معرفی داستان کوتاه
منتشر شده در

معرفی کتاب برو ولگردی کن رفیق اثر مهدی ربی

معرفی کتاب برو ولگردی کن رفیق – مهدی ربی
برو ولگردی کن رفیق دومین مجموعه داستان چاپ شده از مهدی ربی است که توسط انتشارات چشمه در مجموعه جهان های تازه داستان به شماره ۷۸ به چاپ رسیده است. این کتاب که برنده یازدهمین دوره جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات به عنوان بهترین مجموعه داستان سال ۱۳۸۸ است از چهار داستان به نامهای شما ۱۱۱ هستید، لطفاً اجازه بده هواپیماها پرواز کنند، تو فقط گرازها را بکش و برو ولگردی کن رفیق تشکیل شده است که هر کدام از آنها در نوع خود علاوه بر بسیار خواندنی و جذاب و حرفه ای بودن خواننده را با فضای غریب ایده های روزمره اما بسیار یونیک و خاص خود آشنا می کنند؛ به طوری که هنگام غرق شدن در هر یک از این داستان‌ها و دنیای بسیار عجیب و در عین حال رویایی و همچنین اضطراب اور آنها در یک آن در حین خواندن آنان فرد خواننده نمی تواند یک لحظه از آنان جدا شود و پس از اتمام آنها نیز داستان هایی هستند که تا سالها همراه او در ذهنش می مانند و قرار نیست که رهایش کنند.

معرفی داستان کوتاه
منتشر شده در

معرفی کتاب آیا بچه های خزانه رستگار می شوند اثر مهدی اسدزاده

معرفی کتاب آیا بچه های خزانه رستگار می شوند – مهدی اسدزاده
مجموعه داستان های کوتاه آیا بچه های خزانه رستگار می شوند برای اولین بار در سال ۱۳۹۳ توسط نشر پیدایش منتشر شد. نویسنده کتاب مهدی اسدزاده در این کتاب داستان‌های طلوع کن لعنتی بجنب، آیا بچه های خزانه رستگار می شوند، غغیژژژژززززخختت، یعنی همه زنها یه دکمه تو مخشون دارن که، شب باشکوه شاپور درفشی، آرزو به میزان لازم، جزر و مرگ، حکایت سوختن سرو به فارمد را در کنار یکدیگر گذاشته است تا تبدیل به یک مجموعه خواندنی و بسیار روان و لذت بخش کند. در ادامه بخشی کوچک از داستانی از او را می خوانیم:
بعد چیزی که ناراحتم میکنه این نیست که چون هیچ چیزی درست نیست اون طوری که باید باشه. این که همه چیز همینطوری میمونه مزخرفه. اینکه کسی نیست که وضعش مزخرف باشه و قبول کنه که مزخرفه، مزخرفه. اون وقت موقعی که میگی نمیخوای تو اینطور زندگی‌ها بُر بخوری همه میان دورت داربست می‌زنند که به خیال خودشون نقاش زمین شی.

معرفی داستان کوتاه
منتشر شده در

معرفی کتاب سیاهی چسبناک شب اثر محمود حسینی زاد

معرفی کتاب سیاهی چسبناک شب اثر محمود حسینی زاد

کتاب سیاهی چسبناک شب از ۸ داستان کوتاه تشکیل شده و راوی گوناگون دارد.که هر‌ یک را که خواننده مطالعه کند مغزش درگیر مسئله میشود.محمود حسینی زاد بیشتر به سبب ترجمه های ممتازی که داشته شناخته شده است ولی علاوه بر مترجمی داستان و نمایش نامه هم مینویسد و در زمینه نقد ادبی هم دستی بر آتش دارد و در این کار خبره است که اگر کتابهایش را مطالعه کنیم این موضوع را درک میکنیم.

نویسنده در دانشگاه مونیخ درس خوانده و فوق لیسانس علوم سیاسی را دریافت کرده است.کارهایی که حسینی انجام داده است شامل درس دادن زبان آلمانی در دانشگاه تهران،و سایر دانشگاه ها است.وی هم کتاب مینویسد و هم نقاشی میکشد،مترجم زبر دستی است و برای یک سری از نشریه ها در زمینه نقد کتاب و فیلم های آلمانی تولید محتوا میکند.وی در سال دو هزار و چهارده مدال گوته را اخذ کرد.

این رمان درباره زمانهایی صحبت مینماید که تباه شده است،از دوست داشتن هایی صحبت میکند که چه بسا اگر بیان میشد آینده تغییر میکرد،از انسانهایی تعریف میکند که میتوانستند زمان مناسبتری یکدیگر را ببینند ولی الان دیر شده و فایده ای ندارد و همه وقایع وقتی اتفاق می افتد که دیر شده است و افراد قصه برای کسانی ناراحت هستند که دیگر نمیتوانند آنها را ببینند.نویسنده در این کتاب همه موضوعات را با مردن ترکیب کرده است.

معرفی داستان کوتاه
منتشر شده در

معرفی کتاب روز و شب یوسف اثر محمود دولت آبادی

معرفی کتاب روز و شب یوسف اثر محمود دولت آبادی

این کتاب رمانی کوتاه از محمود دولت آبادی است که ۸۰ صفحه دارد.دولت آبادی میگوید هنگامی که سرگرم نوشتن رمان کلیدر بوده قصه هایی در مغزش تکرار میشده اند و آرامش نداشت و دوست داشت هرچه زودتر آنها را بنویسد تا از شرشان خلاص شود!

این یکی از همان قصه ها است که دولت آبادی درباره اش گفته مدتی کلیدر را کنار گذاشتم تا به این رمان بپردازد.

لازم به ذکر است این رمان بعد از حدود ۳۰ سال از بین نوشته های دولت آبادی پیدا شد و چاپ شد.قصه در مورد یک پسر نوجوان است که یوسف نام دارد و در دوران بلوغ قرار دارد.پسر در خانواده مذهبی بزرگ شده و خانواده اش افراط کار بوده اند و خانه خشن و بی روح به مثابه یک پادگان نظامی است.و پدرش یک مثال از مرد سالاری است.و مادرش هم یک زن سر به زیر و ساکت و فرمانبردار پدرش است و فقط به فکر یوسف و خواهرش است و علی رغم اینکه پدر به این دو توجهی نمیکند اما مادر وظیفه خود را به نحو احسن انجام میدهد.

ولی قسمت اصلی قصه در مورد یوسف و مشغله های ذهنی اش در طی مسیر پر و پیچ و خم‌ بلوغ است.یوسف که باید هر روز یک مسیر را طی کند تا به مدرسه برسد همیشه یک سایه را پشت سرش احساس میکند.

 

معرفی داستان کوتاه
منتشر شده در

معرفی داستان شرط بندی اثر آنتوان چخوف

معرفی داستان شرط بندی اثر آنتوان چخوف

فکر می‌کنم ذهن علمی چخوف باعث می‌شه داستان‌هاش شبیه به کلاس‌ درس باشه و بتونیم او رو در قالب معلمی معتدل تصور کنیم‌‌؛ آموزگاری میانه‌رو که با لحنی لطیف، محتوایی تند و تلخ رو بازتدریس¹ می‌کنه.
در یک کلام، نثر او بی‌نهایت ساده، موَقر و تعلیمی-اخلاقیه.
نکته‌ی جذاب برای من اینه که چخوف قوانین ذهنی خودش رو با قوانین حقیقی موجود تلفیق می‌کنه. این کمی(!) با کلاسیسیسم همخونی نداره اما چیزیه که در آثارش دیده می‌شه. درواقع فکر می‌کنم او در طبقه‌بندی کلی حتما نویسنده‌ی کلاسیکه اما هیچ‌وقت خودش رو محدود به جمعیت یا مکتب خاصی نکرده و از هرچیزی که لازم بوده برای بیان اندیشه‌ش استفاده کرده؛ اندیشه‌ای که مبتنی بر سِیر عمیق در آفاق و انفس، فلسفه و علمه.
اما به طور ویژه درباره‌ی این داستان…
بعید نیست شخصیت مرد بانکدار رو با الهام از پدرش نوشته باشه چون ظاهراً او هم به سبب شجاعت و اعتماد به نفس، علاقه‌ش رو دنبال کرده و ورشکست شده.

معرفی داستان کوتاه
منتشر شده در

معرفی کتاب تپلی

معرفی کتاب تپلی اثر گی دو موپاسان  ترجمه محمد قاضی
در سال ۱۸۵۰ در شاتو میرومنیل در تورویل-سور-ارک به‌دنیا آمد. او در کنار استاندال، بالزاک، گوستاو فلوبر و امیل زولا یکی از بزرگترین داستان‌نویسان قرن نوزدهم فرانسه به‌شمار می‌آید. او در طول زندگی نسبتاً کوتاه ۴۳ ساله‌اش حدود ۳۰۰ داستان کوتاه، ۶ رمان و نیز ۳ سفرنامه، یک مجموعه شعر و چند نمایشنامه نوشت؛ ولی نقطه اوج کارهای موپاسان داستان‌های کوتاه اوست که برخی از آنها نظیر تپلی (داستان کوتاه) از شاهکارهای ادبیات داستانی جهان شمرده می‌شوند. #موپاسان استاد نوعی از داستان کوتاه است که به قول سامرست موآم «می‌توانید آن را پشت میز شام یا در اتاق استراحت کشتی نقل کنید و توجه شنوندگان خود را جلب نمایید.»
او تحت تأثیر #ویکتور_هوگو نخست اشعاری عاشقانه سرود. بعدها با لوئی بویه و گوستاو فلوبر آشنا شد و همراه آنها به بررسی آثار بالزاک پرداخت و پس از آن به شکل جدی به نویسندگی روی آورد.
به نظر من با یک داستان تمام عیار فرانسوی طرفیم؛ اون هم از نوع کلاسیکش! همون چیزی که تقریبا یک قرن بعد از این داستان، طی جنبش *رمان نو* دستخوش تغییر و شاید فراموشی شد.

معرفی داستان کوتاه
منتشر شده در

معرفی کتاب درخت تلخ

معرفی کتاب درخت تلخ اثر البا دسس پدس ترجمه بهمن فرزانه

کتاب آشنایی‌با‌شعر
خانه‌ی‌در‌میدان

هر دو داستان نثری ساده و دور از پیچیدگی و ابهام داشتند. پایان‌بندی هر دو عالی بود. هر دو نقطه‌ی اوجی داشتند که خواننده رو میخکوب می‌کرد.
در داستان اول، ما تغییری تا پایان در شخصیت اصلی داستان نداشتیم، در واقع طوری بود _با توجه به محدود بودن نویسنده_ که خواننده رو از همون ابتدا با تغییر خلق و خوی دخترک آشنا می‌کرد.
تعادل از جایی به هم خورده بود که فصل پاییز شروع شده بود و کلماتی به وجود اومده بودند که روی قلب دخترک سنگینی می‌کردند.
اما در داستان دوم ما شاهد یک اتفاق ملموس‌تر و عادی‌تری بودیم. به هم خوردن روابط عاشقانه‌ی دو نفر و انتخاب ثروت به جای عشق.
نقطه‌ی اوج و یا درخشان این داستان به نظرم جایی بود که آلفونسو و لوئیزا خیال کردند زلزله خونه‌ی اون ها را خراب کرده و دیگه دلیلی برای موندن کنار هم ندارند. از دید آلفونسو توی اون لحظه زنش حتی #زشت‌ترین زن بود. آشکار شدن عیب‌ها به طور واضح _نه هر دو سعی می‌کردن انکارش کنن_ از دید هر دو شخصیت جالب بود.