دانلود کتاب سالاریها اثر بزرگ علوی

 زیور چندین هفته بیشتر در خانه سالار نمانده تدریجا اشکش خشک و ناله اش به آه بدل شد و فکر آینده و بچه ای که در شکمش وول میخورد حواس او را جمع کرد. آقا موچول از یادش رفت.برای پیدا کردن بابا امیدی باقی ماند.به او گفتند که آقا موچول را لرها کشتند.پدرش را در این خانه کسی نمی شناخت.منیژه دستور داشت مراقب حالش باشد و نگذارد تنها از خانه بیرون برود.دختر و مادر با اخلاق خان آشنا بودند. همین توصیه می رساند که این زن که روزبه روز آب و رنگی دل انگیزتر می یافت و با مژگان بلند و زلهای خرمایی و دماغ قلمی و تن نرم و دلپسندش مرد افکن بود دل سالار را هم ربوده است.

 منیژه می دانست که از زمان بیماری مادرش سالار چه در ترکمت صحرا و چه در کردستان هرچند وقت دختری را صیغه می کرد و بعد او را به خدا می سپرد.هیچ دلگیری در این زمینه میان دختر و پدر وجود نداشت.از حقوق خداد منیژه کاسته نمی شد.
صیغه ها می آمدند و می رفتند به امتیازات او تجاوز نمی کردند.بخصوص کع زیور تو دل برو بود و جذاب.
نوکرهای دیگر سربازان دور و رخانه و لرها به آنکه می دند که ارباب و منیژه خانم چهار چشمی اورا می پایند با نظر خریداری به زیور می نگریستند تا انجا که حتی برای توله اش هم استخوان می اوردند و به او دلداری می دادند.

 

برای خرید کتاب سالاریها اثر بزرگ علوی نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 

 

دانلود کتاب سالاریها