خانه » سایت معرفی کتاب » بایگانی بر اساس دسته بندی "معرفی نمایشنامه" (برگه 2)
معرفی نمایشنامه
در این قفسه با معرفی نمایشنامه های برتر ایرانی و خارجی می پردازیم به معرفی کتاب سینمایی و کتاب های نمایشی و شما می توانید برای خرید کتاب سینما و تئاتر اینجا کلیک نمایید
معرفی رمان های سه گانه: مالوی، مالون میمیرد و نام ناپذیر – ساموئل بکت در ایام فوران ناگهانی و جنونآمیز خلاقیت بین سالهای 1947 و 1949، بکت رمانهای مالوی (1951)، مالون میمیرد (1953) و نام ناپذیر (1953) را نوشت. «مالوی» شخصیت محوری این اثر است. از لحظهای که به کمک چوب زیر بغلش و دوچرخهاش برای یافتن مادرش از خانه بیرون میزند و عاقبت او را در حالی در اتاق خوابش مییابد که مشغول نگارش قصه است و هم داستان موران که به همراه پسرش به جستوجوی مالوی همتمیگمارد و در انتها گزارشی از عدم موفقیت خویش در تلاش برای یافتن او مینویسد. رمان مالون میمیرد، به تشریح موقعیت مالون در اتاقی شبیه به اتاق مادر مالوی میپردازد. مالون در این اتاق داستانی مینویسد راجع به یک«ساپوسکات» (ترکیبی از هوموساپینس واسکاتوس) که در شرف تبدیل به ماکمان (فرزند شرور انسان یا مالون) است. رمان نام ناپذیر، روایتی است برآمده از صدایی رها از جسم و زمان و زندگی که هویت دو موجود مرحوم را به نمایش میگذارد. ماهود با بالاتنه و سر که هیچ عضو دیگری به آن متصل نیست و در داخل یک بالون مثل یک توپ یا مثل یک توپ گنده سخنگو واقع شده و ورم، که موجودی است ناقص با کمترین خصایص انسانی. هر سه رمان، به صورت تمثیلی، خودآگاه انسان را که قصد دارد به موجودیت خویش پی ببرد، تحلیل میکنند. هر یکی از شخصیتهای این آثار داستانهایی را از زندگیشان روایت میکندو خود را قهرمان حوادث جاری در این داستانها میداند.
معرفی نمایشنامه سفر اسب پنجم-رونالد ریبمن-ترجمه حمید احیاء رونالد ریبمن در سال ۱۹۳۲ در نیویورک متولد شد. او دکترای ادبیات از دانشگاه پیتزبورگ آمریکا دارد و تاکنون نمایشنامه ها، فیلمنامه ها و داستان های متعددی نوشته است. از دیگر آثار مهمش میتوان هری، ظهر و شب، آخرین جنگ اولی وینتر، شکافی در پوست و خاکسپاری اسپوزیتو را نام برد. نمایشنامه سفر اسب پنجم بر اساس داستان خاطرات آدم زیادی اثر ایوان تورگنیف نوشته شده است رونالد ریبمن نویسنده این نمایشنامه گرچه اساس داستان استان را که در اواخر قرن نوزدهم در سن پترزبورگ روسیه اتفاق میافتد دست نخورده باقی گذاشته، اما با ارائه ساختاری خلاقه بی شک اثری تازه به وجود آورده و با معرفی شخصیتی ساختگی به نام زودیچ و قرار دادناش در برابر آدم زیادی (چولکاتورین) این داستان را به نمایشی در نمایش تبدیل کرده است. نتیجه نمایشنامه ایست مدرن در عین حال سنتی اثری غریب و مضحک و شاعرانه. این نمایشنامه اولین بار در سال ۱۹۶۶ به کارگردانی دری اریک و بازی داستین هافمن در نیویورک اجرا شد و همان سال جایزه اُبی برای بهترین نمایشنامه سال را از آن خود کرد.
معرفی نمایشنامه شک-جان پاتریک شنلی-ترجمه محمد منعم
نمایشنامه شک در سال ۲۰۰۴ نوشته شده و در سال ۲۰۰۵ جایزه های پولیتزر و تونی را از آن خود کرده است.
جالب است بدانید این نمایشنامه را رومن پولانسکی کارگردان نام آور سینما اواخر سال ۲۰۰۶ در پاریس و در بعد در آوریل ۲۰۰۷ در ورشو به صحنه برده است.
بن برنتلی منتقد تاتر نیویورک تایمز شک را یکی از ۱۰ نمایشنامه برتر سال دانسته است و از آن به عنوان نمایشنامهای باشکوه یاد کرده است.
جان پاتریک شنلی در سال ۲۰۰۸ نمایشنامه شک را به فیلمنامه تبدیل و خودش ان را با بازی مریل استریپ در نقش خواهر آلویسیوس و فیلیپ سیمور هافمن در نقش پدر فلین برای پرده سینما کارگردانی کرد. جان پاتریک شنلی سال ۱۹۵۰ در محله برانکس شهر نیویورک متولد شد و در کودکی از کودکستان سنت هلنا اخراج شد.
هزار افسان کجاست پاره دوم پژوهش ریشه یابی درخت کهن است. در این کتاب که خواه یا ناخواه ریشه در ریشه یابی درخت کهن دارد کوشش شده با همه پیوستگی به آن در خود بسنده کند و از آن بینیاز باشد و با این همه هرچند هر دو گویای یک نگره اند این برای کسانی که آن را خواندهاند بسیار گفته ها دارد که در آن نیست و برای آنها که آن را نخواندهاند به سود تر خواهد بود اگر آن نیز خوانده شود که این یک را پایه است. به گفته بهرام بیضایی او میبایست یک برگی درباره آنچه گمان می کرده است ریشه داستان بنیادین هزار و یک شب است بنویسد برای چاپ در بر نوشت نمایش شب هزار و یکم که داشت برای اجرای همگانی تمرین می شد، که نه این فرصت پیش آمد و نه آن نوشتنی در یک برگ جا شد و آن یک برگ سپس تر که به آن پرداخت، شد ریشه یابی درخت کهن؛ کتابی که از نگرانی پربرگ تر شدنش و درگیری با کارهای دیگر بسیاری از گوشه های آن را فرو گذاشت و بسیاری را فشرد و از برخی یادداشت ها در گذشت و به آن میان چیزی نزدیک به ده پیوست. در آغاز ۱۳۸۴ مدیر نشر فرزان از از بیضایی که می کوشید خود را از بند این گره رهاند دوستانه خواست چون گامی در ارزیابی پژوهش های هزار و یک شب در یکی از نشست های فرهنگی ماهانه اش سخن بگوید، اگر ریشه یابی درخت کهن گسترش یافته نوشته یک برگی برای بر نوشت یک نمایش است، هزار افسان کجاست گسترش یافته این سخنرانی بیست و پنجم آبان ماه ۱۳۸۴ است که در چنان زمان اندک جای نمی گرفت. نگرهای که نخست در نمایشنامه هزار و یک شب آمد و سپس در این دو نامه می آید جرقه ای است که در سالیان جوانی با خواندن بررسیهای پرسش آور این آن که تنها تکرارشان به آنها حقانیت میبخشید در سر او گذشت. در نیمه دوم ۱۳۸۲ بیضایی که به گفته خودش پژوهش را سالها بود بی آنکه او را رها کند رها کرده بود در برابر دوباره گویی این نگره ها از روی حافظه ریشه یابی درخت کهن را نخست نوشت و سپس در جستجوی سندها برآمد؛ هزار افسان کجاست که آن نیز بر همین شیوه نگاشته و سپس با سند ها پرداخته شد نه از ده پیوست پیش گفته را در بافتی که از شکافتن نگرههای پیشین و تنیدن نگره پیشنهادی اوست می آورد. پیداست که این دریافته اوست و عقیده دارد میتواند واپسین گفته نباشد؛ او میگویند: بسیارند که بر این چیزها بیافزایند یا در آن گمانها برند و کاش یاری بخت ام که پر بی راه نرفته باشم. قول نمی دهم که این پژوهش به پایان رسیده باشد ای بسا که من رد دیگری بیابم یا شما بر اسناد دیگری دست یابید و یا شاید روزی هزار افسان خود سر از خاک برآورد و سخن گوید.
اسطوره و قهرمان جزء جدایی ناپدیر ادبیات هر قوم و ملت است. تا جایی که میتوان قهرمان ها و حتی ضد قهرمانهای هر زبان و قوم را نمادی از آرزوها و بیم های مردم آن دانست. عنصری که علاوه بر جذابیت و غنای داستانها، مفاهیم عمیق انسانی و اخلاقی را به بهترین شکل نمایان می کنند. داستانهایی که سینه به سینه گشته و در هر بار نقل بنا به موقعیت زمانی و مکانی تغییراتی یافته تا به دست ما رسیده است. ادبیات فاخر ما نیز بهره بسیاری از این قهرمانها برده است و در جای جای کتابهای بزرگی چون شاهنامه امثال آنها یافت میشود. انسانهایی که در میان صفحات جان میگیرند و همراهشان صفتی و یا خویی زنده میشود و هرکدام با از میان رفتنشان درسی را که باید بیاموزند جاودان میکنند. جنبه اساطیری داستان های شاهنامه را میتوان در سیمرغ، اسفندیار و یا حتی داستان رستم جستجو کرد. ولی همه این اسطوره ها کمابیش تا مرز واقعبت به زندگی ما نزدیک میشوند. یکی از کسانی که در این میان اسطوره ای است باورپذیرتر از همگان سیاوش است. داستانی که جان مایه بسیاری از داستانهای فارسی بوده است. داستان سووشون سیمین دانشور بیان مستقیمی از روایت سیاوش است و این بار قلم بهرام بیضایی این تراژدی تلخ را باز مینویسد.
صحبت از هملت، به راستی کاری دشوار است. چرا که هر خواننده ای به احتمال قوی ترجمه ای از آن را خوانده است و یا اقتباسی از آن را در بی شمار آثار سینمایی دیده است. چیزی که باعث می شود این اثر بیش از سایر آثار برای همه اشنا باشد و همین امر دقت نظری میطلبد که مطلبی که درباره آن نوشته میشود به طیف وسیع مردمی خواهد رسید که اغلب با این اثر آشنایی زیادی دارند.
هملت که اکثر منتقدین و نویسندگان آن را شاهکار نویسنده مشهور انگلیسی، ویلیام شکسپیر می دانند، نمایشنامه ای است با دو وجهه. یک، وجهه ای که شخصیت های درون آن می آفرینند و در واقع بعد روایی و داستانی آن است و روایت ساده و روانی است از یک انتقام و عشق. دیگر جنبه آن دنیای نهانی است که در پس این نمای ظاهری، در تاریک و روشن کلمات پیدا و پنهان می شود. بهتر است برای شناخت این بعد ابتدا رویه آن را بشکافیم.
خوشبختی که در اغلب اوقات آرامش نیز به آن اطلاق میشود مفهومی است کاملا نامشخص و شاید حتی انتزاعی که اغلب تعاریف متعددی برای آن بیان می شود. به عقیده برخی از فلاسفه آرامش مفهومی است کاملا فردی که برای هر شخص و با توجه به اندیشه ها و خواسته هایش متفاوت با هر کس دیگری است. چیزی که در نمایشنامه سوءتفاهم نیز به عنوان هدف برای همه مطرح می شود همین آرامش است.آرامشی که شاید بسیار دور از دسترس و یا حتی بسیار نزدیک باشد. این چیزی است که هر برای شخص که در این نمایشنامه جان میگیرد متفاوت است.
در سوء تفاهم ما با یک تراژدی روبرو هستیم. یک تراژدی که با یک بازی ساده شروع می شود. پسر خانواده ای که سالها پیش خانواده خود را به امید یک زندگی بهتر ترک کرده است، پس از سالها به خانه بازگشته و پیش از آنکه خود را به آنها معرفی کند می خواهد شبی را به عنوان میهمان نزد مادر و خواهرش سر کند. این داستان تا اینجا بسیار ساده و روان است که احتمال پایانی خوش برای آن نیز بسیار محتمل است. حال آنکه کامو پایانی بسیار دور از ذهن را برای آن تصویر میکند.
نویسندگان و یا حتی فیلمسازان بسیاری نیستند که حاصل فکر و هنرشان دارای امضا و مشخصه ای خاص، چشم گیر و کاملا منحصر بفرد باشند. به این معنی که خواندن و یا دیدن آثار آنها بدون دانستن هنرمند جای شکی برای شما باقی نگذارد که که این اثر را چه کسی آفریده است. شاید این را بتوان به سبک و تکنیک یک هنرمند در اجرای تفکرات و ایده هایش در قالب آثار هنری اش نسبت داد. چیزی که شاید اگر یکی از موارد لازم برای شهرت و ماندگاری نباشد، مطمینا نیز بدون آن هنرمند از مرحله ای خاص بالاتر نخواهد رفت. در میان خیل عظیمی که در عرصه هنر فعالیت دارند، کسانی چون بیضایی در نویسندگی و فیلمسازی ایران چون مرواریدی میدرخشند. بیضایی هم به واسطه سبک خاص و تیاترگونه اش در فیلمسازی و نیز به دلیل نگارش فیلمنامه های بی نظیرش، در میان اهل هنر جایگاهی ویژه دارد. امضای هنری او را میتوان در اغلب آثارش چه فیلم و چه فیلمنامه به راحتی یافت. پرداختن به داستانهای اساطیری و نزدیک کردن آنها به دنیای امروز را شاید بتوان بارزترین خصوصیت آثار او دانست. راهی که او در آرش نیز رفته است.