دانلود کتاب پسران عشق اثر قاضی ربيحاوی

 

 و بالاخره پدر آن منظره ای را که نمی بایست ببینید دید.برایت گفته ام نگفتم؟
قبلا هم آن بازی را با خواهران و خواهر زاده هایم کرده بودیم.
توی خانه ی ننه ریحان بازی می کردیم چون فقط او بود که می گذاشت ما بچه ها در خانه اش هر کاری بکنیم.من و خواهرم بهی می نشستیم روی دوتا چارپایه و دخترهای دیگر ما را با وسایل آرایشی که از مادرهای شان دزدیده بودن آرایش می کردند.
بهی را به عنوان داماد در می آوردند چون از من بزرگتر و درشت تر بود.
با موی عروسک برای او سبیل هم می گذشاتند. مرا هم که لاغر و ظریف بودم به عنوان عروس درست می کردند با نقش و نگارهای هفت قلم ارایش بر صورتم لباهیم صورتی و روی دوتا لپهام دوتا دایره ی گرد قرمز دور چشمهایم سیاه از سورمه و پلکهایم سبز و ابی و پیشانیم رنگ و وارنگ یک تور سفید هم بر سرم می انداختند

 تا اینکه یکبار حامد که از همان بچه گی چمش همه جا ب دنبال بهی می گشت ما را در وضع دید و رفت به پدرم حاجی خبر داد بعد حاجی امد نگاه نحقیر امیز و تهدید امیز به ما انداخت و هیچ نگفت ولی عصر همان روز من و بهی به درخت یاس وسط حیاط بسته شدیم و ضربه های چوب خیس او بر ساق ها پاهای نرم و نازک مان فرود اندند با درد سوزش و درد

برای خرید کتاب پسران عشق اثر قاضی ربيحاوی نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. وبرای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 

 

 

 

دانلود کتاب پسران عشق