معرفی کتاب خانه ماتریونا اثر الکساندر سولژنیتسن
خانه ماتریونا ، سال ۱۹۶۳، روسیه
اثرآلکساندرایساپویچ سولژنیتسین نویسنده برنده جایزه نوبل در سال۱۹۷۰
راوی داستان جوانی به نام ایگناتیج در دوره حکومت کمونیست روسیه می باشد او به تازگی به روسیه برگشته و به دنبال کار است به طور مثال معلم ریاضی ، سرانجام او شغلی به عنوان معلم را در مکانی به نام ذغال سنگ ساز پیدا میکند.
در ایستگاه قطار به سمت جنگل های زغال سنگ سازی تنها بلیت رفت موجود است نه برگشت ، در این جنگل پر از لوکوموتیو های حمل ذغال دیده میشود و مردان مست ، در آن نزدیکی روستایی به نام تال نوا موجود بود که مرد جوان خواست در آنجا اتاقی بگیرد اما کسی اتاقی نداشت سرانجام خانه ماتریونا را پیدا کرد.
خانه ای بزرگ که زن ۶۰ ساله ای در آن تنها زندگی میکرد، زنی بیمار که ترجیح میداد تنها باشد زنی که هیچ حقوقی نمی گرفت و فقط به کمک اقوام زندگی میکرد، اما جوان سبک کلاسیک خانه را پسندید ، خانه ای پر از سوسک و موش با دیوارهایی از پنج لایه کاغذ دیواری و گربه ای لنگ.
جوان زندگی را در خانه کنار ماتریونا شروع میکند مانند دو قوم خونی، او در ادامه داستان از رابطه خود و ماتریونا و نوع غذا پختنش صحبت می کند ، جوان آنقدر به ماتریونا وابسته می شود که سعی دارد از او عکسی با دوربینش ثبت کند، همچنین از حق مستعمری پیرزن و نداشتن توانایی زن برای بدست آوردن آن سخن میزند.
جوان تصمیم میگیرد سهمیه ذغال سنگ خود را که از مدرسه میگرفت به پیرزن دهد تا زمستان را بتوانند طی کنند ، زیرا بیشتر ذغال سنگ این منطقه برای سهمیه کارمندان بوده بعد از آن جوان توضیح میدهد چه طور ذغال سنگ استخراج و برده میشد به خانه ها یا همان دزدی کردن ذغال سنگ و گشتن خانه ها و گرفتن زنان با کیسه های پر از ذغال سنگ.
جوان از نظم و کوشش ماتریونا در خانه صحبت می کند رسیدگی به تمام امور خانه ، در این زمان در روسیه حتی علف ها هم صاحب دارد حتی علف های کنار جاده ، در مزرعه های تعاونی حتی پیرزن ها هم باید در زمین زراعتی کار یا در کارخانه ها کار میکردند، ماتریونا هم باید از صبح زود به کار میرفت بدون دستمزد.
حتی پیرزن باید درزمین های همسایه ها هم کمک میبود و باید برای چوپان روستا هم در زمان نوبتش غذای خوبی تهیه میکرد پیرزن گاهی مریضی اش شدت میگرفت و اهالی روستا هم دکتر آوردن را شرم میدانستن ، اما کار پیرزن را سرحال میاورد.
موژیک ها
سبک رئالیسم
اثر آنتوان چخوف
موژیک به معنای دهقان روسی
نیکلای در شهر در رستورانی به عنوان خدمتکار کار میکرد اما روزی به علت پا درد به زمین افتاد و دیگر نتوانست کار کند پس به ده خود برگشت احساس میکرد هم در خانه پدری خرج و مخارج کم است هم خیال آسوده ، اما چه خانه ی تنگ و تاریک و فرسوده ای .
همسرش اولگا و دخترش ساشا به خانه مخروبه و مگس ها خیره شده بودند فقر و فقر ، تمام سالمندها برای کار به مزرعه رفته بودند نیکلای و اولگا به زندگی در ده پی بردند خانه آنها از همه خانه فقیر تر و مخروبه تر بود.
نیکلای و اولگا به یاد روزهای خوب مسکو افتادن ، اما هوای ده پاک تر از مسکو بود ، در هنگام غروب خانواده نیکلای پدر و مادرپیر او و زن های برادر و تعداد زیادی بچه ها به خانه آمدند خانواده ای که نان سیاه را در آب میزدند و میخوردند نیکلای با خود گفت: چه اشتباهی .
کریاک برادرش و پدرش هم مدام زهر ماری میخوردند و سوسک ها بر روی همه چیز می دویدند صدای فریادی به گوش رسید شاید کریاک برادر نیکلای بود از فریاد دوباره ماریا همسر کریاک به گریه افتاد زیرا ماریا نمی خواست با شوهرش به جنگل برود.
ماریا درخواست کرد : به دادم برسید کریاک وارد شد و مشت محکمی نثار ماریا کرد پدر پیر تنها گفت ما مهمان داریم، زن برادردیگر نیکلای فیوکلا هم بی خیال بچه اش را تکان میداد که ناگهان کریاک ، نیکلای را دید و معذرت خواست و شروع به خوردن چای کرد ده لیوان ، بعد به خواب رفت خانواده هم آماده خوابیدن شدند ، ساشا روی زمین خوابید و اولگا با زن های دیگر به انبار رفت و بعد اولگا از کلفتی در مسکو شروع به تعریف کرد ماریا هم گفت تا به حال هیچ شهری را ندیده حتی دعای ای پدر آسمان هم را بلد نیست.
معرفی کتاب کلود ولگرد اثر ویکتور هوگو ترجمه محمد قاضی
کلود ولگرد
تاریخ نشر ۱۸۳۴، فرانسه
ویکتور هوگو
این کتاب بعدها مقدمه ای شد برای نوشتن بینوایان
کلود مرد جوانی بی سواد اما فهمیده ای بود ، او بسیار فقیر، در پاریس به همراه همسر و فرزندش زندگی میکرد در یک زمستان بسیار سخت مجبور میشود آذوقه سه روزه برای خانواده اش دزدی کند که این دزدی برایش پنج سال زندان را به بار میاورد.
قانون او را به زندان مرکزی کلروود میفرستد این زندان قبلا عبادتگاه بوده، اما بعدها به زندان تبدیل میشود، کلود در کارگاه زندان مجبور به کار است، او ۳۶ سال بیشتر ندارد اما سختی های زندگی او را مانند مردی ۵۶ ساله نشان میداد، او همیشه یک کارگر بود، اما فقر از او کلود ولگرد ساخت.
کارگاه زندان یک ریس داشت ریسی چاق و قد کوتاه، مردی که با پنبه سر می برید، زندانیان را مجبور میکرد با قل و زنجیر چکش بکوبند بیشتر اوقات سخت گیر بود و گاهی آرام، گاهی مانند یک تکه چوب ،گاهی نه خوشحال بود نه ناراحت ، اما زود عصبانی میشد، کینه ای هم بود، بیشتر اوقات تصمیمات توو خالیش دامن زندانیان را می گرفت.
اما به کلود احتیاج داشت ، کلود تنها به زن و فرزندش فکر میکرد طوری که دچار افسردگی میشد در این بین ریس احمق گاهی برای خنده به او خبرهای احمقانه میاورد مثلا زنت از مسیر عفت خارج شده، کلود توجه نمی کرد و احوال دخترش را می پرسید شاید ریس زندان به دلیل نفوذ کلود بر زندانیان به او توجه داشت.
تمام زندانی ها به کلود مانند یک مرشد نگاه میکردند زیرا کلود در زندان باهوش و با فکر شده بود ولی زندان بان ها از این موضوع خشنود نبودند و به او حسادت میکردند، کلود مانند تمام انسان ها یک نقص داشت و آن اشتهای زیادش به غذا خوردن بود که چنین چیزی در زندان هرگز میسر نبود و او هر شب گرسنه میخوابید.
یک روز زندانی به نام آلبن که جرم او هم دزدی بود به موضوع گرسنگی کلود پی می میبرد و هر روز نصف غذایش را به کلود میدهد از آن روز این دو نفر با هم دوست میشوند ،آلبن ۲۰ ساله و به حمایت کلود مانند پدری احتیاج داشت با هم کار میکردند، راه میرفتند ، غذا تقسیم می کردند.
آقای دال ریس زندان کم کم از کلود متنفر شد اما به رو نمی آورد زیرا زندانیان تنها فرمانبردار کلود بودند، با نزدیکی کلود و آلبن تمام توجه کلود به سمت آلبن رفت، بنابراین حس حسادت دال به آلبن بسیار شد یک روز دال، آلبن را به نزد خود خواست اما آلبن دیگر از نزد او بر نگشت، کلود با خبر میشود که آلبن به بند دیگری منتقل شده.
کلود از دال میخواهد که آلبن را به نزد او برگرداند زیرا او به غذای آلبن احتیاج دارد اما ریس زندان قبول نمی کند، حالا کلود هم تنها بود و هم گرسنه، زندانی ها هر روز به نزد کلود میامند و میخواستند که غذایشان را با کلود تقسیم کنند اما او قبول نمی کرد دال هم خبر نداشت که چه خشمی در دل کلود نسبت به او جای گرفته.
روزی کلود به زندانبان گفت :به شما ۹ روز وقت میدهم تا آلبن را برگردانید، از آن روز هر روز تهدیدهای کلود بیشتر میشد تا جایی که او را ۲۴ ساعت به انفرادی انداختند در روز ۹ کلود خندان بیدار شد این اولین باری بود که زندانیان کلود را خندان میدیدند کلود قیچی و کتابش را برداشت تنها دارایی هایش قیچی متعلق به زنش بود و کتاب به درد با سوادها میخورد.
برای خرید کتاب کلود ولگرد اثر ویکتور هوگو نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید.
معرفی کتاب لولی سرمست
کتاب لولی سرمست به قلم رسول پرویزی در سال ۴۶ توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است..
رسول پرویزی از دنباله رو های داستان نویسی مدرن در ایران است . داستان های او ساده ،روان ، به دور از فوت و فن داستان نویسی غربی و از بطن جامعه و مردم خویش است. هرچند که رسول پرویزی نتوانست همگام با دیگر بزرگان داستان نویسی نوین ایران چون هدایت، چوبک، و بزرگ علوی گام بردارد اما داستان های او ارزش خواندن دارند .
داستان های کتاب لولی سرمست داستان هایی ساده
و مربوط به جامعه خود هستند . عشق به شیراز و دلتنگی برای زیبایی شیراز کهن در داستان های رسول موج می زند.
اصلی ترین داستان این کتاب داستان لولی سرمست آست. داستان عشق عجیب یک جوان که تازه دخل و خرج زندگی را فهمیده و تازه میتواند خودش پول در بیاورد و به همین دلیل به رفقایش فخر می فروشد.
اما سرنوشت چیز دیگری برای او رقم میزند
دو موضوع دلاوری و غیرت و شهامت تنگستانی ها که خود رسول از مردم همان توابع است و عشق به شیراز و دلتنگی برای زیبایی شیراز کهن درون مایه های اصلی
داستان های رسول است .
اما حیف که رسول پرویزی عمری کوتاه داشت
برای خرید کتاب لولی سرمست نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید.
معرفی کتاب تصویر دوریان گری اثر اسکار وایلد
تصویر دوریان گری ، انگلستان، ۱۸۹۰ ، سبک گوتیک و فلسفی
مشهورترین کتاب اسکار وایلد که برایش شهرت جهانی به ارمغان آورد در زمان اولین چاپ کتاب ۵۰۰ کلمه آن سانسور شد
بازیل هاروارد یک نقاش است او به تازه گی نقاشی های زیبایی می کشد و این تنها تحت تاثیر یک جوان به نام دوریان گریست لرد هانری وتون که دوست نقاش است به تابلوی اخیر او که تصویر مرد زیبای با موهای طلایی و چشمان آبیست و سرشاراز زیبایی و جوانی بی حد است خیره شده و صاحب واقعی او را می جوید بازیل ابتدا از شایسته گی های دوریان گری می گوید مانند اینکه او در جلسات کمیته خیره شرکت می کند و بعد از اینکه خود او هم تحت تاثیر این مرد جوان قرار گرفته و تنها زمانی که او در کنارش است میتواند تابلوهای زیبا بکشد لرد هانری از او میخواهد که او را با دوریان گری آشنا کند اما بازیل نقاش از روحیات فاسد لرد آگاهست و نمیخواهد این کار را انجام دهد.
متاسفانه در همان روز دوریان گری به دیدن بازیل هاوارد میاید و لرد هانری میتواند با اصرار او را ملاقات کند و در همان روز اول در ذهن دوریان گری افکار فاسد و پوچ را می گنجاند مثل اینکه ای کاش میشد شما مانند تصویرتان همیشه همینطور زیبا و جوان باقی می ماندید.
همان روز نقاش بازیل هاوارد تابلو نقاشی را به دوریان گری هدیه میدهد و دوریان همان روز آرزو میکند که ای کاش جوان بماند و پیر بودن و زشتی های دنیوی او به تابلو انتقال پیدا کند و او همیشه جوان بماند.
اما لرد هانری دست بردار نیست و در مورد دوریان اطلاعاتی به دست میاورد مثل اینکه زیبایی دوریان از مادرش به او ارث رسیده که عاشق یک ستوان بوده و پدر ثروتمند زن ستوان را در یک دئول که نقشه پدربزرگ دوریان بوده کشته میشه و دوریان گری در تنهایی وحشتناک در کاخ پدربزرگ ، رشد پیدا میکند.
کتاب دماغ ، طنز ، برگرفته از کتاب کامل نوشته های یک دیوانه
نوشته نیکلای گوگل نویسنده روس در سال ۱۸۳۶
مردی به نام ایوان که شغل سلمانی دارد با دست پاچه گی برای صبحانه خوردن آماده میشود که به یک بار در نان برشته خود یک دماغ پیدا میکند ، همسرش او را مقصر میداند زیرا معتقد است ایوان در هنگام اصلاح، دماغ مشتری ها را محکم میکشد همسر سریع ایوان را وادار میکند دماغ را از خانه بیرون ببرد ، ایوان متوجه میشود این دماغ ، دماغ یک آشناست دماغ متعلق به کابالیوف افسر ارزیاب است که خود را نیز سرگرد نیز میداند زن با داد و بی داد ایوان را از خانه بیرون میکند تا دماغ را سر به نیست کند ایوان بعد از تلاش بسیار دماغ را در رودخانه میاندازد از آن طرف کبالیوف از خواب بیدار شده و متوجه میشود دماغش بر روی صورتش نیست ، مرد بیچاره حیران و وحشت زده دستمالی روی جای خالی و صاف دماغش میگیرد و در حالی که میداند وظایف و کارهای مهمی برای انجام آن دارد مخصوصا گرفتن ترفیع ، که بدون صورت زیبا و جای خالی دماغ نمی شود ، در شهر به دنبال پیدا کردن دماغش به راه میافتد ناگهان دماغش را در لباس یونیفورم رسمی در بیرون کلیسایی قازان پیدایش می کند سعی دارد مودبانه دماغ خود را قانع کند که جزیی از وجودش است اما دماغ یونیفورم پوش قبول نمی کند و صحنه را ترک میکند کبالیوف دماغش را در جمعیت گم می کند ابتدا تصمیم می گیرد به اداره آگاهی رود اما پشیمان شده و تصمیم می گیرد .
کتاب جیمز و هولوی غول پیکردر سال ۱۹۶۱
نوشته رولد دال مشهورترین نویسنده در دهه ۴۰ و ۵۰ برای نوجوانان و بزرگسالان در انگلیس بود
جیمز پسری ست که پدر و مادرش را یک کرگدن که از باغ وحش فرار کرده ، درسته قورت داده بعد از آن جیمز در نزد دو عمه بدجنسش زندگی میکند عمه ها جیمز رو آزار میدهند و از او کار میکشند، یکی از روز ها جیمز که بسیار غمگین است.
در باغچه حیاط با پیرمردی با لباس سبز آشنا میشود، پیرمرد به او تخم های جادویی سبز رنگی به همراه یک دستور العمل خوردنی به اومیدهد، زیرا معتقد است با این کار مشکلات جیمز حل میشود اما جیمز به طور اتفاقی پاکت را بر روی زمین می اندازد و تخم ها سریع جذب زمین می شوند و فردای آن روز هلوی بسیار عظیم در حیاط خانه عمه ها پیدا میشود عمه ها ابتدا میخواهند هلو را بخورند ولی بعد تصمیم می گیرند که هلو را برای نمایش و پول به دست آوردند نگاه دارن ، شب هنگامی که نمایش هلو به پایان میرسد.
عمه ها جیمز را وادار می کنند که برود به حیاط و آنجا را تمیز کند جیمز که در تمام طول مدت نمایش در اتاقش زندانی بوده حالا گرسنه است اما عمه ها به این موضوع توجه نمی کنند .
معرفی کتاب زمانی یک اثر هنری بودم
اثرامانوئل اشمیت فرانسه ۲۰۰۲
آثار امانوئل اشمیت به ۴۳ زبان ترجمه شده است
زمانی یک اثر هنری بودم داستان زندگی مرد جوانیست که از زبان خودش روایت میشود.
او در خانواده ۵ نفری زندگی میکند در گذشته زندگی خوشی داشته اما دو برادر بزرگتر او که دو قلو هستند زندگی او را تحت تاثیر و سایه خود قرار میدهند زیرا این دو برادر دوقلو بسیار بسیار زیبا هستند و مدام در رسانه ها صحبت از آنهاست مرد جوان زمانی که به سن جوانی میرسد متوجه میشود که هیچ شباهتی به برادران ندارد.
و مدام مورد تمسخر اطرافیان قرار میگیرد تا جایی که مرد جوان تصمیم به خودکشی میگیرد، مرد جوان تازیو نام دارد روزی بر روی صخره که به پرتگاهی در کنار دریا منتهی میشود میرود به قصد انداختن خود در آب دریا و خودکشی ، اما ناگهان متوجه میشود مردی میانسال به نام زئوس که یک هنرمند بسیار مشهور است بر روی صندلی در پشت سر او نشسته و او را نظاره میکند مشاجره ای بین این دو در می گیرد.
که در آخر زئوس تازیو را متقاعد میکند حالا که برای بدن خود ارزشی قائل نیست و میخواهد خود را بکشد بدن خود را به زئوس بسپارد و زندگی جدیدی آغاز کند تازیو قبول میکند و به عمارت زئوس میرود زئوس به کمک یک دکتر در ابتدا خانواده تازیو را متقاعد میکند که او مرده است بعد عمل جراحی سخت و درد ناکی را بر روی تازیو انجام میدهد طوری که تازیو به یک مجسمه مرمرین یونانی بسیار زیبا تبدیل میشود اما با این تفاوت که درست مثل قبل میتواند راه برود ، سخن بگوید بخوابد و..
معرفی کتاب نان و شراب اثر اینیاتسیو سیلونه ترجمه محمد قاضی
کتاب نان و شراب نوشته اینیاتسیو سیلونه کتابی است ضد فاشیستی و ضد حکوت های استبدادی .
سیلونه هنگامی کتاب را نوشت که به علت اعتراض به دولت موسولینی در تبعید بود .
اولین بار کتاب در سال ۱۹۳۶ وبه زبان آلمانی و کمی بعد ترجمه آن به زبان انگليسي چاپ شد .
تا قبل از سال ۱۹۳۷ خبری از کتاب نان و شراب به زبان ایتالیایی نبود . بعد از پایان جنگ جهانی دوم سیلونه نسخه ای متفاوت و به زبان ایتالیایی در سال ۱۹۵۵ چاپ و منتشر کرد .
کتاب نماد روشنفکرانی است که در بند یوغ و استبداد
و خرافات و مذهب هستند . از طرفی استبداد و حاکمان استبدادی راه را برای ابراز نظر و عقیده بر آن آن ها می بندند و از طرفی مذهب در راس آن کلیسا اجازه اعتراض و به پا ایستادن برای بر اندازی ظلم را به آن ها نمی دهد .
شخصیت اصلی داستان پیترو سپینا یک انقلابی است کسی است که پس از تبعید از ایتالیا به جزیره ای نامعلوم از آن جزیره فرار کرده و خبری آز آن نیست
او به صورت مخفی به ایتالیا بازگشته و قصد یک انقلاب دارد. انقلابی به نفع مردم اما در میابد که تا زمانی که ایثار در جامعه نیست و مردم چشم بسته از کلیسا و خرافات ان پیروی می کنند توان مبارزه نیست
او به نقد خرافه جهل و نادانی مردم می پردازد مسیح را باور دارد اما اعتقاد کورکورانه را نه .قهرمان کتاب مدام در حال سوال از خویش است و به هیچ عنوان قهرمانی کامل نیست و در طول کتاب به نوعی تکامل دست میابد
برای خرید کتاب نان و شراب اینجا کلیک نمایید.
كتاب چگونه هر چيزى را اندازه بگيريم؟
نویسنده: داگلاس هوبارد
نشر آموخته
ژانر كسب و كار
در گذشته تصور مى شد فقط بايد “موارد كمى” اندازه گيرى شود.
آقاى داگلاس هوبارد كه در حوزه كسب و كار و كار آفرينى حرف هايى براى گفتن دارد، موضوع مهمى را مطرح مى كند. چيزهاى به “ظاهر” غير قابل اندازه گيرى مثل كيفيت تدريس، رضايتمندى مشتريان، امنيت، اثر بخشى يك موضوع در حال بررسى، و هرآنچه كه نياز به ريسك دارد و عدم قطعيت ندارد ، را هم مى توان و حتى لازم است در دنياى امروز ، اندازه گيرى شود. اين موضوع در كتاب ” چگونه هر چيزى را اندازه گيرى كنيم؟ ” چنان جذاب بيان شده كه خواننده كتاب را جزو كتاب هاى دوست داشتنى كسب و كار قرار مى دهد.
خيلى از ماها در شرايطى قرار مى گيريم كه در تصميم گيرى ها مرديدم و شك داريم
اينجاست كه اندازه گيرى بعضى موارد – به گفته نويسنده همه موارد- به ما كمك خواهد كرد تا در مواردى مثل كيفيت محصولى و هر آنچه كه مد نظر داريم، ريسك كمترى كنيم و راحت تر قادر به تصميم گيرى باشيم.
هوبارد در کنار انتشار چهار کتاب، در چندین نشریه و مقالهها و یادداشتهایش را منتشر میکند. هوبارد جز نویسندگی، مشاور مدیریتی و سخنران هم فعالیت میکند. او بنیانگذار موسسهی اقتصاد اطلاعات کاربردی و مؤسس پژوهشکده تحقیقاتی تصمیمگیری هوبارد (HDR) است.
اين كتاب در بهمن ١٣٩٩ توسط نشر اموخته منتشر شد و تا كنون جذابيت هاى خودش را به گوش علاقه مندان كسب و كار رسانده است.