دانلود کتاب آشفتگی در فکر تاریخی اثر فریدون آدمیت
اساسا" تاریخ چیست؟ مفهوم تاریخ بیان وقایع تاریخی است بدانگونه که وقوع یافته اند یعنی نه کم و نه بیش شناخت وقایع و حوادث است به طریق تحلیل علل و عوامل آنها یعنی عللی که خصلت فاعلی دارند و عواملی که به درجات تاثیر داشته با تعیین کننده بودهاند و بالاخره تحلیل مجموع واقعیات و علل و عوامل است در تعقل تاریخی و همه اینها به راه یک مقصد است که گذشته قابل فهم و درک باشد.
همین معنی را در مقدمه یکی از آثارم نیز آورده ام و هر تعریف دیگری هم که از مفهوم جدید تاریخ بدهیم از آن دور نیست. اما آشفتگی در فکر تاریخی از چیست؟ از مثله کردن قضیههای تاریخی ، مخ کردن واقعیات تاریخی ، تحریف حقایق تاریخی وقایع را زیر منگنه ما نوسات ذهنی قرار دادن ، و در نهایت گذشته را در قالب تنک مفروضات و معادلاتی گنجاندن که مغایر روح تاریخ زمان وقوع حوادث باشد. این گزیها و کاستی ها سبب میگردند که از تاریخ چیزی بسازیم که به همه چیز شبیه است جز به تاریخ گفتار ما تحلیل تفصیلی از همه نوشته ها نیست .
تنها نمونه هایی را بدست میدهیم و منظور مطرح ساختن و شناختن مساله است . شروع کنیم با غریب ترین برداشتهایی که در مفهوم مشروطیت شنیده ایم: مشروطیت، دفع فاسد به اند است، نه افسد به فاسد در اثبات این تلفی تاریخی ، نویسنده چنین برهان می آورد به گفته استاد فردید "مشروطيت بالكل و بالتمام غربزده مضاعف است یعنی چه ؟ " یعنی فراماسون زده و یهودی زده ، بطوری که صدر تاریخ ما ، مشروطیت، ذیل تاریخ غرب است و همین تاریخ رهوار در رفته و منسوخ غربی به توسط منورالفکران و مقلدان بیسواد به نام ترفیخواهی و تجدد طلبی به ایران می آید و پخش میشود.
لذا برخلاف گفته بعضی مشروطیت دفع فاسد به افتد است ، نه افسد به فاسد زیرا ماسونیست زدگی و از آنجا یهودیت زدگی بطور کلی از لوازم ذات مشروطه و انقلاب مشروطه بود که در حکومت قلدری پهلوی تکامل حاصل کرد .
این خود نظرگاهی است و نویسنده در اندینهای آزاد همچنانکه هستند اقران فاشیست مشربی که آزادی را زهر مهلک اجتماع و دموکراسی را بدترین نظام های جهان می شمارند. ولی مشروطیت یعنی حکومت عقلانی با اصول یعنی حکومت مسئول در تقابل خودکامگی فردی و دولت نامسئول و تنها به همین ماخذ نظر نویسنده را طرد می کنیم . اما وجهه نظر او با آرای متشرعین معتقد به مشروطیت هم تعارض دارد: یکی از مجتهدان طراز اول در یادداشتی که بر رساله " تنبیه الامت و تنزیه الملت" اثر نائینی نگاشته " ماخوذ بودن اصول مشروطیت از شریعت را اعلام داشته و حال حرف غریبی میشنویم که مشروطیت دفع فاسد به افتد است برای اینکه ما بودیگری و یهودیگری از لوازم ذات مشروطه و انقلاب مشروطه بود، تخیر چنین نبود.
این مغالطه صرف تاریخی است. ماسونیگری و یهودیگری در نهاد فکر آزادی و حرکت مشروطگی سرشته نبود. به علاوه چگونه ممکن است که مشروطیت به معنای سیاست با اصول ، به حکومت قلدری تکامل یابد؟ این قضیه خود مهمل منطقی است. باید گفت که قلدری جای مشروطکی را گرفت، و نیز باید فهمید که این تبدیل فیفری و ارتجاعی را " تکامل" نام نمی نهند.
نویسنده حکمت منش کویا پی نبرده که نه فقط " صدر تاریخ ما، مشروطیت ذیل تاریخ غرب است بلکه سیر تحولات فکری و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی همه آسیا و آفریقا در یکصد و پنجاه سال اخیر حاشیه تاریخ مغرب زمین به شمار میرود . چه بپسندیم ، چه نپسندیم، این درس عینی برخورد جامعه های کهن با مدنیت فراگیر و جهان شمول جدید است. دلخوری و آزردگی و حتی بیزاری ما از واقعیات، نفی واقعیات نمی کند. اما در این برخورد ناگزیر و الزامی تاریخی جامعه هایی سرانجام سلامت جستند که هم ابزار اصلی و اساسی حفظ هستی خویش را فرا گرفتند و هم هویت تاریخی خود را محفوظ داشتند لاجرم، اگر عاقبت تعلیمات فلسفی آن "استاد" از تلامذه " حکیم هایدگر lieideger" به اینجا می رسد که روش شناسی علمی" جدید را "خواب های بیوط " بشماریم و "علومات انسانی آشفته و پریشان غربی را به هیچ بگیریم : و " عقل غربی را سر بسر پلید و ویرانگر بدانیم و بالاخره نظام مشروطیت را در قیاس طاعون استبداد آسیابی دفع فاسد به افسد بشناسیم - پس به تعبیر سید جمال الدین اسدآبادی: "خاک بر سر اینگونه حکیم و خاک بر سر اینگونه حکمت حکیمی که مانند کورها راه برود. و حکمتی که به قدر چراغ موشی ، روشنی نبخشد . *** همان وجهه نظر ضد مشروطکی ضد روشنگری و ضد روشنفکری را پیش از اینها در تصنیف " غرب زدگی " شناخته ایم، برویم سراغ چند نوشته از مصنف آن " جنجال مشروطیت" را شرکت انگلیسی نفت به راه انداخت ، قانون اساسی ترجمه یک " بند کهنه " بی مصرفی بود در تخطئه نظام مشروطیت ایران رای یکی از مقاله نویسان را حجت میآورد اساسا" فلسفه سیاسی مغرب از پایه خراب است و همانطور که آدم غربی به هنر بدویت پری میتیف افریقا پناه می برد او کلید سعادت خود را الزاما" در روی آوردن به سیاست شرفی خواهد جست.
برای خرید کتاب آشفتگی در فکر تاریخی نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید . و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
آن معانی را یکان یکان می آوریم. می نویسد: اشاره ای بکنم به نقشی که تنها یک کمپانی نفت در این شصت ساله اخیر در امتیاز نفت درست در سال اول قرن بیستم میلادی، ۱۹۰۱ ، داده شد از طرف شاه قاجار به ویلیام توکس دارسی انگلیسی که بعد حقوق خود را به کمپانی معروف فروخت و ما درست از ۱۹۰۶ به بعد است که جنجال سیاست و اجتماع ما بازی کرده است. ... مشروطیت را داریم". آن مطلب جواب روشن دارد: کارنامه سیاه کمپانی نفت .. ، شرح دغلکاریهای مالی و دوز و کلکهای سیاسی آن یک کتاب کلان میخواهد. اما هیچ رابطه منطقی و تاریخی میان تاسیس آن شرکت و حرکت مشروطه خواهی وجود ندارد فکر آزادی و متروطکی باز میگردد به دوره چهل پنجاه ساله پیش از امتیاز نامه دارسی اعتراض بر نظام سیاسی حاکم و حرکت در جهت برانداختن آن از (۱۳۰۸ (۱۸۹۰) نمودهای گوناگون داشت نهضت مشروطیت آنگاه تشکل یافته بود که کار شرکت نفت هنوز به استخراج نفت نرسیده بود ، چه برسد به اینکه دستگاه سیاسی تعبیه کرده باشد. اساسا " چگونه ممکن است ظهور نهضتی را به پای شرکتی بگذاریم که هنوز نه پایگاه نیرومند اقتصادی داشت و نه اعتبار سیاسی کسب کرده بود.
گویا آن همه نوشته هایی که نویسندگان و اندیشه گران ما به مدت پنجاه سال نشر دادند و آن همه تلاش و کوشش در بیداری افکار و برانگیختن مردم تاثیری نداشته تا یکباره کله مردک نفتی انگلیسی پیدا شد و در ظرف دو سه سال " جنجال مشروطیت بر سرو پاکست. هیچ نشانه و هیچ دلیل و مدرک تاریخی وجود ندارد که حکایت از دخالت شرکت نفت در حرکت مشروطه خواهی داشته باشد. عنوان کردن آن قضیه از پا به غلط و بیمعنی است.
به علاوه، عین بی حقیقتی است که آن همه فداکاریهای جانی مردم را نادیده انکاریم، و نهضتی را به " جنجال " وصف کنیم . اما درباره قانون اساسی ۱۳۲۵ قمری نویسنده به سخن یکی از نقادان استناد می جوید، و از خود چیزی بر آن می افزاید. به نقل مقاله ای در " انقلاب ناتمام ایران " چنین می آورد: " خود قانون اساسی ۱۳۸۵ (خورشیدی) یک سند محتاطانه و محافظه کارانه است که نوع بسیار محدودی از دموکراسی را در نظر دارد ، مفاد آن در عمل تودههای دهقان را از اعمال حقوق سیاسی خود چنانکه در قانون اساسی تعریف شده محروم می دارد ... شامل هیچ تغییر اجتماعی نیست چه رسد به انقلاب اجتماعی " .
به دنبال آن، نویسنده ما به تایید می افزاید: " و با این همه پنجاه سال است که روشنفکر مملکت برای هر اقدام سیاسی و اجتماعی دست و بالش در کادر قانون اساسی بسته مانده که حتی وقتی ترجمه میشد کهنه است... این متنی شاید نیکوتر و موجه تر این بود که مصنف کتاب روشنفکران، در تخطئه قانون اساسی، به نی یعنی به سخنان خود شاه مخلوع استناد می جست که نسبت به قانون اساسی و حاکمیت ملی، کین و عناد جنون آمیز میورزید. چرا حدیث دل را از زبان یکی از خادمان فاشیست مشرب او ادا کرده است؟ در یکی از آن موارد متعدد، شاه در گفت و شنود با نویسنده آمریکایی گفته بود: " قانون اساسی ما را انگلیسیان آوردند ... و آن بود