آثار و زندگی بیژن الهی
بیژن الهی (زادهٔ تیر ۱۳۲۴ – درگذشتهٔ ۱۰ آذر ۱۳۸۹ در تهران) شاعر، مترجم و نقاش ایرانی بود.
زندگینامه بیژن الهی در تیرماه ۱۳۲۴ زاده شد. چهاردهساله بود که صحنهٔ گِلگرفتن و پارهکردن آثار نقاشانی را که مدرنیست و پیرو پیکاسو خطاب میشدند - در خیابان لالهزار، نمایشگاه مهرگان - دید.الهی در نوجوانی در خانهٔ محلهٔ استخر در چهارراه حسنآباد (همانجا که متولد شده بود) به کلاسهای جواد حمیدی میرفت و از همان سالها به واسطهٔ حرفهای حمیدی از زندگی و هنر نقاشان فرنگی، نقاشی را نه هنری تفننی، بلکه مقولهای حرفهای میپنداشت.
{tortags,145,5}
در این دهه به واسطهٔ حضور صادق هدایت، حسن شهیدنورایی و مصطفی فرزانه در پاریس و حضور چند نقاش برجستهٔ دیگر در مدرسهٔ هنری بوزار علاقهٔ جوانان روشنفکر تهران به پاریس بیاندازهاست. بیژن نوجوان نیز میخواست به مدرسهٔ بوزار برود، اما خانواده او را تشویق به نقاشی و هنر نمیکردند؛ چون میپنداشتند نقاشان و هنرمندان پیوسته انسانهایی فقیر و تهیدست بودهاند. این نگرش خانوادگی - که ریشه در دریافتهای خانوادههای اعیانی در آن دوره بود - برای او که خوش داشت به دانشکدهٔ هنرهای زیبا برود و هنر بیاموزد، مانعی شد تا در عنفوان جوانی و در بیستسالگی، بیژن الهی نقاش در نطفه خفه شود. الهی در ابتدای دههٔ ۴۰، با حضور در محافل شعری و چاپ اشعاری در مجلهٔ جزوهٔ شعر، که اسماعیل نوریعلاء در قطع دفتر مشق مدرسه درمیآورد و پیشتازترین صحنه شعر آن دوره بود، به تبیین فضاهای شعری خود دست یازید. تأثیر شعر الهی بر شاعران این جزوه، همان تأثیر غیرمحسوسی بود که ازرا پاوند بر جُنگ سوررئالیستها داشت. الهی به دلایل نامعلوم، پس از بازگشت از سفر، دایرهٔ رفاقتهای گروهی و حضور در مجامع ادبی را ترک کرد. اما هرگز سایهٔ او از سر شاعران شعر دیگر و شعر حجم کم نشد. آنچنان که با ترجمههایی که در تنهایی و به یاری همفکران خود میکرد، سایهای بر شعر مدرن ایران انداخته که تأثیر آن انکارنشدنی است. او در ترجمهها و بازسراییهای خود از کاوافی، اوسیپ ماندلشتام، آرتور رمبو، هانری میشو، هولدرلین، جیمز جویس، فراتز کافکا، گوستاو فلوبر، مارسل پروست و چند دگراندیش دیگر تلاش داشته تا راهی برای دیگری اندیشیدن در شعر فارسی باز کند. او از شاعران نحلهٔ «شعر موج نو» و «شعر دیگر» - مثل پرویز اسلامپور، بهرام اردبیلی، هوشنگ چالنگی، محمود شجاعی، فیروز ناجی، هوشنگ آزادیور، ایرج کیانی، هوتن نجات و... بود. او «شعر حجم» را جریانی رادیکال و متأثر از «شعر دیگر» میداند که بیژن الهی سرچشمهٔ اصلی آن بودهاست. بیژن الهی سی سال بود که چهرهاش را از نسل من دریغ کردهاست، اما دائماً در متونی از این نسل، چهرهای از او را مییابیم. نخستین شعرش را در مجله طرفه و برخی از ترجمههایش را در مجلهٔ اندیشه و هنر منتشر کرد. بیژن الهی مدتی همسر غزاله علیزاده، نویسنده، و مدتی همسر ژاله کاظمی بود. به گفتهٔ اسماعیل خویی، «بیژن الهی و غزاله علیزاده در مدتی که با هم زندگی کردند، از یکدیگر بسیار آموختند.» او در عصر سهشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۹ در ۶۵ سالگی در تهران بر اثر عارضه قلبی درگذشت
دیدگاه دیگران در مورد او ناما جعفری، شاعر و وبلاگنویس در مورد بیژن الهی مینویسد: از بیژن الهی نوشتن که سخت نیست / ذهن قوس برمیدارد و فعلها خوب به هم نمیچسبند، چشم شروع میکند در هفت روز به هفتمین روز رسیدن تا در برابر شعرهای بیژن الهی به باختن خود اعتراف کنند و طعم تلخ تولیدشده را سربکشند. اغلب ماها بیژن الهی را با ترجمههایش میشناسیم: «اشراقها» (آرتور رمبو)، «حاکی ماوراء» (ولادیمیر نابوکوف)، «گزیدهٔ اشعار لورکا» (فدریکو گارسیا لورکا)، «ساحت جوانی» (هانری میشو)، «چهارشنبهٔ خاکستری» (تی. اس. الیوت)، «شطحیات» (حلاج)، (فریدریش هولدرلین). اما بیژن الهی مجموعه شعری در سال ۱۳۵۰ در دویست نسخه / خشتی، به نام «علف ایام» چاپ میکند که همهٔ آن را میسوزاند. الهی بیانیهٔ شعر حجم را امضاء نمیکند ولی به نقل از مجلهٔ بررسی کتاب ویژهٔ شعر حجم، میگوید: این حرکت یک حرکت ایرانیست، همانطور که عرفانیت، ایرانیست، حرکت ما عرفانی در شعر است، ما در شعر عرفان میکنیم. بیژن الهی شعر را اینگونه میبیند: شعر تعقیب حقیقت است از بیراهه، و که این مذهب رابطههاست اما با شناخت راه و رابطهاست که بیراهه را میشناسی. سیامک مهاجری منقد در مقاله «در مرگهای بیژن الهی» در مورد وی مینویسد: {{بیژن الهی به عنوان یکی از مهمترین سردمداران «شعر دیگر» در حالی در طول یک دهه به فعالیت ادبی پرداخت، که بیشک محصول یک گردش زیباییشناسیک بود که با نیما شروع شد و در شعر دیگر به نتیجه رسید. از همین روست که شعرهای الهی و حلقه شاعران «شعر دیگر» ادامهٔ حقیقی و اصیل شعر نیماست که کمتر به آن اشاره شدهاست. چیزی که اسماعیل خویی نیز چند ساعت بعد از مرگ الهی به آن اشاره میکند. «با رفتن او دفتر یک گونه از شعر نیمایی بسته میشود.» اشارهای که هرگز پیش از مرگش به آن پرداخته نشد. آنچه نیما در نظریهٔ شعری خود تدوین کرد. شباهت نزدیکی به محصولی دارد که با «شعر دیگر» تولید شد. اگرچه «شعر دیگر» تنها وامدار نیما نیست. و از شعر جهان نیز تاثیر پذیرفتهاست. اما شعر دیگر و بلخص شعر بیژن الهی آنجا که با شطحیات عرفانی ما تلفیق میشود، و از دل جهانبینی شعری نیما بیرون میآید تبدیل به یک شعر جدید میشود، که اگر در سنت رمانتیک ادبیات معاصر ما گرفتار نمیشد میتوانست جایگاه وسیعتری را در ادبیات ما اشغال کند. و امروز جایگاه ادبیات بیژن الهی باید در ردیف نیما و هدایت در ادبیات ما مورد ستایش قرار میگرفت، نه اینکه در این گمنامی و خاموشی به پایان برسد. آنچه شعر شاعران «شعر دیگر» و هر حرکت نوآوری را در محاق قرار داد، ضدیت و مقابله با گفتمان رسمی بود که تنها قرائتی رمانتیک را از ادبیات بر میتافت}} یدالله رویایی،شاعر و مجری طرح مانیفست شعر حجم در * یادداشتی میگوید: در امروز ما بیژن، همیشه فردا بود. فردای او از گذشتههای دور میآمد. و دیروزهای دور، گاهی که شاعر پسفردا میشد، وقتی که فردا را از میان برمیداشت و به گذشتههای دورتر میبرد. و در این معامله غبار از گذشته برمیداشت، مادر لغت میشد. که میبرید، و میساخت. یک «نئولوگ» عاشق، عاشق لوگوس. پیشتر و بیشتر از همه دریافته بود که زبان، نیاز به نئولوژی (فُرس نو) دارد. و فرس نو دالانش ترجمهاست. جعفر مدرس صادقی، داستاننویس: بیژن الهی مال این زمانه نبود. از جنس اولیا بود. این که با شمار اندکی از دوستان نشست و برخاستی میکرد و سخنی میگفت، همه از سر لطف بود. وگرنه او نه همسخنی داشت و نه همدمی. سخت تنها بود و پوست کلفتی هم نداشت که با بیرحمی زمانه دست و پنجه نرم کند. گاهی شکایتی میکرد، اما فقط درد دلی بود هوشیار انصاریفر، شاعر: اشعار زیادی بیژن الهی سروده و فقط تعداد اندکی از آنها در اختیار دیگران قرار گرفتهاست، میگوید: «بیشک شعرهای منتشرشدهٔ او از درخشانترین شعرهایی است که در این سالها خواندهایم. متأسف هستیم که چرا شعر بیشتری از او در دسترس نبودهاست چون خودش تمایلی به این کار نداشت.» بهزاد خواجات، در شعری برای بیژن الهی میسراید: مسأله بود و با رفتن از میان رسمها مراسم خود شد. حل نمیشود - میماند خال نسترن بر پوست مسائل انسانی: گیر کردن بیژن الهی در قلب خودش پرهام شهرجردی، سردبیر مجلهٔ شعر، در مورد بیژن الهی میگوید: بیژن الهی با «نگارش»ها، ترجمهها، برداشتها و بازنویسیهایش از رمبو، از میشو، از گارسیا لورکا، از هولدرلین، از الیوت و از حلاج، به زبان و خیال و دنیای متحجر پارسی زندهگیها بخشیده. راهها گشوده. چشمها باز کرده. زبانها آفریده. نئولوژیسم و قدرت ساخت کلمات و ترکیبهای نوین، یکی از خصوصیات کم نظیر الهیست. الهی هم – این «هم» چقدر طبیعی به زبان میآید، چقدرهم دردناک است – درین زبان، درین زمان، جای خودش نبود. کسی جایش را گرفته بود؟ یا خودش چشم به دیگر جایی – هیچ جایی – بسته بود؟ دورانِ قهقرا از اینجاهاست که آغاز میشود: وقتی خودت دنبالِ جایت نباشی، جای خالیات، خالی نمیماند. کسی به فکرِ کارِ تو نیست. کسی به فکرِ جایِ تو نیست. کسی جای تو نیست. اسماعیل نوریعلا، شاعر و منتقد سیاسی، در یک نوشته بلند در* نشریه الکترونیکی سه پنج از بیژن الهی میگوید، او در بخشی از این خاطره میآورد: انتشار جزوهٔ نهم برای موج نوئیها حکم یک «دور قدرت نمائی» (tour de force) را داشت و، بنظر من، آنکه در میان ما بیش از همه برجهیده و چهرهای شگفت از خود نشان میداد بیژن بود که هنوز فکر میکنم بهترین کارهایش را همانجا عرضه کرده بود؛ با شعرهائی همچون «تراخم» (همراه تقدیم نامچهای اینگونه: برای خودم و مسعود [کیمیائی])، «طاعون»، «سل» و «گلیلی در پردهٔ خون (شبانه)». حافظ موسوی، شاعر، در یادداشتی در مجله وازنامی نویسد: بیژن الهی یکی از رازآلودترین چهرههای شعر نیم قرن اخیر ایران بود. نامی پرجاذبه که گویی فقط یک نام بود. یک دال بدون مدلول. یا بهتر است بگوییم دالی که مدلولش مخفی بود. مخفی و رازآلود. بودی که خودش را به نبودن زده بود. از خودش یک غیاب ساخته بود. گاهی بر زبان دیگران حاضر میشد. گاهی چون شایعهای دهان به دهان میگشت. مرگش هم آنقدر ناگهانی و غافلگیر کننده بود که گویی میخواستهاست تا دیر نشده همهٔ جستجوگرانش را برای همیشه ناکام بگذارد. نهمین روز از نهمین ماه سال هشتاد و نه، به راحتی آب خوردن مرد. اسماعیل خویی، شاعر، درباره بیژن الهی به بی بی سی فارسی گفت: «او شاعر نوآوری بود. یک جستجوگر شعر بود و با آنچه داشت هرگز راضی نمیشد. هر راهی که میرفت و هر کاری که میکرد، برای این بود که گونههای شعر خودش را نوتر کند.» به گفته آقای خویی در اندیشههای آقای الهی دگرگونیهایی ایجاد شده و به عرفان روی آورده بود. اسماعیل خویی همچنین گفت: «او به عالم عشق به معنای عرفانی اش راه یافت و ترجمههای خوبی از شعرهای منصور حلاج ارائه کرد.» میم میم راد ، نویسنده و هنرمند معاصر: پس تو بودی | دوک صنوبر قلب من | که غروب را به گذشتن نظاره کنان | لبالب از تهی | آه ِنگاهم را ریسه ریسه تا دور | پس تو | همان وسوسه | که برای شعر قامت بستی | بی والسلام | تا میان این شهرِغبار | حیران دوازده چراغ معصوم | بر هیبت تاق ِدود | پس تو... | که برای گشتنم | خود را چون سنگ های خدا | بی نام کردی | الهی خوش باشی | به زخم آفتاب ِمرزن آباد ِبیجده نو | همان که صنوبر قلب مرا | از غروب | به گذشتن، نظاره | لبالب از تهی وهو وها وهی | الهی خوش باشی | میان منیژه | به دوازده چراغ معصوم | از هیبت تاق ِدود | به جان ورود | بیژن الهی آثاری از شاعران فرانسوی از جمله «اشراقهاً اثر آرتور رمبو و»ساحت جوانی" اثر هانری میشو را ترجمه کرد. اسماعیل خویی گفت: «او زبان فرانسه را خوب میدانست. قصدش از پژوهش در شعر فرانسه، بیشتر آموختن بود تا ترجمه کردن ولی دید که ترجمه شعر هم زمینهای است برای تمرین سرودن.» الهی جز ترجمه و سرودن شعر، نقاشی هم میکرد.