دانلود کتاب افسانه های آذربایجان اثر صمد بهرنگی

 

 روزی شتر از راهی می گذشت که روباه جلوش سبز شد و بناکرد سر به سر شتر گذاشتن و گفت شتر عاقبت روزی تو را خواهم خورد می بینی

شتر خندید اما چیزی نگفت و گذاشت رفت پی کارش. کمی که رفته بود به خودش گفت که بیا برو دم لانه روباه خودت را به موش مردگی بزن ببین روباه چه کار می کند.
با این نیت آمد دم لانه روباه دراز کشید و خود را به مردن زد.روباه آمد بیرون و دید که ای دل غافل شتر افتاده مرده آن هم درست دم درخانه اش.
این جا و آن جای شتر را گاز گرفت که امتحانی کرده باشد.
شتر جنب نخورد روباه ذوق زده به خودش گفت : دیگر جانی برایش نماند مرده است. اما اگر بگذارم همین جا بماند جک و جانورهای صحرا می آیند می خورند یک لقمه هم برای خودم نمی ماند بهتر است دمش را به دم خودم ببندم و بکشم ببرم به لانه ام آن وقت دم شتر را به دم خود بست و برای امتحان چندبار محکم کشید که یک دفعه وسط کار گره باز نشود.

شتر که تا آن لحظه جنب نخورده بود. وقتی کار را تمام شده دید یک دفعه از جا بلند شد و روباه از دم شتر آویزان شد و بناکرد به تکان تکان خوردن.
کمی راه رفته بودند که گرگ را دیدند. گرگ روباه را در آن حال دید خندید و گفت : آقا روباه ماشالله با این کیا و بیا و جبروت خیر باشد کجا تشریف می برید؟
روباه گفت : هنوز که برای خود ما هم معلوم نشده است. گرفته ایم از دامن این بزرگوار تا مقصد کجا باشد....

آنچه که در چند خط فوق مطالعه کردید نمونه ای از متن موجود در کتاب افسانه های آذربایجان است. البته ما متنی را انتخاب کردیم که کوتاهرین و کامل است و داستان شتر و روباه بود که یکی از بیست و یک قصه و افسانه موجود در کتاب افسانه های آذربایجحان است. که تخستین بار در اوایل دهه پنجاه توسط انتشارات نیل بچاپ رسانید.

 

برای خرید کتاب افسانه های آذربایجان اثر صمد بهرنگی نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 

 

 

 

دانلود کتاب افسانه های آذربایجان