دانلود کتاب تغییرات بنیادی جامعه ایران در دوره رضاشاه و مقایسه آن با عصر قاجار اثر فریدون فرهی

 

 ایـن چگونگـی را میتـوان از عهـد صفـوی تاکنـون دنبال کـرد. ایـن دوره اسـتبداد، جزم ً اندیشـی و تعصـب مذهبـی در حالی آغاز شـد کـه در کشـورهای اروپای غربی، رنسـانس تقریبا همزمـان با به قدرت رسـیدن شـاه اسـماعیل اول و اعالم تشـیع دوازده امامی بـه عنوان مذهب رسـمی کشـور شـکل گرفت.

این کشـورها بـا ورود بـه دوره رنسـانس در صدد احیـا مبانی علم و فلسـفه و دموکراسـی برآمدند و خود را از عهد هزارسـاله قرون وسـطا و حاکمیت کلیسـا رها سـاختند. زیـرا در آن سـدهها انسـان بـا فهـم علمی بـه جهان هسـتی نمینگریسـت و نگاهش تنهـا از منظـر احـکام ایمانـی بـود امـا با رنسـانس و انسـان گرایی و با شـعار فردگرایـی ذهنیت انسـان از اوهامـات قـرون وسـطا و خرافات زدوده شـد و به جـای نگرش مذهبی، عقل فلسـفی را جایگزیـن کـرد و انسـان مـدرن را بـه سـوی چرایـی و پیداکـردن علتهـا از طریـق علمـی رهنمـون شـد و او را از تلقینـات غیرعقالنـی منادیـان دیـن رهـا و دیـدگاه وی را از موهومـات و سـنتهای نامعقـول و خردسـتیز پـاک نمـود. نتیجـه ایـن تغییـر نگـرش اروپاییان بـه جهان هسـتی و توجـه بـه مقوله روشـنگری بـه عنوان بنیـان مدرنیتـه که بر عقالنیت اسـتوار اسـت، موجب توسـعه کمی و کیفی دانشـگاهها، اختراعات جدید و توسـعه فرهنگی، اجتماعی، سیاسـی و صنعتی ای

ن کشـورها و گسـترش نفوذ آنان در کشـورهای آمریکای شـمالی و جنوبی، آفریقایی وکشـورهای آسـیایی از جملـه ایـران تا شـرق دور شـد. در همین عصر رنسـانس، شاهاسـماعیل اول در چهاردهسـالگی بـا کمـک نیروهـای قزلبـاش تبریـز را فتـح و بـا اعلام پادشـاهی خـود سلسـله صفـوی را بنیـاد گذاشـت.

نزدیـکان شاهاسـماعیل به وی گوشـزد کردند کـه از جمعیت دویسـت تـا سـیصد هـزار نفـری تبریز، دو سـوم آن سـنی مذهـب هسـتند، ما میترسـیم مردم بگوینـد فرمانـروای شـیعه نمیخواهند و اگر خـدای ناکرده مردم از قبول تشـیع خـودداری کنند چـه کنیم؟ پاسـخ شاهاسـماعیل صریـح و سـازشناپذیر بود.

اوگفـت، مأمور انجام این کار اسـت و خداونـد و امامـان معصـوم همـراه اوینـد و از هیچکـس هم باکی نـدارد و به یـاری خداوند اگر رعیـت حرفـی بزند شمشـیر میکشـم و یـک نفـر را زنده نمیگـذارم. طرفـداران شاهاسـماعیل ّائیـان و توالئیـان ) اینـان گـروه و طبقـهای از شـیعیان هسـتند کـه به سـبب اعتقاد بـه نـام تبر بـه وجـوب والیـت علـی، نسـبت بـه آل علی ابـراز تولی و نسـبت به سـایر خلفا اظهـار تبری و بیـزاری مینماینـد( درکوچـه و بازار مسـلحانه راه افتادند و نه تنها سـه تن خلفای راشـدین بلکه همـه دشـمنان علـی و دیگـر امامـان و بـه طورکلـی سـنیمذهبان را لعـن میکردنـد. هرکس بیدرنـگ در جـواب نمی َ گفـت، بیـش باد وکم مبـاد، خطر آن بـود که در دم خونش ریخته شـود.

تغییرات بنیادی جامعه ایران در دوره رضا شاه و مقایسه آن با عصر قاجار )سیوری۲۶:۱۳۶۶،(. در تبریـز موضـوع بیـش بـاد وکـم مباد، بـه از دم تیغ گذشـتن هـزاران زن و مـرد تبریزی انجامیـد. فقـط بـه ایـن علـت کـه سـنی مذهـب بودنـد و توهیـن بـه خلفـای راشـدین را روا نمیدانسـتند. بدین ً ترتیـب مـردم ناحیـه بـه ضـرب شمشـیر تدریجـا از اسلام سـنی بهطریقـه تشـیع دوازده امامـی پیوسـتند تـا از بـه خـاک و خون کشـیده شـدن رهایـی یابند.

ایـن روند به همیـن روش در سـایر نقـاط ایـران ادامـه یافت تـا اینکه اقلیت شـیعه ایـران به اکثریـت تبدیل شـد. بـه هـر روی ایـن بازی تلـخ روزگار با مـردم سـتمدیده ایران در تاریخ بعد از اسلام اسـت کـه یکبـار بـه هنـگام سـقوط ساسـانیان و فتـح ایـران بـه ضـرب شمشـیر و کشـتار عـرب در فراینـدی چنـد صـد سـاله از دین آبـاء و اجـدادی خود، زرتشـتی، به اجبار به اسلام اهل سـنت گرویدنـد و دوبـاره بـا شمشـیر و خـون مجبـور بـه تغییرگرایـش مذهبـی خـود به شـیعه دوازده امامـی شـدند. بـرای اینکـه به میـزان تعصب غیرعقالنـی هواداران شاهاسـماعیل پی برده شـود بـه نمونـهای از رفتـار وی که شـرح آن در منابع تاریـخ مختلف از جملـه »لُبالتواریخ« و »تاریخ ایلچـی نظـام« و منابـع خارجـی آمـده اسـت نظـر میافکنیـم. شاهاسـماعیل کـه سـه سـال از اعلام پادشـاهیاش میگذشـت در جنـگ با حسـین کیاچلاوی و مرادبیـک جهانشـاهلو یا به احتمال بیشـتر جهانگیرلو در مازندران مرادبیک را دسـتگیرکرد.

 

 

برای خرید کتاب تغییرات بنیادی جامعه ایران در دوره رضاشاه و مقایسه آن با عصر قاجار نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 

 

او وقتی به حضور شاهاسـماعیل هفدهسـاله رسـیده بـا عجـز و البـه اظهـار اطاعـت و انقیـاد نمـود ولی به دسـتور شاهاسـماعیل مرادبیـک را بـر روی آتـش کبـاب کردنـد. وی به هـواداران متعصب شـیعه خـود گفت هرکس از معتقـدان اسـت لقمـهای از ایـن کبـاب بخـورد. جماعت وحشـی هـواداران هجـوم آورده و از مرادبیـک کبـاب شـده ذرهای اسـتخوان هـم باقی نمانـد. بعدها نیـز اینگونه آدمخواری توسـط هـواداران شـیعه در دوره حکومـت برخـی شـاهان صفـوی رخ داد که در این مبحـث نمیگنجد.

در طی سـه قرن بعد از شاهاسـماعیل اول سیسـتم اداره کشـور از نظر اداری، کشـوری و لشکری بـر سـه نیرو اتکا داشـته اسـت. -۱ شـاهان ) بهتـر آن اسـت که حکمرانـان ایران بعد از اسلام تا آغاز دوره پهلـوی را با عنوان سـلطان بازشـناخت اما به لحـاظ حفظ رویـه از الگوی موجود پیروی میشـود (. -۲ روحانیون شیعه  -۳ رؤسای ایالت و عشایر بنابرایـن چـون در سـاختار حکومتـی نیروهـای حاکم بر مـردم از عهد صفوی تا پادشـاهی رضاشـاه تغییـر قابـل مالحظـهای روی نـداده اسـت شـرح احـوال ایرانیـان و قدرتهـای حاکم برآنـان از دوره قاجاریـه پیگیـری میشـود.

در ایـن نگـرش بـه شـاهان قاجـار و روابـط داخلـی و خارجـی آنـان و فرمانروایـان منصـوب ایشـان در برخـی ایـاالت و والیات و عملکـرد ایالت و عشـایر و بخصوص روحانیون شـیعه نظر افکنده و سـپس به دوره رضاشـاه پهلوی پای گذاشـته و تغییـرات سـاختاری جامعـه ایران در این دوره بررسـی میشـود.

البته در تمام ایـن مراحل نگاه ویـژهای بـه مـردم ایران و آنچـه برآنـان در این ادوارگذشـته اسـت میافکنیم. نویسـنده امیـد دارد بـه بازگویـی گوشـههایی از تاریـخ اجتماعـی ایـران در دوره معاصـر ِ توفیـق یافتـه و این نوشـتار در روشـنگری گذر پرفراز و نشـیب ملت ایران ازعصـر قاجار به دوره پهلـوی و بـه سـوی تجـدد، مدرنیته، دموکراسـی و حکومـت قانـون در اندازه خود راهگشـا بوده و بـا پرتوافکنـدن بـر زندگی اجتماعی مـردم ایران و همچنین شـناخت بیشـتر قدرتهای حاکم بـر جامعـه آن روزگار توانسـته باشـد در زمینـه تاریـخ اجتماعـی مردم ایـران در یـک و نیم قرن از تاریـخ معاصـر روشـنگری نمـوده و تفـاوت خادمیـن و خائنیـن و فرصتطلبان را نشـان دهد.

اگر این نوشـتار که حاصل شـش سـال پژوهش و اندیشـهورزی اسـت توانسته باشـد تا حدودی حـق مطلـب را ادا کنـد، همـان پاداش این قلم اسـت. بـا این اشـتیاق که بخوانیـد و در مجموع بـا همه کاسـتیها پذیرایش باشـید.

 

 

دانلود کتاب تغییرات بنیادی جامعه ایران در دوره رضاشاه و مقایسه آن با عصر قاجار

 

 

اهتمـام آقامحمدخـان قاجـار بـه یکپارچهسـازی کشـور و سـپس تثبیت حکومـت قاجار، ایـران را از کشـمکشهای داخلـی و آسـیبهای سیاسـی، اقتصادی و شـرایط ناپایـدار اجتماعی اواخـر قـرن هیجدهـم میل ً ادی درآورد. طبعـا شـرایط جدید موجـب پیدایش چشـمانداز بهتری بـرای توسـعه اقتصـادی، اجتماعـی و فرهنگـی شـد. کشـور در قـرن نوزدهـم میلادی از سیاسـتهای زیادهخواهـی و اسـتعماری کشـورهای غربـی آسـیب ّ های جـدی دید امـا هیچگاه ماننـد بسـیاری کشـورهای آفریقایی و آسـیایی تسـخیر یا مسـتعمره نشـد. در ایـن دوره بود که ً بریتانیـای اسـتعمارگر حکومـت خـود را بـر هنـد تحمیـل و تثبیت کرده بود و سـپس رسـما آن را جزیـی از امپراتـوری بریتانیـا اعلام کـرد. هنـد در آن زمـان تجزیـه نشـده بـود و در نتیجـه انگلیسهـا خـود را عمل ًا هـم مرز ایران میدانسـتند. در این شـرایط که کشـور ایـران ضعیف و درمانـده بـود، ناگهان قدرتـی بزرگ و جهانی بهصورت همسـایه در مرز جنوب شـرقی آن ظاهر شـده بود و این پدیدهای شـگفتانگیز محسـوب میشـد.

در شـمال کشـور، روسـیه تزاری نیز مدتـی بـود کـه از خواب قرون وسـطا برخاسـته و تا حدودی خـود را با دنیای جدید آشـنا کرده و در صـدد بـود کـه هجـوم و نفوذ خود را به سـرزمینهای گرم جنوبی گسـترش دهـد و از کریمه تا دربند هماورد کشـورهای عثمانی و ایران شـده بود. سـرانجام فشـار روسـیه تزاری از شـمال و بریتانیـا از جنـوب شـرایط اسـفباری را بـرای مملکت فراهم نمـود. ضمن اینکه قـدرت دیگر ً اسـتعماری غـرب یعنـی فرانسـه نیـز بـا هـدف تضعیف قـدرت بریتانیـا در هنـد و احیانـا در هم کوبیـدن آن، فشـار دیگـری را بـر ایـران تحمیل میکرد. به طوری که شـاهان سـنتی و ناآشـنا با سیاسـت غرب و دنیای جدید یعنی فتحعلیشـاه و محمدشـاه و همچنین سیاسـتمداران ناپخته آنـان بـه جـز قائممقـام فراهانـی متوجـه نبودنـد کـه ایـران بهصـورت کشـور حائلـی بـا قدرت محـدود در چنبـره این مجموعه گرفتار شـده اسـت.

گرچه ایران کام ًال مانند هند تسـخیر نشـده َسـت. البتـه طبیعی بود و مصـون مانـده بـود اما از تسـلط سیاسـی، اقتصادی و فرهنگی غرب نر کـه بخشـی از ایـن تسـلط تمدن غربـی چـه از آن طریق که انجام شـد یا طرق دیگر به کشـور وارد میشـد و مـردم کـم کم بـا مفاهیم دنیای نو آشـنا میشـدند. این جبر تاریخ اسـت و هماره چنیـن خواهـد شـد که نگـرش کهنه و عقبمانـده از صحنـه روزگار و تاریخ محو میشـود و راه و رسـم نـو جایگزیـن میگـردد. هرچند که کهنه بـا سـماجت و لجاجت مقاومت کنـد. ماحصل ادامه روش کشـورداری به شـیوه قرون گذشـته توسـط حاکمان قاجار و کوشـش هرچه بیشـتر روحانیـت شـیعه در گسـترش و تحکیـم قـدرت خـود بـر ملـت ایـران بـا نگرشهای بـه غایت عقبمانـده و لجاجـت و تأکیـد بر عقاید اسلامی عهـد عتیق اوایـل دوره اسلامی، و همچنین آخریـن جنـب و جوش ‌هـای غارتگرانـه رؤسـای قبایـل ایلات، مـردم ایـران را به واقـع گرفتار فقـر، درماندگـی، اوهام و خرافات و اسـتیصال کـرده بود.

از همینروسـت کـه نخبـگان جامعه سـتمدیده ایران به فکـر راه چاره افتـاده و تالشهای خـود را از عهـد ناصرالدینشـاه آغـاز کردنـد. در واقـع گلولـهای که از دهانـه طپانچه میـرزا رضا ِ کرمانـی بـر بـدن او نشسـت و موجـب مرگش شـد آغاز پایـان عصر قاجـار را رقـم زد و حرکت نویـن اندیشـهورزان کـه از چندی پیش پدیدار شـده بود مردم را به سـوی جامعـه نوین رهنمون کـرد. نیروهـای انقالبـی مشـروطهخواه جنبش خـود را با پخـش اعالمیههایی به نام "شـبنامه" آغـاز کردنـد. چنـدی نگذشـت کـه از شـاه جدیـد، مظفرالدینشـاه، تقاضـای عدالتخانـه شـد و ادامـه فعالیـت انقالبیون مشـروطهخواه موجب پذیرفتن تأسـیس مجلس شـورا و نوشـتن قانون اساسـی و تأییـد آن از سـوی مظفرالدینشـاه گردیـد. پـس از فـوت وی پسـرش محمدعلیشـاه ِ جانشـین پـدر شـد. شـاه جوان وابسـته بـه روسهـا مجلـس را برنتافت و بـا کمک قزاقـان آن را بـه تـوپ بسـت.

امـا مبـارزه خونیـن مـردم قهرمـان تبریـز و سـپس همراهـی اهالی رشـت، اصفهـان و تهـران منجـر بـه بازگشـایی مجلس و خلع شـاه توسـط این نهاد و جانشـینی پسـر خردسـالش، احمدشـاه شـد. در دوره نابسـامان احمدشـاه بود که رضاخان میرپنج، سـرتیپ قزاق بـا سـیدضیاءالدین طباطبایـی، کودتـای۱۲۹۹ش. را رهبـری کـرده و وارد صحنه سیاسـی ایران گردیـد. او نظامـی منضبـط، شـجاع، میهندوسـت و حافـظ منافع افـراد تحت فرمانش شـناخته میشـد و نفراتـش بـی چـون و چـرا از وی اطاعـت میکردنـد.

وی در ابتـدا فـردی سیاسـی به حسـاب نمیآمـد ولـی نشـان داد کـه سیاسـتمداران و جـو سیاسـی حاکم بـر ایـران را بهخوبی میشناسـد. بعـد از کودتـا، سـیدضیاء از احمدشـاه حکـم نخسـتوزیری گرفـت و رضاخـان میرپنـج توسـط احمدشـاه در مقـام فرماندهی کل قزاقخانه تأییـد و به او عنوان "سردارسـپه" داد. سـرتیپ رضاخـان در اعالمیـه خـود خطاب به مـردم از فداکاریهای سـربازان قـزاق در پیکار با بلشـویکها و انقالبیـون میرزاکوچک ِ خـان یـاد کرد و وعده داد کـه مردم تمام ایالتها را از شـر دشـمنان داخلـی و خارجـی حفـظ خواهد کـرد.

رضاخان یـادآوری میکنـد که کودتـای صورت گرفتـه بـه منظـور برانداختـن حکومت قاجـار نیسـت و در این زمینـه هیچگونـه اقدامی صورت نمیگیـرد بلکـه هدف تغییر دولـت ناکارآمد اسـت. وی در ابتدای کار با سـیدضیاء، برخی اهداف مشـترک داشـت زیـرا هـر دو بـرآن بودنـد کـه بـرای تأمین امنیـت داخلـی میبایسـت قزاقها تقویـت شـوند. پـس از آن وی بـا حفـظ فرماندهـی بـر قزاقهـا، عنـوان وزارت دفـاع را نیـز از سـیدضیاء گرفت.

سـیدضیاء در صدد اسـتخدام افسـران انگلیسی برای قشـون بود ولی رضاخان بـه شـدت بـا آن مخالفـت نمـود. در پـی آن رضاخان درخواسـت کـرد، ژاندارمری کـه در اختیار وزارت خارجـه بـود به وزارت جنگ منتقل شـود. سـیدضیاء بـه ناچار موافقت کـرد و بدینترتیب رضاخـان فرماندهـی نیروهای مسـلح را به دسـت گرفت. اما سـیدضیاء در همـه برنامههایی که اعلام کـرده بـود از قبیـل تجدید سـازمان عدلیـه و وزارت مالیه با شکسـت مواجه شـد.

وی به عنـوان انگلوفیلـی دوآتشـه مورد اقبـال نخبگان نبـود. از ایـن رو در روز چهارم خـرداد۱۳۰۰ش. رضاخان از سـیدضیاء خواسـت اسـتعفا داده و کشـور را ترک کند. وی همان روز از تهران رفت. سردارسـپه بزرگان دسـتگیر شـده را آزاد و به آنها گفت که سـیدضیاء موجب زندانی شـدن شـما شـده اسـت و بدینترتیـب طرفـداری آنهـا را بهدسـت آورد. با سـقوط سـیدضیاء، سردارسـپه درکابینـه قوامالسـلطنه و کابینـه اول و دوم مشـیرالدوله قدرتمندترین فرد بـود و عنوان وزیر جنگ را داشـت. تـا اینکه در ششـم آبان ۱۳۰۲ش. کابینـه خود را به عنوان نخسـت وزیر و وزیر جنگ تشـکیل داد ومتعاقـب آن در کابینـه بعـدی در همیـن سـمت ها مشـغول بهکار شـد.

سـرانجام در نهـم آبـان ۱۳۰۴ش. مجلـس پنجم شـورای ملـی با اکثریت هشـتاد رأی موافـق و پنج رأی مخالـف و سـی رأی ممتنـع انقـراض سلسـله قاجاریه را بـه تصویب رسـاند. یک مـاه و نیم بعد مجلـس مؤسسـان در تکیـه دولت تشـکیل و رضاخان به عنوان اولین پادشـاه پهلـوی انتخاب و ً در بیسـت و پنجـم آذرمـاه در کاخ مرمر خطبه خوانده شـد و او رسـما به پادشـاهی ایران رسـید. وی در بیسـتم شـهریور۱۳۲۰ش. بـا حملـه همزمـان و از پیـش توافق شـده نیروهـای انگلیس از جنوب کشـور و روسـیه شـوروی از شـمال، ناگزیر و به خواسـت این دو دشـمن ایران که در تاریـخ معاصـر عامـل از دسـترفتن سـرزمینهای پـر ارزش بسـیاری از مـام میهن شـده بودند از قـدرت کنارهگـری کـرد و پسـرش محمدرضـا پهلـوی در بیسـت و پنجم شـهریور۱۳۲۰ش. ً رسـما شـاه ایـران شـد.

متذکر میشـود که رضاشـاه در واقع پـس از کودتـا و اسـتقرار در تهران ایجـاد تغییـرات در جامعـه را با نوسـازی ارتـش آغاز کرد. در همان سـالهای قبل از سـلطنت با سـرکوب ایلات و عشـایر متمرد غارتگـر و تالش در راه ایجـاد امنیت که خواسـت اصلی مردم بـود پایـگاه خـود را در جامعه مسـتحکم کرد.