دانلود کتاب شبی که سحر نداشت اثر ارونقی کرمانی دو جلدی

 

 روی تخت دراز کشید, آسمان پر از ستاره بوئ. سگی در کوچه پارس می کرد...و باد وحشی شبهای تبریز آغاز شده بود...درختهای تبریزی در حیاط با صدای وهم آلود باد میلرزیدند و دو کلاغ نرومادهیی که بر تن یکی از انها لانه ساخته بودند با آغاز باد وحشی شبها خود را بهم چسبانه بودند.
حیدرخان احساس سرما کرد.اما این سرما مطبوع و دلپذیر بود.باد چهره ی اورا نوازش میداد.
ازجایش برخاست و بدرون اتاق رفت.فکر و خیال آن زن را نمی توانست از مغزش براند. انگار آن زن بمغز او چنگ انداخته و فکر او را دزدیده بود.
نیم ساعت بعد قیزل قیز و گلین خانم نیز بدرون اتاق رفتند.گلین خانم مانند همه شب اظهار خستگی کرد.
آخ کمرم درد میکنه.من میرم بخوابم.سپس رو کرد به قیزل قیز
تو نمیای بخوابی ؟ حالا زوده ؟ حیدرخان گفت دخترم منم خسته هستم چند خطی که خواندید از رمان بسیار خواندنی که شبی سحر نداشت یک رمان اجتماعی عاشقانه که در دو مجاد در دهه چهل توسط ارونقی کرمانی نوشته و توسط انتشارات کانون معرفت نشر و پخش یافت جلد اول کتاب شامل سیصد پنجاه و پنج صفحه و جلد دوم شامل سیصد شصت و یک صفحه می باشد

 

 

برای خرید کتاب شبی که سحر نداشت نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 

 

 

دانلود کتاب شبی که سحر نداشت جلد اول

دانلود کتاب شبی که سحر نداشت جلد دوم