دانلود کتاب اژدها اثر احمد احرار
بر سر کوره راهی که از جاده جدا می شد و در شکم جنگل می خرید دو سوار دهانه ی اسبها را کشیدند و یکی از آنها گفت: همین است ... این راه به قریه میرود . سپس هرد و راه خود را به طرف قریه دنبال کردند زیر پایشان مهتاب فرشی نفره هام گسترده بود که اینجا و آنجا با نقشهایی از سنگریزهها، علفها و گلهای خود رو می درخشید . باد همهمه کنان از جنگل تاریک می گریخت و عطر ملایمی را در رهگذر مهتاب منتشر می ساخت عطری که از بهار مازندران مایه میگرفت و چون بخاری مرطوب در فضا موج می زد .
پاسی بر شب میگذشت و سواران که مقصد را نزدیک می دیدند از شتاب خویش کاسته بودند. آنها دو مرد بودند که یکی کلاه دوازده ترك سرخ رنگ بر سر و تهم تنه ی زریفت به تن و شمشیر مرصع بر کمر داشت و نشان می داد در دستگاه حکومت صاحب رتبه و موقعیت ممتازی است با آن که دومی نیز سر و وضعی آراسته داشت و دستاری که بر سر بسته بود. او را از زمره ی اهل فضل معرفی میکرد. به فاصله ی چند قدم عقب تر از رفیق همراه خود اسب میراند و بدین ترتیب در رعایت جانب وی میکوشید دیری نگذشت که دهکده با کورسوی چراغهای بی سوز از میان تاریکی نمود. سگها پارس کنان به استقبال مسافران ناشناس شتافتند و با سر و صدای خود مردان دهکده را از خانمها کشیدند بیرون کلاه سرخ دوازده ترك دستار زریعت جامه های فاخر و اسبانی که دم قرمز رنگشان حاکی بود به اصطبل شاهی تعلق دارند.
در همان برخورد اول اهالی دهکده را متوجه ساخت که با میهمانان برجسته ای سر و کار دارند از این به احترامات کافی معمول داشتند و بنا به اشاره ی مرد دستار آن دو را به خانه ی مولانا مراد بازند رای که در انتهای فربه واقع بود راهنمایی کردند. مولا نامراد، از منجمان نامی زمان و دانشمندی مشخصی به شمار می آمد که در دستگاه سلطنت شاه عباس دارای منزلت و اعتبار فراوان بود و در مسایل مهم طرف مشورت قرار می گرفت از این رو مردان برجستگی دربار صفوی ر آن گوشه ی دور افتاد می جنگل رفت و آمد داشتند و مولانا مراد نیز که گهگاه به پایتخت خوانده می شد و در ملازمت شهریار صفوی قرار می گرفت ، نیا اکثر امرای فرامان ر سران سپاه و رجال دربار و محارم و داشت. مراد برای استقبال از میهمانان خویش ا که مولانا عیسی خان فورجی باشی او را ملازمت می گشود ) در جهرمانی عیسی خان مردی کم حرف بود و د پرجوش که درد سنگاه سلطنت، منصب فورچی باشی داشت اما گذشته از این داماد شاه و از حیث تقرب و نزلت همیآیدی مردانی چون اعتماد الدوله ابليك آقاسی باشی به شمار می آمد.
این بود که مولا نا مراد انتظار ملاقات او را نداشت و می نامل دریافت که حاد تهی مهمی ، فورجی باشی را بدون ملاری و بدون تشریفات به آن گونه ی جنگل کشانیده است. به دعوت مولانا، میهمانان وارد منزل شدند و بعد از لحنی استرا مختصر ماکولی، عیسی جان لب به سخن گشود و گفت: ما خود به تواتر از مراتب دولتخواهی و اخلاصمندی تما حکایات و اشاراتی شیده بودیم و می دانستیم ی جهتی بوده که مرشد کامل شرف ملا زمت و بارداری در حق شما سایت داشتهاند در طول راه نیز که از بند می تا این قریه علی طریق می کردیم مولانا محمد علی تبلیع اوصاف آن جناب بیان داشت که مرید بر این مقدمه موجی حال را دریاب مهمی که موجب این سفر بوده است می برد و در معرض اطلاع با در امری همکلام می شویم لا رياست خاطر جمع مجلس خارج خواهد شد. هرچند که خدمت پادشاهان کردن مستقیم زبان ده رگام کشیدن و گوش است و اگر نگه داشتن امروز این سریر ستون گردن استوار نمی بود. مع هـ ، اقرار و تاکید همی مجلس که مصلحت مقتضی باشد از آن چه در اینجا می شود کلامی به خارج نشود نکند .
برای خرید کتاب اژدها نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
گفت: این است که فارسی بیماری و ضعف مزاح مرشد کامل این چند ماهه به طور روز امرونی شدت داشته دولتخواه واصنعت بل اسباب پارما ملازمان و أخرت و نظر الواقع از حیات خویش قطع علاقه و سلب امید فرمود عابد البله مرگ پادشاه از نمی شناسد و هیچ کس برای همیشه در این جهان مانند می نیست اما گذشته از آن که مرشد کامل به سن مرگ نرسیده. سالهای سرش از نصبت تجاور نکرده است. تصور مرگ یاد شاهی مملکت مدار و رعیت نوار چون شاه عباس برای کسانی که ایام با سعادت سلطنت او را دریافته، بدین نعمت و اصیت جو گرفتهاند آسان نیست، خاصه این که شاه عباس بهادرخان ولیعهدی که شایسته ی جانشینی ایشان بوده با شد تربیت نفرمود ماند و هرگاه چشم زخمی عارض وجود مرشد شود خدا می داند چه فتنه ها که. بروز نخواهد کرد وجه صد مدها که متوجه ملك و ملت نخواهد شد ...
منجم مازندرانی بی اختیار آهی کشید و گفت: هر چند رعایا را نرسیده است در باب یادشاهان زبان به عیبجویی بگشایند اما چون قرار بر حفظ اسرار این مجلس گذارد مایم میخواهم عرض کنم دریخ از شاهزاده ی با کفایت صفی میرزای خلد آشیان که به سعایت دشمنان این دودمان سرش در عنفوان جوانی به باد رفت ... قورچی باشی گفت: حق همین است و از سوانح احوال این که داغ شاهزاد می فقید هر روز در دل مرشد کامل تازه تر می شود روزی نمی گذرد که از واقعه ی هلاکت صفی میرزا به زبانی یاد و اظهار ندامت نکنند ...
به علاوه این غم کهنه چنان در زوایای ضمیر مبارک شهریاری به تازگی خانه کرد ماست و تاثیر عمیق برجای نهاده که اغلب شبها شاهزاد می فقید را در حالات مختلف به خواب میبینند و از تکرار این کابوس و کثرت تالم خواب ایشان نیز مانند سایر اسباب عبش اختلال عظیم پیدا کرده است. در این چند ماهه که موکب همایون به جانب بلد می اشرف توجه فرموده، در آنجا رحل اقامت افکند ماند . با وجود آن که اوقات ایشان صرف تجدید بنیه میشود و از اشتعال به اموری که مایه ی تالم خاطر است حتی المقدور پرهیز می ورزند و نیز به رغم همه گونه مواظبتها ومعالجات.
به واسطه ی هجوم همین خیالات تخفیفی در ضعف و بیماری و تنگ حوصلگی حاصل نشده است می دانیم اساس سلامت آدمی وابسته است به نظم خوراک و خواب و فراغت خاطر از خیالات و افکاری که دماغ را خسته و را رنجور میسازد از سوء قضا فی الحال این هرسه روح علت بر وجود مرشد و ولینعمت ما چهره و مزید بر عارضه ی بیماری است به طوری که حکیمان معالج اتفاق دارند تا رفع ناخشنودی دماغ نشود، ناخوشی طبع رفع شدنی نخواهد بود .... سبب تنگی خلق نیز همین نگرانی است که از یاب سرنوشت تاج و تخت و تعیین وارث یا کفایتی جهت حفظ میراث سلطنت عارض ایشان میباشد از چهار تن فرزندان ذکور شاه ارشد ایشان که حقا شاهزاده ای لایق و از هر جهت شایسته ی جانشینی پدر بود. قربانی سعایت بد خواهان و والد کامکار شد طهماسب میرزا را اجل مستعجل در ربود و امامقلی میرزا ، تنها بازماندهی آنها نیز معدوم البصر و فاقد خصايص و لوازم جهانداری است.
ملاحظه ی این اوضاع و خیالاتی از قبیل پرشدن پیمانه ی عمر و فانی بودن جهان و بی ثباتی دهر و دلگیری از مشاغل روزگار مجموعا نواب جهان ستان را تحت تاثیر قرار داده. اغلب روزها را با اندیشه ها و شبها را با رویاهای تلخ یاس آور و خستگی افزا به سر می آورند. در این احوال دولتخواهان و صوفیان اخلاص کیش را تکلیفی بالاتر از آن نیست که نسبت به آن چه موجب ترضیه و سکون خاطر ذات اشرف است به طور عاجل و جازم اهتمام کنند و سرانجام تمامی این گزارش مقدمه ای بود به جهت توضیح علت این ملاقات و موضوعی که حرکت ما را از اردوی همایون به این نقطه باعث شده است .....
مولانا مراد بار دیگر سر فرود آورد و گفت: به گوش جان منتظرم که اوامر عالی را استماع و هرگاه خدمتی از این ضعیف ساخته باشد به انجام آن مباهات کنم .... فورجی باشی ادامه داد : متعاقب این حالات و خصوصا به واسطه ی تاثری که از واقعه ی شهادت صفی میرزا عارض ذات اشرف است این اواخر مصمم شد ماند فرزند کامکار آن شاهزاد می شهید ابوالنصر سام میرزا را تربیت و به رتبه ی ولایتعهدی سرافراز فرمایند منجم مازندرانی کوشید تا هیجانی را که از شنیدن این خیر به وی دست داده