پیشگامان ادبیات پلیسی جنایی 

رمان های پلیسی جنایی

 

مطلبی که از سایت دوستمون نقل قول می کنم واقعا برای کسانی که دهه سی, چهل و حتی پنجاه که اهل مطالعه کتاب های جیبی بودن خیلی خاطره است,خاطره کتاب های جیبی دهه چهل و پنجاه مخصوصا کتاب های پلیسی جنایی ,رمان هایی که در دوره خود بسیاری علاقه مند به خود داشت و شاید  پیش درآمد طرفدارهای سریال و فیلم های این ژانر بودن .بنده به شخصه بسیاری رو دیدم که با دیدن این کتاب های بسیار به وجد آمدن.نویسندگان چون میکی اسپلین و .....

مروری بر زندگی و آثار جیمز هادلی چیس سلطان جنایت! در میان نسل جوان امروز، شاید کمتر کسی جیمز‎ هادلی چیس (جیمز هادلی چیز) را بشناسد، حتی آنها که عادت دارند رمان‎های سرگرم‎کننده پلیسی هم بخوانند به ندرت اثری از جیمز هادلی چیس خوانده‎اند؛ اما چند دهه پیش از این وبه خصوص در میانه‎ی قرن بیستم، اوضاع کاملا متفاوت بود. جیمز هادلی چیز به عنوان یکی از نویسندگان پرکار و پرخواننده علاقمندان پرشماری در سرتاسر جهان داشت. آثار او به اغلب زبانهای زنده جهان ترجمه و بارها و بارها تجدید چاپ می‎شدند و به عنوان یکی از سلاطین جنایی‎نویسی محبوب میلیونها نفر بود. و حتی در همین کشور خودمان نیز نام او بالای هر کتاب قرار می گرفت ضامن فروش آن محسوب می شد و به عنوان جدی‎ترین رقیب میکی اسپلین در میان علاقمندان آثار جنایی کتاب‎های بسیاری نیز همچون خالق مایک هامر (اسپلین) بنام او نوشته یا جعل شد. حقیقت این است که جیمز هادلی چیس نویسنده خیلی بدی هم نبود، لااقل آثارش به کم‎مایگی آثار میکی اسپلین نبود، او کتاب‎های بسیاری نوشت، که در میان آنها آثار ضعیفی هم وجود داشت، اما گاه رمانهای خوبی هم نوشته، و این همان چیزی‎ست که میکی اسپلین هیچگاه موفق به انجام آن نشد، هر چند اسپلین برگ برنده خاص خودش را داشت و آن چیزی نبود جز مایک هامر که برای خوانندگان این آثار چهره جذابی بود و به دلیل کثرت استفاده برای آنها کاملا جا افتاده بود. اما جیمز هادلی چیز عادت به استفاده ازیک شخصیت ثابت در آثارش نداشت، هر چند چندتایی از شخصیت‎های آثار او در برخی از رمانهایش مجددا حضور پیدا کردند.

{tortags,277,5}

 پیش از پرداختن به اصل ماجرا این راهم اشاره کنیم که جیمز هادلی چیز یک دوست بسیار نامی و با اعتبارهم داشت، کسی که برخی از آثار او را می پسندید و حتی زمانی واسطه انتشار آنها نیز شده بود و او کسی نبود جز گراهام گرین نویسنده همتبار هادلی چیز که بالاخره به زعم خود چیزهایی در رمانهای او پیدا کرده بود که از آنها خوشش بیاید! *** کتاب بدی که نویسنده‎اش را به شهرت جهانی رساند! جیمز هادلی چیز James Hadley Chase جیمز هادلی چیز – James Hadley Chase در طول هر نسل زیاد نیستند کسانی که آثاری می‎نویسنند که ورای استاندارهای معمول سبکی تازه را پایه‎گذاری می‎کند. کتابی که در زمان خود و حتی چند دهه بعد از آن حرف های بسیاری گفته و شنیده‎ شود، میلیونها نفر آن را بخوانند و در رده مشهورترین رمان‎ها جهان در زمان خود قرار بگیرد، چنانکه رمان No Orchids for Miss Blandish «ارکیده‎ای برای خانم بلاندیش وجود ندارد» نیز در چنین جایگاهی قرار می گیرد. این رمان جیمز هادلی چیس در سال ۱۹۳۹ در لندن منتشر شد و در همان گام نخست موفقیت بزرگی را برای او به همراه آورد تا یک‎شبه ره صد ساله برود . انتشار رمان بسیاری از منتقدین را شوکه کرد؛ چرا که تا پیش از آن هرگز در کتابی با این حجم کوچک، این‎ میزان خشونت، فساد و دئانت انباشته نشده بود. بنابراین بی‎بروبرگرد آن را در رده کتاب‎های فاسد و غیراخلاقی جای دادند؛ اما برای شهرت یافتن یک کتاب چه چیزی بهتر از این قبیل اظهار نظرها! اظهارنظرهایی که مردم را به خواندن آن مشتاق‎تر و شهرت آن را بیش از پیش ساخت به طوری که با وجود جنگ جهانی دوم و کمبودکاغذ این کتاب نیم میلیون نسخه منتشر و به سرعت نیز در بازار نایاب شد! جرج اورول خالق رمان معروف قلعه حیوانات، یکی از کسانی بود که با توجه به هیاهوی به‎جود آمده پیرامون این رمان، No Orchids for Miss Blandish را خواند و به شدت به آن تاخت؛ تنفر و انزجار او از این رمان به حدی بود که در مقاله‎ای تند علیه آن، از رمان نخست جیمز هادلی چیس به‎عنوان اثری بیمارگونه یاد کرد و گفت چیس در کتابش تنها به مسائل غیراخلاقی پرداخته و از مسایل جدی غافل مانده است! جرج اورول نیز هانند دیگر منتقدان کتاب نمی‎دانست با این نقدهای منفی و تند چه خدمتی به جیمز هادلی چیز می‎کند به گونه‎ای که شهرت رمان به جایی رسید که سه سال بعد از انتشار آن (۱۹۴۲) نمایشنامه‎ای نیز بر اساس آن تنظیم شد و این نمایشنامه تا مدتها بر روی صحنه باقی ماند. البته خود چیس هم بعدها از این کتاب به عنوان بدترین رمانی که در همه عمرش نوشته یاد کرد! با این حال نباید کتمان کرد که او در همه‎ی عمر مدیون بدترین رمان خود بود که در های موفقیت را به روی او گشودتا با شهرت بدست آمده بعد از آن با خیالی آسوده به شکلی حرفه‎ای و مداوم به نوشتن آثار پلیسی جنایی بپردازد. این شاید مهمترین اتفاق زندگی رنه باربازون ریموند بود، کسی که پدرش دوست داشت در آینده پزشک یا دام‎پزشکی موفق باشد، اما او ترجیح داد با نام جیمز هادلی چیز و لقب سلطان جنایی‎نویسان زمانه خود ، با نوشتن سروکار داشته باشد. رنه باربازون ریموند در ۲۴ دسامبر ۱۹۰۶ در لندن به دنیا آمد، پدرش یک کلنل ارتش انگلستان در هند بود و به عنوان پزشک در بخش دامپزشکی ارتش کار می‎کرد به همین دلیل هم آرزو داشت پسرش در آینده حرفه‎ای علمی را دنبال کند. No Orchids for Miss Blandish «ارکیده‎ای برای خانم بلاندیش وجود ندارد» No Orchids for Miss Blandish «ارکیده‎ای برای خانم بلاندیش وجود ندارد» نخستین اثر جیمز هادلی چیس – رمان بدی که شهرت بسیار برای نویسنده ا ش به همراه آورد! جیمز در نوجوانی هم به عنوان شاگرد اول در کالج سلطنتی روچستر، آماده گرفتن دیپلم باکتری‎شناسی شد، سپس به کلکته رفت تا به ‎مطالعه اثرات بیماری هاری بپردازد. اما هجده ‎ساله که شد برخلاف آن‎چه پدرش برای او در نظر گرفته بود و پس از کشمکش با او خانه را ترک کرد تا آینده دلخواه خود را رقم بزند. چیس یک‎سالی را به عنوان فروشنده دوره گرد در اطراف هاستینگ گذراند، به او پیشنهاد شد که به عنوان کارمند بانک مشغول به کار شود، اما او این پیشنهاد را رد کرد و به استخدام یک شرکت توزیع کتاب در آمد. در سال ۱۹۳۳ با سیلویا ری ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک پسر بود. در طول جنگ، او در R. A. F. به عنوان خلبان خدمت کرد و نهایتا به رتبه ریاست اسکادران رسید. استخدام او در این شرکت توزیع کتاب لحظه‎لی کلیدی برای رقم خوردن آینده او به عنوان نویسنده‎ای محبوب و پرمخاطب بود. ماجرا خیلی ساده اما در عین حال هوشمندانه بود، جیمز هادلی چیس نیز همانند هر چهره موفقی این زرنگی را داشت که چگونه از این موقعیت‎های ساده درکی هوشمندانه داشته باشد. کار این شرکت عمده‎فروشی کتاب بود و او مسئول توزیع کتاب به خرده فروش ها ( کرایه و فروش کتاب) بود، کار به‎عنوان توزیع کننده کتاب او را با انواع و اقسام کتابها آشنا کرد، او در حین کار به این نکته توجه کردکه کدام نوع از کتاب‎ها بیشتر مورد پسند مردم هستند. به این ترتیب توجه او به رمان‎های پلیسی و جنایی که مردم با علاقه آنها را می‎خواندند معطوف شد. دور از انتظار نبود که به عنوان یک انگلیسی ابتدا داستانهای جنایی و پلیسی به شیوه سنتی (داستانهای پلیسی عصر طلایی که آگاتا کریستی، دوروتی سایرس و …که نویسندگان شاخص آن اغلب اروپایی و انگلیسی زبان بودند) نظر او را جلب کند؛ اما به تجربه دریافت که استقبال از این رمانها رفته رفته در قیاس با داستانهای پلیسی جنایی به سبک و سیاق آثار ریموند چندلر و دشیل همت (رمانهایی که به هارد بویلد معروف بوده و نوشته نویسندگان امریکایی بودند) رنگ می‎بازد.درواقع او به نوعی اتفاقی که چند سال بعد به طور کامل دنیای ادبیات پلیسی را تحت الشعاع قرار داد پیش‎بینی کرد اتفاقی که نقطه پایان بر شیوه سنتی پلیسی نویسی در در عصر طلایی داستانهای پلیسی جنایی، فصل جدیدی از رمان پلیسی با مایه‎های واقعگرایانه و خشونت‎های فیزیکی و… (هارد بویلد) رقم زد. بنابراین او برای نوشتن داستان‎های پلیسی که در آن سالها پرمخاطب‎ترین آثار بودند ترجیح داد از شیوه نویسندگان امریکایی تبعیت کند نه پیشگامان انگلیسی این گونه داستانی، او حتی به این هم بسنده نکرد و برای خلق داستانهای پلیسی‎ای که تمام و کمال امریکایی باشند، مکانهایی در امریکا را به عنوان محل وقوع داستانهایش انتخاب کرد، این درحالی بود که تا آن زمان او پا به ایالات متحده نگذاشته بود. جیمز در طول کار متوجه فروش فوق العاده کتاب پستچی همیشه دوبار زنگ می‎زند اثر «جیمز ام کین» شد و پس از خواندن این کتاب، تشویق شد که خودش دست به کار نوشتن بشود. او احساس کرد که با کنار هم قرار دادن فاکتورهایی که آنها را عاملی در جذب مخاطب می‎دانست؛ مثل: سکس، دلهره، خشونت و جنایت، می‎تواند یک داستان جنایی تند و تیزی بنویسد. در این زمان هنوز سی سال نداشت، تازه ازدواج کرده بود و درآمد چندانی هم نداشت. سرانجام یک روز هنگامی که مشغول دوش گرفتن در حمام بود، جرقه داستان در ذهنش زده شد و در طول شش هفته، و فقط در هنگام تعطیلات آخر هفته رمان No Orchids for Miss Blandish را نوشت؛ عنوانی جادویی که موفق شد توجه مخاطبان را جلب کند. چیس این رمان را با الهام از یک ماجرای واقعی در مورد خانواده بارکر، به ریاست مامان‎ بارکر و یک دسته از کلاهبرداران در زمان زندگی دیلینگر نوشت. انتشار این رمان در سال ۱۹۳۹ درهای موفقیت را به روی او گشود. موفقیت این رمان باعث شد او بلافاصله با نام های دیگری شروع به نوشتن کند، استفاده از نامهای مستعار یک دلیل عمده داشت، انگلستان در گیر جنگ بود و کاغذ سهمیه بندی شده و به شکل محدودی دراختیار هر کتاب و نویسنده قرار می‎گرفت؛ به‎همین خاطر داشتن هر نام و هویت‎ دیگر به‎معنای دریافت یک سهمیه تازه کاغذ بود! (جیمز هادلی چیس آثاری با اسامی مستعاری همچون: امبروز گرانت، ریمود مارشال و جیمز ال دوچرتی نوشته است) جیمز هادلی چیس جیمز هادلی چیس از آن پس رمانهای چیس یکی پس از دیگری به سرعت منتشر شدند. در سال ۱۹۴۰، رمانهای «مرده‎ها بی‎صدا می‎مانند» و «یک زن و ۱۲ چینی» منتشر شدند. چیس راه خود را در رمان نویسی پیدا کرده و بعدها شخصیت‎هایی خاص خود نیز آفریده بود که در برخی از رمانهای او حضور یافتند و نمونه‎اش «ویک مالوی» یک خبرنگار که به کاراگاهی خصوصی بدل شده و در شهر ثروتمندنشین اورکید، در سواحل کالیفرنیا، دفتر خدمات کاراگاهی برای خود دایر کرده که انواع اقسام خدمات را به مشتریانش ارائه می‎کند. او اگر چه به عنوان راوی شخصیت اصلی رمان نیز محسوب می‎شود، اما برخلاف سبک معمول بسیاری از کاراگاهان آن روزگار که تنها کار خود را پیش می‎بردند، به صورت گروهی با همکارانش پرونده‎های جنایی را دنبال می‎کرد. چیس در خلق شخصیت ویک مالوی به شکل محسوسی لز کاراگاهان سبک هارد بویلد و بخصوص شاخص‎ترین آنها فیلیپ مارلو (حتی ضرب آهنگ نام ویک مالوی نیز به او بی شباهت نیست) تاثیر گرفته، حاضر جوابی، طنازی و تلخ اندیشی او که تا حدی نیز در این شخصیت خوب از کار در آمده، از بارزترین وجوه این شباهت‎هاست. به هر حال جذابیت شخصیت ویک مالوی در برخی از رمانهای چیس علاقمندان او را قانع کرد که ویک مالوی می‎تواند به شخصیت ثابت رماهای او بدل شود؛ اما اینگونه نشد. و چیس ترجیح داد به شیوه خود شخصیت‎های تازه‎ای به داستانهای خود بیاورد و حتی برخلاف شیوه روایت اول شخص که بسیار مناسب این نوع داستانهای پلیسی به نظر می‎رسید و مورد علاقه مخاطبان نیز بود، گاه به ضرورت داستان از شیوه‎ی دانای کل در روایت بهره می‎برد. این شخصیت در مقطعی دیگر در رمان «وقتی تنها شوید می‎میرید» (۱۹۴۹) و دو رمان بعد از آن نیز به صورت پی در پی حضور پیدا کرد. یکی دیگر از شخصیت‎های آشنای آثار چیس «مارک گیرلند» بود که اولین بار در رمان «این برای واقعیت است» در سال ۱۹۶۵ دیده شد. او یکی از ماموران سابق «سیا»ست که بیشتر وقت خود را صرف ولگردی در اطراف پاریس می کند تا راهی برای گذران زندگی پیدا کند. این شخصیت که در دهه شصت و اوج دوران جنگ سرد و رونق گرفتن رمانهای جاسوسی و جیمز باندی در تعدادی از رمانهای چیس حضور پیدا کرد در واقع حاصل تمهیدی بود که چیس برای هماهنگ و همپاکردن خود با زمانه اندیشیده بود. این تاثیر پذیری‎ها البته گاه برای جیمز هادلی چیس حاشیه ساز نیز بود که معروف‎ترین آن اعتراض ریموند چندار به برداشت‎های جیمز هادلی چیز از آثارش بود. با اینکه جیمز هادلی چیز گاه از مسیرهای آزموده شده برای کسب موقیت بهر می برد، اما با اینها دستان خود او نیز چندان خالی نبود، ذهن او به اندازه کافی خیالباف و داستان‎گو بود که برای نوشتن قریب به هشتاد رمان جنایی در طول زندگی حرفه‎ای‎اش مصالح لازم را داشته باشد. رمانهایی که اغلب خشن و متکی به موقعیت‎های اروتیک بودند ، اما در این میان جالب‎ترین نکته آن بود که زندگی چیس هیچ وجه شباهتی به آنچه در کتابهایش می‎نوشت نداشت. او اگرچه چند سالی در دوره جوانی مشاغل کوچک داشت، اما به هیچ‎وجه زندگی پرماجرایی را که زمینه آشنایی او با تبه‎کاران شده باشد، پشت سر نگذاشته بود. در هنگامی‎هم که به طور حرفه‎ای به داستان‎نویسی می‎پرداخت، علاقه زیادی به باغبانی و رسیدگی به باغچه خانه‎اش داشت، گوش کردن به موسیقی کلاسیک، عکاسی و رفتن به اپرا از دیگرعلایق مهم او بود، همچنین یکی از دلمشغولی‎های او کلکسیون سیگارهایش بود و خودش نیز عادت داشت که آتش به آتش سیگار روشن کند. اشاره شد که اغلب کتاب های چیس با حال و هوای گنگستری و در امریکا می‎گذرند، درحالی که چیس تجربه زندگی و یا اطلاعات مستقیمی درباره مردم این کشور نداشت، او در تمام عمر دوبار به امریکا سفر کرد که آنهم در اواخر عمرش بود. او به صورت حیرت آوری به کمک یک اطلس راهنما و یک فرهنگ واژه‎های عامیانه امریکایی توانست رمانهایی بنویسد که درشهرهای امریکا اتفاق افتاده و شخصیت‎هایی داشتند که به زبان محاوره‎ای آنجا سخن می‎گفتند. البته در آن تعداد رمانهای او که در لندن می‎گذرند، شیوه کار چیس فرق می‎کرد. یک مثال خوب برای این مورد «پنجه در بطری» ‎(۱۹۴۹) است که وقایع آن در لندن اتفاق می افتند. این رمان پراز نام‎های آشنای (مکانها و خیابانها) لندن است و جالب اینکه دیالوگ‎های آن نیز ترکیب غریبی‎ست از عبارات و اصطلاحات انگلیسی و زبان رایج عامیانه امریکایی! در سال ۱۹۶۰ جیمز هادلی چیس سفری به شرق دور انجام داد و از این سفر برای نوشتن دو کتاب بعدی‎اش الهام گرفت و رمان‎های جنایی «نیلوفر آبی برای خانم کوآن» (۱۹۶۰) و رمان «کافئین از هنگ کنگ» (۱۹۶۲) را نوشت. دنیا در جیب من - جیمز هادلی چیس دنیا در جیب من – جیمز هادلی چیس (یکی از رمانها موفق این نویسنده) منتقدان برای این باور بودند که سفر چیس به شرق دور، در نوشتن این رمانها تاثیر بسیار خوبی گذاشته و این رمانه‎ها را به موفق‎ترین آثار او بدل کرده. با این حال چیس دلبستگی خاصی به شخصیت‎های قدیمی آثارش داشت و از همین رو ترجیح ‎داد که در آخرین‎ رمانهایی هم که نوشت از آنها استفاده کند. کتابهای چیس اغلب از بیانی مستقیم و بدون پیچیدگی و همچنین نثر بسیار ساده‎ برخورداند و به همین خاطر برای خواندن بسیار راحت و روان هستند و خوانندگان کمتر نیاز دارند که برای خواندن آنها به سراغ قوه تخیل خودشان بروند؛ همین سادگی باعث شده بود که عموم مردم و خوانندگان آثارش علاقه خاصی به شیوه و سبک آثار چیس داشته باشند. موضوع بسیاری از آثار چیس سقوط و شکست مردان است که اغلب به سبب توطئه زنان صورت اتفاق می‎افتد. بعضی از این مردان مشاغل پست و سطح پایینی دارند و به سادگی دچار وسوسه شده و فریب می‎خورند. عده‎ای از آنها به دنبال پول در آوردن هستند و یا توسط باج‎گیران مورد تهدید قرار می‎گیرند و در نهایت نیز زندگی این شخصیت‎ها توسط افرادی از ریشه کنده شده و رو به تباهی می‎رود. و در انتها یا فقیرتر از قبل رها می‎شوند و در بعضی مواقع در معرض کشته شدن قرار می گیرند و یا اینکه در کش مکش‎ها داستان از پای در می‎آیند. دنیای آثار جیمز هادلی چیز دنیای حرص و پول و حاکمیت نفسانیت انسان‎هاست و آنها اغلب به این دلیل دست به جنایت می‎زنند به جز قهرمانان آثارش، دیگرشخصیت‎ها از سیاست‎مداران گرفته تا اعضای پلیس ، کاباره‎داران و… فاسد و رشوه‎بگیرهستند و با خوی حیوانی خود برای پول یکدیگر را می‎درند. ‎ به گفته چیس، در آثار نخستین او اغلب مضامینی که مد نظرش بوده به خوبی پرداخته نشده یا در میانه راه رها شده‎اند به همین خاطر او عادت داشت در چاپ دوم آثارش، آنها را مورد بازنگری و اصلاح قرار بدهد؛ به همین خاطر اگر چه درنسخه‎های تجدید چاپ شده آثارش خط اصلی داستان حفظ شده، اما گاه در خطوط فرعی داستان تغییرات زیادی صورت گرفته است. برای نمونه در چاپ بعد از جنگ کتاب «هیچ ارکیده‎ای برای خانم بلاندیش وجود ندارد»، تغییرات زیادی اعمال شده و در ابتدای ترجمه فرانسه این رمان مقدمه‎ای از ناشر هست که به این نکته اشاره دارد؛ خود چیس معتقد بود چون این کتاب قبل از جنگ نوشته شده امکان دارد برخی از نکات آن برای خوانندگان (به‎خصوص جوانان) بعد از جنگ قابل فهم نباشد، بنابراین نیاز به دگرگونی‎هایی در سبک سیاق این رمان احساس می‎شود. برای نمونه رمان «یک زن و۱۲چینی» در تجدید چاپ خود با چنان تغییرات گسترده‎ای روبه‎رو شد که شگفتی خوانندگان را به همراه داشت. دارو دسته گریسام - The Grissom Gang دارو دسته گریسام – The Grissom Gang- فیلمی که رابرت آلدریچ با اقتباس از آثار جیمز هادلی چیس ساخت آثار چیس در سینما نیز بسیار با استقبال بسیاری روبه‎رو شده‎اند، به‎خصوص در کشور فرانسه که این فیلمها بعدا با زیرنویس در انگلستان به نمایش در آمدند. قریب به ۳۰ فیلم بر اساس آثار او جلوی دوربین رفته‎اند. (۳) نخستین اقتباس سینمایی از آثار او از کتاب «هیچ ارکیده‎ای برای خانم بلاندیش نیست» در سال ۱۹۴۶ انجام شد که در ان لیندن تراوری نقش میس بلاندیش و جک لارو نقش گنگستر تهدید کننده اورا بازی می‎کند. این رمان برای بار دوم در سال ۱۹۷۱ برای سینما اقتباس شد. کارگردانان بزرگی چون رابرت الدریچ و رائول والش براساس آثار او فیلم ساخته‎اند. آثار جیمز هادلی چیس هنوز هم خوانندگان خاص خود را دارد و رمانهای او در قطع جیبی و با جلد کاغذی همچنان منتشر می‎شوند و از آنجا که هنوز هم دوستداران پروپاقرصی دارد، بسیاری از آنها علاقمند هستند که که چاپ‎های نخستین آثارش را که امروزه کمتر در دسترس هستند جمع‎آوری و کلکسیون کنند. او از اواسط عمر به سوئیس مهاجرت کرد، و سالهای سال در این کشورزندگی کرد و سرانجام در تاریخ ۶ فوریه ۱۹۸۵ در آن‎جا درگذشت. جیمزهادلی چیس در دوران زندگی‎اش از مصاحبه کردن گریزان بود، هیچ‎گاه برای رمانهایش مقدمه نمی‎نوشت، او معتقد بود که کارش نوشتن رمانهای جنایی قابل خواندن برای عامه مخاطبان است و غیر از این حرفی برای گفتن ندارد. پی‎نوشت: ۱- از آغاز دهه‎ی سی تا اواخر دهه پنجاه در ایران نیز جیمز هادلی چیس به همراه میکی اسپلین محبوب‎ترین نویسندگان آثار پلیسی جنایی برای عامه مردم محسوب می‎شدند. کتابهای بسیار (به‎خصوص در قطع جیبی) به نام او در ایران منتشر شدند؛ اما این آثار یا جعلی و نوشته نویسندگان ایرانی به نام او بود (چنان که چند برابر آثار میکی اسپلین در ایران کتاب‎های جعلی بی‎مایه به نام او نوشتند) و یا در صورت واقعی بودن، از ترجمه‎هایی مخدوش و با نامهایی پرت و من در آوردی برخوردار بودند؛ همین مسئله باعث شده بود که کیفیت واقعی آثار او تحت الشعاع چنین شرایطی قرار بگیرد. به واقه آثار جیمز هادلی چیس به آن بدی که در ایران منتشر شدند نبودند. ۲- ترجمه عنوان این کتاب دشوار است، از آن رو که اورکید نام شهری‎ست در کالیفرنیای امریکا که برخی از رمانهای او در آنجا می‎گذرد، گویا ماجراهای این رمان نیز در همین شهر واقع می‎شود. ۳- در سینمای ایران نیز آثار چیس اقتباس شده‎اند، برای نمونه فیلم «تار عنکبوت» که در اوایل دهه چهل توسط مهندس میرصمدزاده با بازی ایرج قادری ساخته شد؛ فیلمنامه این فیلم توسط احمد شاملو بر اساس یکی از رمانها جیمز هادلی چیس نوشته شده؛البته در تیتراژ فیلم اشاره‎ای به نام رمان نشده!

برگرفته از وبگاه ارجمند مد مه

 


جیمز هادلی چیس (به انگلیسی: James Hadley Chase) نویسنده انگلیسی با نام اصلی (به انگلیسی: René Lodge Brabazon Raymond)

نویسنده داستان های پلیسی و جنایی می باشد

فروش کتاب های هادلی چی جیمز در کارا کتاب

برخی از آثار وی عبارتنداز

    قتل در ساحل
    ماموریت ضدجاسوسی
    چگونه یک تبهکار آمریکایی شدم
    برای خانم بلندیش ارکیده ای وجود ندارد
    راستی که گل کاشتی
    چه اتفاقی برایم افتاد
    دام ها
    بازگشت اوضاع
    وقتی بمیری تنها می شوی
    چه کسی در می زند
    دنیای در جیب من
    سقوط
    مرگ آرام (مرگ راحت تر)
    شش قدم به مرگ
    وسوسه شیطان
    سوداگران مرگ
    هفت جنایت مرموز
    جاسوسی که از گرمسیر آمد
    خواهران میلیاردر
    دفترچه جنایت
    اسلحه مرا محکوم می کند
    شیطان سفید از هنگ کنگ
    قتل بدون جنجال