دانلود کتاب جنگ چالدران اثر نصرالله فلسفی
با مداد روز جمعه سوم ماه رجب سلمدان سلیم خان سرداران و بزرگان لشکر را بار داد و یکسانی که در روز جنگ دلیری و مردانگی نشان داده بودند ، خلعت و پاداش عطا کرد. اسیران قراباش را نیز بفرمان وی گردن زدند و کشتگان دوسپاه را بخاک سپردند. سپس به ای دیدار بهروزه خانم زن شاه اسماعیل ، که اسیر گشته بود، بیاور مخصوص وی رفت و با مهربانی و احترام از و دلجوئی کرد.
روز دیگر نیز غنائمی را که از آن جنگی بدست آمده بود ، بسرداران و سربازان بخشید و جزیرقهای ایران چیزی برای خود بر نداشت. پس از آن از دشت چالدران راه تبریز پیش گرفت و از شهر خوی ، انحنام الی برای سلطان مصر و سلطان سلیمان پسر و ولیعهد خویش و خان انار «مريم» (شبه جزيرة کریمه) و عبیدخان از بک فرستاد .
هروز پنجشنبه نهم رجب این دو آن از سرداران عثمانی بنام پیری پاشا چلبی و احمد پاشا دونه کین اوغلی را با حکیم الدین ادریس بدلیسی کرد و با صدر، از پنی چاری تبریز وانه کرد ، تا مقدمات ورود وی را فراهم سازند و اگر از سران و سواران قرابش کمی در آنجا ماده باشد، بکشند و اء والدان را تصرف کنند. روز دهم رجب در راه تبریز یکی از امیران قزلباش بنام حاج رستم با پنجاه وار باردوی سلطان سلیم آمد و اظهار اطاعت کرد. ولی سه روز بعد معلوم شد که او و همراهاش بدستور شاه اسماعیل آمده اند تا هنگام فرصت سلطان را بکشند. پس فرمان وی همگی را گردن زدند، و سه روز بعد خالد ینگ نام از سران قزلباش راهم که باشد و پنجاه نفر بارد و آمده بود ، کشتند . نويسند: حقيقة التواريخ می نویسد که شاه اسماعیل چون در چالمتران شکست یافت بر آن شد که دشمن را بحبله از میان بردارد.
پس جمعی از سران و افراد جا نسپار قراباش دستور داد که دسته دسته باردوی سلطان سلیم پناهنده شود و از در اطاعت در آینده و همینکه جمعشان بدو سه هزار رسید ناگهان شعی بر اردوی عثمانی شبیخون زاند و سلطان را بکشند . ولی چون حاج رستم باردوی عثمانی رسید یکی از امیران ترکمان سلطان را نهایی از قصد وی و همراهاش آگاه کرد سلطان دستور داد که ایشان را شکنجه و استنطاق کردند و چون حقیقت امر آشکار شد، جملگی را کشتند . روز پنجشنبه شانزدهم رجب، سامان سلیم خان بمحله سرخاب رسید. ازین محل داشهر تبریز تمام راه را با قالبهای گرانبها مفروش کرده و چندتن از علما و اعیان شهر با جمعی از مردم باستقبال آمده بودند .
سپاهیان عثمانی در کنار شهر فرود آمدند و سلطان سلیم امر کرد که سربازان دست از کشتار و غارت و تصرف دارای مردم باردارند. همچنین دستور داد مسجد جهانشاه و مسجد حسن پادشاه را که بفرمان شاه اسماعیل ویران شده بود تعمیر کنند و اوقاف این دو مسجد در تصرف هر کس باشد بگیرند و تصرف کننده را بکشند. روز بعد که جمعه هفدهم ماه رجب بود، سلطان سليم بمسجد حسن پادشاه ( در میدان صاحب آباد ) رفت و نماز گزارد و خطیب بقاعدة اهل سنت و جماعت خطبه خواند. ولی چون خطبه بنام پادشاه رسید، بجای آنکه نام سلطان سلیم را بر زبان آرد ، گفت : السلطان بن السلطان ابو المظاهر اسماعیل بهادرخان ... سرداران ترك شمشیرها کشیدند تا خطیب را بکشند، ولی سلطان سلیم نگذاشت و گفت که از بانش عادت کرده است و گناهی ندارد میں لطان سلیم دستور داد که تمام خزائن و اموال شاه اسماعیل و سران قزلباشا از شد و جنسی، صرف کنند و احمد بیگ قاپوچی باشی را مأمور اینکار کرد. پس از آن شهر تبریز را مرکز فرماندهی سپاه خود ساخت، زیرا مصمم بود که زمستان را در تبریز بگذراند و سراسر آذربایجان را مطیع سازد، و در آغاز بهار بعراق و اصفهان و فارس حمله برد.
ولی مدت توقف او در تبریز از هشت روز بیشتر شد. زیرا هرچه باز گشت سلطان سلیم آذرقه و غلات در شهر و آبادیهای اطراف آن بود ، فرمان شاه بخان عثمانی اسماعیل سوخته و نابود کرده بودند، و سلطان عثمانی بزحمت می توانست خوراک کافی برای اردوی خویش فراهم سازد گندم وجو و علوفه لازم را از گرجستان و کردستان و ارمنستان بقیمتهای گزاف می خریدند و با فرارسیدن زمستان تدارك آنوقه دشوار تر میشد. سربازان ترك و مخصوصاً بنی جربها نیز با نقشه های سیاسی و نظامی سلطان سلیم در ایران موافق نبودند و میخواستند زودتر بخانههای خود بازگردند.
هنوز دو روز از ورود سلطان بشهر تبریز نگذشته بود که پنی چربها آغاز مخالفت کردند و با آنکه فرمان سلمان مواجب سه ماهشان را یکجا پرداختند، باز هنگام ظهر از گرفتن • شوربا » خودداری نمودند ، و این کار على الرسم نشانه اعتراض و ناخرسندی ایشان بود . سلطان سلیم آغا یعنی فرمانده سپاه ینی چری و جمعی از سران ایشان را درد خود خواند و با غضب پرسید: سربازان چرا شود با نبردند؟ علت ناراضی بودنشان چیست ؟ سه ماه مواجب پیش داده ام ، از غذاهم مهم قابلی برده اند، انجام فتح را دوبرابر دیگران گرفته اند، وینگر چه میخواهند؟» آنها و سران سپاه در جواب گفتند: «استدهای ما و سربازان اینست که همین فتح بزرگ قناعت فرمایند و زودتر به رزو بوم روم (آسیای صغیر) باز گردند، و چون سامان سبب این استدعا را سئوال کرد، بیست و چهار ساعت مهلت خواستند تا جواب خود را نوشته تقدیم کنند .