثار مرا - و اصولا خود مرا (اثری) قابل بحث میدانند یا نه ... هیچ جالب توجه نیست ....

قدر مسلم آنکه ـ من برغم در بودگان عروض بدوش قافیه دوش پنبه بگوش نمیتوانی کم لطفی سی و پنج خزانی که در حسرت لطف يك بهار بزندگی ناهموار خود هموار کرده ام ان همه هر چه در این قرن پر آشوب سیاه مست در بیکران این خاکی سرای خاک آفریدگان آسمان پرست میگذرد، خیلی چیزها میدانم : میدانم که در قرن ما، سرنوشت همه خواستهای انسانی، سرنوشت همه آرزوها و تلاشهای انساني، تك سرقه سپیده دم تفنگهاست....

میدانم که قرن ما، تفریحگاه موقت آشتیهای بلاتکلیف در متن خستگی نامیده از تایم سیستماتیک جنگهاست... میدانم که قرن ها قرن انقلاب رنگها، قرن حکومت نیرنگهاست.... اینها را - وخیلی چیزهای دیگر را - میدانم و با علم باین قبیل حقایق انکار ناپذیر است که احساس میکنم : ناقوسها، سرا بر آشیان و فلک آشنای كلیا را تا سر حد يك تعظیم غیرارادی به آستان زمین ، خم کرده اند . في شیون مدام شبانه ناقوسها قرب عزای مرگ عزیزان از دست رفته را تا پوچی با هیچ تفاوت از بین برده است ..... آتشین شکوفه بهار نسل بیگناه فردا در خزا نزدگی ایده آل سرگردان نسل کی کار دیروز پر پر شده است ... قلب آسمان راه شکوه پنهانی ملیونها قربانی سوداگران مرگه ، با فلك سوز ماتمی جاودانی آکنده است .....

عدا در پهنه کران تا پدیدا فلاک، بر غم دوزخی شود ارواح مرور شیاطین، بطور شکننده ای از نامردی و ستمکاری و خونخواری بندگان احمق خود، شرمنده است... پشت گورستانها را سنگینی اند و هبار سلیها، درهم شکسته است. .... و بشریت ـ به مفهوم وسیع کلمه - خسته است ..... .... و این گناه من نیست که در قرنی اینچنین سرسام آفرین بدنیا آمده ام .... ... این گناه من نیست که در آثار من در خیابان های گرد آلود و مسموم، کوچه پس کوچه های تنگه و تاريك بن بستهای غربت زده و محروم و کلیه های درودیوار شکسته و محکوم آثار من همه هر چه هست، سپل سرتك رمیده است، در حسرت آنچه نیست ....

 

برای خرید کتاب ماسه ها و حماسه ها  نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 

دانلود کتاب افسانه های اپرا اثر حسن شهباز

 

 

اپرا و آنچه که امروز به عنوان هنر اپرا خوانده می شود تا آنجا که تاریخ شهادت می دهد زادگاهش سرزمین هنر پرور ایتالیا بوده است و تقریباً از اواخر قرن شانزدهم میلادی بوجود آمد اما اگر غرض بازی به روی صحنه، همراه با ساز و آواز باشد، قدمت آن تا پنج قرن پیش از میلاد مسیح به دوران سوفوکل و ه آشیل و سایر منظومه سرایان و نمایشنامه نویسان تراژيك يونان باستان می رسد.

در آن هنگام بازی هنرمندان نیز همراه با سازهای بادی وزهی بوده است و گاهی عده ای بطور جمعی روی سن به خواندن آواز می پرداختند. در حقیقت این اصل کلی و مسلم همیشه بر بشر هویدا بود که موسیقی و درام در صورتی که با یکدیگر همراه گردد بهتر می تواند به دل بیننده اثر بگذارد، وای قرنهای متمادی به طول انجامید تا آدمی به خوبی درک کرد که آواز و موسیقی و بازی با هم میتواند شالوده هنری را بریزد که خود يك رشته جدا ومدون از هنر گردد و فصلی درخشان و جاویدان در عالم جمال و کمال انسانی پدید آورد.

هنر اپرا از بدو پیدایش خود تا امروز مثل بسیاری دیگر از رشته های ذوقی، شامل يك دوره د انقلابی، و بعداً تحول تدریجی بوده که دورانش روی میرفته متجاوز از سیصد سال به طول انجامید اپرا در حقیقت مولود طغیانی است که در آغاز قرن شانزدهم برضد داستانهای آهنگ دار و نامفهوم و پیچیده و « چند صدایی» داستان سرایان ایتالیا در آن قرن صورت گرفت و بتقدم این کار هنرمندی به نام وجا کو پوپری در ایرای دفته بود که وی برای نخستین بار، آواز انفرادی را در این اثر خود جایگزین آوازهای عاشقانه جمعی کرد.

نفوذ این طغیان و و خروج از مألوف که بزودی از شمال ایتالیا به سایر نقاط اروپا نیز سرایت کرد باعث شد (و یا لااقل محرك آن شد که دیگران هم این شیوه را تقلید کنند و در این راه گام بردارند در انگلستان در آغاز قرن هفدهم مصادف با دوران سلطنت جیمز اول و چار از اول نمایشهای درباری که در حقیقت نوعی بازیهای «تمثیلی» مفصل و پرکار بوده و احتیاج به سخنوری و رجزخوانی داشت و یا نوعی لال بازی که همراه با قطعاتی موسیقی حادثه ای بود تغییر کرد و مبدل به صحنه های با آواز انفرادی شد.

در سال ۱۶۱۷، نیکلالانیره كه يك هنرمند ایتالیایی الاصل انگلیسی بوده در انگلستان نوعی نمایش «ماسك ۶ تهیه کرد که مبنای آن بر داستان «بن جونسون» ۷ شاعر و درام نویس مشهور انگلیسی بود و آهنگ آنرا خود وی ساخته بود. در این اثر لانیر آواز انفرادی را جایگزین شیوه سابق کرد. اثر این روش گرچه موقتی بود ولی همین پیشقدم شدن او سبب گردید که آهنگسازان و رهبران دیگری د. شیوه اپرا نظیر هنری پورسل ۸ ظهور کند. در آلمان اولین اثر نفوذ و تأثیر موسیقی ایتالیا در حدود سال ۱۶۲۷ در شهر درسدن به ظهور رسید. در این سرزمین و در همین دوران هنرمندی به نام دهاینریش شوتز ۹ که تحصیلات موسیقی خود را در و نیز کرده بود آهنگهایی جهت اشعار «دفته» (که مبنای ایرای پری نیز قرار گرفته بود) پدید آورد. اپرا به سبك ایتالیایی بود و مانند انگلستان اثر و نفوذش چندان دیر نپایید ولی پایه تحول عظیمی را گذاشت.

در فرانسه تحول اپرا بشیوه دیگری صورت گرفت بخاطر دلبستگی و تعصب زیادی که مردم نسبت به درام داشتند به آسانی حاضر به قبول شیوه ایرای ایتالیایی نبودند، آنها به روش خود به توطئه داستان و نوع بازی بیش از هرچیز اهمیت می گذاشتند. تأثیر ابرا تاحدی در اواسط سده هفدهم به وسیله هنرمندی به نام ژان با بتيست لولی ۱۰ آغاز شد که از قضا اهل فلورانس بود و همچنین بخاطر نفوذ فرهنگستان پادشاهی موزیك كه تحت حمایت لوبی چهاردهم تأسیس یافته بود جنبشی پیدا کرد. با وجود این فرانسه تا دوران انقلاب در مقابل نفوذا برای ایتالیایی مقاومت ورزید. در اواخر سده هفدهم ایرای ایتالیایی در انگلستان و آلمان نضح می یافت و در فرانسه هم اندکی تقلید میشد خوانندگانی از ایتالیا بسراسر ممالك اروپا سفر کرده و شیوه اپرای ایتالیائی را رواج میدادند.

این عصر را می توان دعصر طلایی اپرا نامید برای اینکه اپرا در این دوره تحت نفوذ آهنگسازانی نظیر «الساندرو اسکارلاتی بیشتر از آن جهت تنظیم میشد که آهنگ و صدای خواننده به گوش بیننده برسد و دیگر به موضوع داستان و اندیشه اینکه تماشاگر سرگرم شود توجه نمیشد. برای نمونه میتوان ایرای «پومپئو» ۱۲ اثر اسکارلاتی و «ارفتوه ۱۳ اثر «كلوك» را نام برد که در آنها این منظور کاملا مشهود است. در ایرای دار فلو» به تمام جهات یعنی هنر آواز و زیبایی موضوع وجذبه آهنگ هر سه توجه شده است. پس از گلوك پیشرفت هنر ایران دچار نهضت جدید رمانتيك گردید و با وقوع انقلاب کبیر فرانسه تمایلات سیاسی نیز داخل آن شد و رفته رفته جنبه ملیت ووطن خواهی نیز به شیوه رمانتيك آن نفوذ پیدا کرد.

در همین دوران بود که توابع بزرگی در عالم موسیقی مانند موتارت، بتهوون میبرنور، روسینی دونیزتی و دوبره ظهور کردند و آنگاه در منتهی الیه قوس صعودی رمانتيك آهنگسازان توانا و عالیقدری نظیر واگنر و وردی اپرا را به اوج عظمت خود رساندند. وجود این هنرمندان بزرگ بود که اپرا قام بسیار شامخی را در عالم هنر احراز کرد و در حقیقت میتوان گفت که در اروپای غربی اپرا در آن زمان به والاترین مرحله تکامل خود رسید. هنر ایرای روسیه تا نیمه دوم قرن هجده هیچ تغییری نیافت.

در سالهای بین، ۱۷۵۰ تا ۱۸۰۰ میلادی بود که شیوه ایتالیایی اپرا به مسکو و سن پطرزبورگ راه یافت. آغاز شیوه ایرای روسی را تقریباً میتوان از قرن نوزده و با ظهور شاهکار آهنگساز ،روسی «میکاییل گلینگاه ۱۹ به نام « يك نوع زندگی برای تزاره نامید. این اثر را کلینکا در سال ۱۸۳۶ تقدیم دوستداران هنر کرد تازه توجه مردم هنر دوست روسیه به شیوه نوین اپرا آشنا شده بود که پنج نابغه روسی، یعنی موسود گسکی ریمسکی کورساکف، الکساندر بورودین مزار کویی و میلی بالاكيريف ظهور کردند و آن روح ملیت و وطن خواهی را که در آغاز در آثار گلوك پدیدارشد رواج دادند.

سعی این هنرمندان در این بود که حتی المقدور از نفوذ شیوه ایرایی ایتالیا جلوگیری کنند و به آثار خود رنگ زیبایی محلی بدهند و در آثار خویش منحصراً آهنگهای بومی و ملودیهای روسی به کار برند. باید به این نکته توجه کرد که هر نوع پیش آمد بزرگ و حوادث اساسی زندگی بشری در اروپا و سرزمین زادوواد ایر از نواحی اطراف، در نوع و شیوه و موضوع اپرا تأثیر به سزا داشته است و بهمین سیب طی ادوار مختلف با ظهور حوادث و سوانح گوناگون خط سیر ر آن تغییر کرده است.

مثلا درو نانی ۱۶ که در تاریخ حیات و تمدن بشری دوره خاصی را شامل است انگیزه های نیرومندی را در ذوق انسانی به وجود آورد که در نتیجه باعث پدید آمدن اپرا گردید. رونسانی از سال ۱۳۵۳ آغاز گردید از دوره ای که ترکها قسطنطنیه را تصرف کردند. قریب یازده قرن بود که این شهر مرکز فرمانروایی مسیحیت شرق بود و در همین دیار دانشمندان و حکماء و فلاسفه و هنرمندان ،یونانی نهال دانش و حکمت و فلسفه و حتر را درخت باروری ساخته و به ثمر رسانده بودند.

با تسلط ترکها بر این منطقه و پدید آمدن حکومت عثمانی این عده هر يك به گوشه ای از جهان پناه برده و متفرق شدند. نزدیکترین کشوری که سلامت و امنیت آنها در آنجا تا حدی تأمین بود ایتالیا بود و از همین رو، زیده این حکما و دانشمندان و هنرمندان بدانجا گریختند به همین جهت ایتالیا مهد رونسانس و در حقیقت کانون تجمع بزرگان عصر گردید.

 

 

برای خرید کتاب افسانه های اپرا نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.