نامه دانلود کتاب زندگی نامه ,دانلود کتاب خاطرات,دانلود کتاب بیوگرافی افراد مشهور

زندگی نامه و خاطرات
منتشر شده در

دانلود کتاب ۲۷۵ روز بازرگان اثر مسعود بهنود

دانلود کتاب ۲۷۵ روز بازرگان اثر مسعود بهنود

 

شاه در کاخ نیاوران بود اما شهرها به ویژه تهران – جلوه روزهای شاه کشی تاریخ را داشت. پیرها به یاد می آوردند حکایتهائی که از پدران خود شنیده بودند درباره خوف بی شبانی گله و بی شاهی مملکت درایت امین السلطان که وقتی تیر میرزا رضا کرمانی ناصرالدین شاه را به خاک انداخت جسد شاه را در کالسکه سلطنتی کشاند و عینکی به چشمان او زد و غلامی را در پشت او نشاند که دستهای جسد را تکان دهد تا مردم خیال کنند شاه زنده است.

او روزها، جنازه شاه را در گلخانه کاخ گلستان گذاشته بود و حتی به اهل حرم اذن دخول نمی داد و به همه می گفت قبله عالم کسالت دارند تا تلگرامی به تبریز فرستاد «چرا خون نگریم چرا خوش نخندم و به سفیران خارجی هم خبر داد. این تاریخ ایران است که همواره در آن مردم یکدیگر را از خلا قدرت ترسانده اند و همواره قدرت تراشیده در پشت در داشته اند تا مبادا گله بی راعی بماند. پرویز نیکخواه همین حکایت را خوانده بود که با پخش قسمت آخر سریال سلطان صاحبقران مخالفت کرده بود که شاه کشی به ملت می آموزد. آن بخش که ترور ناصرالدینشاه را نمایش میداد اما کسی با پخش آن قسمت که روایت رگ زدن امیرکبیر در حمام فین کاشان بود، مخالفتی نداشت.

و این بی تندیس رها شدن بی راعی و نگهبان بودن در تاریخ ایران چقدر ترساننده است. تا سالها مردم از درایت محمد علی فروغی (ذکاء الملک) می گفتند که در روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ ساعتی بعد از آن که استعفای رضاشاه را گرفت، فرزند او را به مجلس برد تا سوگند یاد کند و شاه شود مبادا شبی گله بی شاه بماند و مردم بفهمند که بدون چوپان هم میتوان زیست اما پائیز سال ۵۷ فصل غریبی بود. آقای م در میانه آن دریافت که تندیسها یکی یکی می شکند بی آنکه به جایش سفارشی داده شود. و این حادثه او را نمی ترساند. در حالی که کارتر و ونس در واشنگتن و سولیوان و هویزر در تهران از آن میترسیدند.

هزاران امریکایی که با عجله از ایران برده شدند میترسیدند بختیار پس از خارج شدن شاه از صحنه می کوشید تا بگوید من هستم نترسید ولی کسی صدای او را نمی شنید. هویزر هر روز میکوشید به سران ارتش بگوید بمانید تا دیگران نترسند، اما ژنرال های چهار ستاره بیشتر صلاح را در آن می دیدند که بگریزند.

آنها که به اطلاعات بیشتری داشتند میکوشیدند تا به ترس خود مبنای منطقی بدهند. آنها خطر هرج و دسترسی مرج، جنگ داخلی و خطر سرخ را پیش میکشیدند. همسایگی با شوروی که سالها در انتظار مانده است تا ایران بی سر شود و به قول خروشچف چون سببی گندیده از درخت بیفتد، دلیل یا بهانه ای بود که همواره مجسمه ای از قدرت بسازند و کسی از خود نمی پرسید این (چپ) ترسناک چه کسانی هستند.

شانمن نماینده یکی از آژانسهای حقوق بشر در تهران بعدها فاش کرد که خوف از چپ چند نظامی ملی گرا را واداشته تا در روزهای قبل از انقلاب در تدارک آن باشند که سناریوئی را به اجرا بگذارند اما واقعیت آن بود که تا چند روز پس از شکستن تندیس قدرت شاه، برژنف هم آن را باور نداشت رادیو مسکو هنوز تفسیرهایی از جانبداری از رژیم شاه را میخواند حزب توده خیلی دیر با تغییراتی در کادر رهبری خود و کنار گذاشتن اسکندری میانه رو و انتخاب کیانوری عمل گرا به دبیر اولی نسبت به حوادث ایران واکنش نشان داد اما هنوز آنها که خیاباً از سوی دادگاه های نظامی شاه محکوم به اعدام و حبس ابد شده بودند، جرأت و خیال بازگشت نداشتند.

دسته های چریکی که هزارها تن از آنها در زندانهای سراسر کشور بودند، آزاد می شدند، اما تا ماهها یکدیگر را پیدا نمیکردند اوایل بهمن، چندتایی از آنها که به تازگی دارای برنامه ای شده بودند، با طرحی به خیابان آمدند، ولی آنها سری نداشتند. رژیم شاه، در سال ۵۵ در قلع و قمع ،آخرین تمام این گروهها را بی سر کرده بود.

شاه که خود از جمله کسانی بود که عمری با ترس سرخ زیسته بود، پس از ترک تهران در مصاحبه ای در اسکندریه پیش بینی کرد که تا سه ماه دیگر شرایطی در ایران اتفاق افتد که مردم او را آرزو کنند. او به عنوان یک مآل اندیشی، وقتی رفتنش قطعی شد به تیمسار مقدم دستور داد تا اسناد و اطلاعات کامپیوتری مربوط شاه را شکست و سرانجام با خروج شاه از صحنه، از دید بسیاری گله بی شبان شد. بختیار مانده بود که شمشیر در هوا میکشید و مدام این و آن را از کرد تا می ترساند یعنی که نظامیان به اغوای قدرت خلا را پر خواهند کرد.

غافل از آن که مدتها بود شیر برقی ارتش در خیابانها آب شده بود و کسی که از قره باغی و ازهاری می ترسید و نه می توانست از آنها قدرتی ترساننده بسازد. هویزر، این را بزودی فهمید. وقتی شاه رفت، میدانهای شهر بی مجسمه بود و دفاتر ادارات بدون قاب بالای سر آقای م شبانه مجسمه های تمام و نیمه تمام خود را به خیابان ریخت و صبح مردمی که به تظاهرات میرفتند هر کدام یکی از آنها را پشت وانتی بستند و با آن را با چند موتور دور شهر میکشیدند اما داود مانده بود با انباری از تصاویر چاپ شده شاه که کم کم چون مواد غیر قانونی قاچاق نگهداشتن آنها برایش نگرانی آور می شد.

بزودی او بعضی از این تصاویر را خرد کرد و از آن برای پشت جلد کتابچه و قوطی ها بهره گرفت اما روز ۱۲ بهمن قدرت رها شده در دستهای لرزان هویزر و قره باغی و بختیار صاحبی یافت میلیونها تنی که از دو روز پیش فریاد میکشیدند هوای به حالت بختیار اگر امام فردا نباد و یا خطاب به مظهر قدرت دور از وطن می گفتند اخمینی ،خمینی قلب من باند فرودگاه تست بی آن که خود بدانند.

طرحهای هویزر و سولیوان را درهم میریختند روز پیش از آن دکتر بهشتی که با دیگر روحانیون در مسجد دانشگاه تهران متحصن شده بود در گفتگویی با حاضران :گفت و این که امریکائیان به نوفل لوشانو پیغام فرستاده اند که رهبر انقلاب چند هفته ای آمدن خود را عقب بیندازد، این که بختیار فرودگاه ها را بسته در حالی که نماینده سرفرماندهی تاتو در تهران است خود بزرگترین علت تصمیم گیری امام به بازگشت فوری به کشور است. لابد آنها به دلیلی میخواهند رهبر انقلاب را بیرون از ایران نگهدارند ما نیز برای همین اینجا گرد آمده ایم. بدون رهبر ماندن نهضت دیگر قابل تحمل نیست. و سرانجام چرخهای هواپیمای ارفرانس باند فرودگاه مهرآباد را لمس کرد.

برای خرید کتاب ۲۷۵ روز بازرگان نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

زندگی نامه و خاطرات
منتشر شده در

دانلود کتاب یپرم خان سردار اثر اسماعیل رائین

دانلود کتاب یپرم خان سردار اثر اسماعیل رائین

 

 

ملت ما ، گز قهرمانان بزرگ و سازندگان تاریخ خود را از یاد نمیبرد. اگر گاه، در مواردی استثنائی و بنا بعلل و عواملی خاص که ریشه همه انحرافات تاریخی را باید در اینگونه عوامل جست نامی بزرگ ، با توطئه سکوت ، غرض ورزی و تعصب روبرو شده باشد، و تاریخ آنچنانکه شایسته اوست، نامش را گرامی ندارد ، این نام اگر از آن قهرمانی راستین باشد – در آثار ادبی ، در ترانه های عامیانه و در لای لای مادران جاودانه خواهد ماند … و این تاریخ است که هیچ نوخ تعصب ، غرض و کینه ای را در آن راه نیست تک بیتی که در آغاز مقال آمد ، نمونه ای است از این هنر ظریف ایرانی ، که سراینده طی آن زیبائی و افسونگری چشمهای «شهر آشوب» معشوقه را ، با انقلابیترین و شهر آشوب ترین قهرمان عصر خود مقایسه کرده و با آوردن صنعت بمب انداز» بجای «ناوک انداز» که شعرای پیشین در چنین موردی به کار می بردند حتی شیوه کار او را نیز منعکس کرده است.

و در مصرع دوم همرزمان یپرم ترکان قفقازی را که در شورش و آشوب یار و مددکار او بودند ، بزیبائی و سحر آفرینی چشم مست دلدار می ستاید… ملت ما ، هرگز قهرمانان بزرگ و سازندگان تاریخ خود را از یاد نمیبرد. اگر گاه، در مواردی استثنائی و بنا بعلل و عواملی خاص که ریشه همه انحرافات تاریخی را باید در اینگونه عوامل جست نامی بزرگ ، با توطئه سکوت ، غرض ورزی و تعصب روبرو شده باشد، و تاریخ آنچنانکه شایسته اوست، نامش را گرامی ندارد ، این نام اگر از آن قهرمانی راستین باشد ـ در آثار ادبی ، در ترانه های عامیانه و در لای لای مادران جاودانه خواهد ماند …

و این تاریخ است که هیچ نوخ تعصب ، غرض و کینه ای را در آن راه نیست تک بیتی که در آغاز مقال آمد ، نمونه ای است از این هنر ظریف ایرانی ، که سراینده طی آن زیبائی و افسونگری چشمهای شهر آشوب معشوقه را ، با انقلابیترین و شهر آشوب ترین قهرمان عصر خود مقایسه کرده و با آوردن صنعت بمب انداز» بجای «ناوک انداز» که شعرای پیشین در چنین موردی به کار می بردند حتی شیوه کار او را نیز منعکس کرده است. و در مصرع دوم همرزمان یپرم ترکان قفقازی را که در شورش و آشوب یار و مددکار او بودند ، بزیبائی و سحر آفرینی چشم مست دلدار می ستاید… با توجه باینکه شعرا با غلو و اغراق در تشبیهات خود ، معمولاً «عظیم ترین» و «غیر قابل دسترس ترین را میآورند ، کمر را به نازکی مو و قد را به بلندی سرو تشبیه میکنند، منظور شاعر از این توصیف بیشتر روشن میشود …

بپرم بی هیچ تردیدی – یکی از نام آورترین رهبران نهضت مشروطیت ایران است که به گفته کروی در دلاوری و جنگ آوری به ستارخان میمانست و در تیزبینی و بلند اندیشی، همپایه حیدر عمو اغلی بود. اما بنا بعللی ـ که اختلاف مذهبی بپرم با دیگر رهبران مشروطه در رأس آنها قرار دارد هیچگاه چنانکه شایسته اوست ، شناخته نشده است . قاطعیت، کاربری و در پاره ای مورد شدت عمل. بیرم بهانه ای بدست داده است، تا جمعی او را بخشونت و بیرحمی متهم حال آنکه بعقیده گروهی دیگر اگر همین قاطعیت و سرعت عمل کنند نمی بود ، ای بسا که تردید و دو دلی سپهدارها و دیگران ، انقلاب مشروطیت را با مشکلاتی بمراتب بیشتر از آنچه شنیده و خوانده ایم روبرو میساخت و محمد علیشاه و لیاخوف در سومین پورش مشروطیت را دفن میکردند.

 

برای خرید کتاب یپرم خان سردار نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید . و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 

زندگی نامه و خاطرات
منتشر شده در

دانلود کتاب عالم آرای شاه طهماسب اثر استاد ایرج افشار

دانلود کتاب عالم آرای شاه طهماسب اثر استاد ایرج افشار

 

 

او برای نشان دادن اهمیت و تازگی آن دو صفحه ای را که مؤلف مجهول درباره کشتن امیدی طهرانی شاعر نوشته است نقل کرده و به خواننده توجه داده بود که اگر این نوشته با احسن التواریخ روملو و خلاصة التواريخ قمی و عالم آرای منشی تطبیق داده شود نکته های تازه متن روشن خواهد شد.

دو سه سالی بیش از انتشار آن مقاله و آمدن نسخه به کتابخانه مجلس نمی گذشت که در سفری به شیراز نسخه ای خطی زد دوست فاضلم آقای علی اصغر منتظر صاحب – هر کجا هست خدایا به سلامت دارش – دیدم که در تاریخ روزگار شاه اسمعیل و به همان شیوه و سینگ قصه پردازی و نقل گویی کتاب پیشین بود و طبعاً خاطره نوشته گلچین معانی در ذهنم تجدید شد و این مطلب دقتم را جلب کرد که در دوره حکومت صفوی برای نشان دادن نفوذ سیاسی و حکومتی و ترویج و تبلیغ فعالیتهای سیاهی و مجاهدتهای متوالی برای حفظ حقوق و حدود و ثغور کشور نویسندگان و نقالانی بوده اند که وقایع و حوادث را به اسلوب قصه خوانی برای مردم توضیح می داده اند تا علاقه و محبتشان نسبت به صفویه تزاید گیرد.

همان وقت از منتظر صاحب خواهش کردم که چون این دو کتاب، دو متن «بی بدیل» (Unique) است و ارتباطی هم قطعاً میان آن دو هست حتماً می باید به چاپ برسد. مخصوصاً ازین روی که برای دوره های دیگر تاریخ ایران ازین گونه داستانهای تاریخی» نداریم و هر چه داستان تاریخی هست یا ناظر به دوره های اساطیری و حماسی است و یا افسانه پردازی صرف، پس به او پیشنهاد کردم که متن را برای چاپ شدن در سلسله متون فارسی»، زیر نظر احسان پارشاطره آماده کند او خودم تصمیم کردم که متن مربوط به شاه طهماسب را به چاپ برسانم.

اما او توفیق پیدا کرد و چنانکه انتظار می رفت متن را آراسته کرد و به نام عالم آرای شاه اسمعیل به چاپ رسانید (تهران، ۱۳۱۹). پس از انتشار عالم آرای شاه اسمعیل» که به کوشش علی اصغر منتظر صاحب و بر اساس چهار نسخه شناخته تا آن موقع منتشر شده بود دو روایت دیگر از همان گونه داستشرانی درباره شاه اسمعیل به چاپ رسید. یکی آن است که مرحوم دکتر یدالله شکری به نام « عالم آرای صفوفه بر اساس شش نسخه منتشر کرد (تهران بنیاد فرهنگ ایران ۱۳۵۰۰) و دیگری چاپ عکسی نخهای است به نام جهانگشای خالقان (تاریخ شاه اسمعیل) که با مقدمة دكتر الله منا مضطر در اسلام آباد پاکستان جزو سلسلة انتشارات مرکز التحقيقات فارسی ایران و پاکستان به چاپ رسیده است.

اما کاری که من در صدد بودم به انجام برسانم چون استنساختی به کندی پیش می رفت در آن روزگاران به سرانجام برسید و سالها به تعویق افتاد تا اینکه دو سال پیش بر سر آن اوراق نیمه کاره باز آمدم و استتاح آن بخشی از متن را که باز مانده بود به پایان مردم آقای اصغر عبداللهی (مدیر دنیای کتاب) از راه تاریخ دوستی پذیرفت که به چاپ برساند و اینک به دست آقای سعید قایعی حروف چینی شده است و چاپ میشود.

نسخه خطی عالم آرای شاه طهماسب به اندازه ۲۲/۱ ۱۲/۷۳ در ۱۸۵ برگ است به خط نستعلیق نایخته ای از قرن یازدهم و بر روی کاغذ نخودی رنگ آهار مهره شده. کاتب که شاید خود مولف بوده باشد مواد چندانی نداشته. مقصودم آن نیسند که در عباراتش پیرایه و زیور ادبی نیست و نارق عوامانه و متمایل به زبان محاوره است.

خبرا ابنتها خوبی و اعتبار این متن است. منظورم منحصراً بیسوادی او در املاء کلمات است که در غالب صفحها نمونه ای از آن دیده می شود، از قبیل این کلمات که حدولی از آنها به ترتیب الفبایی می آورم تا خوانندگان متن آگاه شوند که هر جا کلمه غلط چگونه بوده است و ضرورتی به آن نباشد که آن غلطها را به عنوان نسخه بدل و حفظ امانت میاورم و بر مقدار صفحات کتاب ادرين دورة وانفسای کاغذ بیفزایم جز این ارزش مان به مطالب و مسائل دیگری است و رای ضبط کلمه و نسخه بدل و طرر اسلامی دوره صفوی… درین جدول ابتدا صورت اصلاح شده کلمه و پس از آن در فرون ا صورت نادرست نسخه آمده است. جز این موارد که مهر و نادرستی اسلامی است گاهی تصحیفهایی در نام بعضی از اشخاصی تاریخی روی داده است ماست مالیسا به جای قاینیای ) که ضرورت اصلاح و تبدیل به صورت صحیح آنها بود.

زندگی نامه و خاطرات
منتشر شده در

دانلود کتاب یعقوب لیث سیستانی اثر امیرحسین خنجی

دانلود کتاب یعقوب لیث سیستانی: پادشاه عدالت گرای خوارجی مذهب اثر امیرحسین خنجی

 

 

نام کهن سرزمین سیستان در زمانهای دور و چند سده پیش از هخامنشی هنتومت بوده نامی در بخشی از وندیداد که از داستانهای تاریخی بسیار کهنی گرفته شده بوده آمده است. رود هنترمت که بعدها هلمند و هیرمند نامیده شد و روزگاری پر آب و برکت بار بوده و شاخه های بسیار داشته نامش را از همین سرزمین گرفته است.

کهن ترین پادشاهی ایران در این سرزمین تشکیل شده بوده است. آثار بازمانده از یک تمدن دیرینه مربوط به هزاره دوم پیش از مسیح که باستان شناسان ما نام شهر سوخته، به آن داده اند او ای کاش که به نام اصلیش دهنتو منت نامیده بودند هم اکنون در این سرزمین گین یادآور آن تمدن دیرینه شکوهمند است. اگر بینداریم که جمشید داستانهای تاریخی ما بنیان گذار کهن ترین پادشاهی ایران در این سرزمین بوده است بیجا نرفته ایم نام او در گالری زرتشت اینده است که تلفظ نوترش «جم» است. در ریگوهای هندوان پیش است. در بخش تاریخی اوستا با صفت پس حقیق از او یاد شده است، و این همان نام است که بعدها مجم شیده شده است. وقتی شاهنشاهی هخامنشی تشکیل شد نام این سرزمین در نگیانه بود. نامی که در سنگ نبشته داریوش بزرگ آمده است.

در نگیانه که نام شهر مرکزی و شاه نشین این سرزمین بوده بعدها در زمان ساسانی به صورت زرنگان و سپس زرنگ درآمد عربها پس از آن که ایران را اشغال کردند چون که حرف گه نداشتند، آن را زرنج نوشتند، نامی که تا امروز مانده است. مردم این سرزمین از دیرهنگام دلیر ترین قوم ایرانی بوده اند؛ و چنان که می دانیم، نام بلند رستم داستانهای حماسی ما که شکل اصلیش روشت لهمم است (یعنی مردی از تبار روشنایی با نام این سرزمین گره خورده است؛ و بخش بزرگی از حماسه های تاریخی ما که در خدای نامه دوران ساسانی آمده بوده، سپس در شاهنامه های دوران اسلامی بویژه در شاهنامه فردوسی آمده است، مربوط به مردم همین سرزمین است.

به دنبال آشفتگیهای ناشی از فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی که در پی لشکر کشی اسکندر مقدونی به ایران به پیش آمد یک شاخه از قبایل آریایی توریا (بعدها توران) که مزداییسن نبودند بلکه دین کهن میترایی داشتند، از سرزمینهای بومی خودشان در بیابانهای کرانه های شرقی سیر دریا (اکنون در شرق ازبکستان برکنده شدند و رخ به درون ایران زمین کردند، و به دنبال هجرت در از راهشان در سرزمینهای شرقی ایران زمین که اکنون بخشی از جنوب غرب کشور افغانستان را تشکیل می دهد جاگیر شدند. اینها پس از آن که به این منطقه رسیدند به دو شاخه با نام قبیلگی زاول و سیگم تقسیم شدند و در دو سرزمین در همسایگی یکدیگر جاگیر شدند. سگها در زمینی که به نام خودشان سیگستان شد، و زاولها نیز در زمینی که به نام خودشان راولستان شد.

همه زاولستان اکنون در کشور افغانستان است و شهر غزنی مرکز آن سرزمین کهن است؛ و نوار کوچکی از سگستان در ایران کنونی و عمده آن در کشور افغانستان است. قبایلی از توران مهاجر نیز رخ به جنوب گردند و به درون سرزمینهای شمالی بلوچستان پاکستان کنونی رسیدند. اینها خودشان را با همان نام کهن توران» مینامیدند و سرزمینشان نیز توران نامیده شده نامی که تا زمان سامانیان بر این سرزمین اطلاق میشد.

شهرهای مهم این آخریها یکی در شمال بلوچستان پاکستان کنونی بود که اکنون گویشه نامیده میشود و نام اصلیش گیگانه بوده است (به عربی فیقانه، دیگر شهری در مرکز شمالی بلوچستان پاکستان کنونی که در سده های پس از اسلام قصدار نامیده شد، و اکنون خزدار نامیده میشود پاکستانیها خضدار می نویسند). ۱۹ این خزدار گویا نام کهنش توران بوده است. گرچ» که در شاهنامه نامشان به همراه بلوچ، آورده شده است (سپاهی زگردان کوچ و بلوچ) همین مردم بوده اند.

سخن ما در این گفتار درباره سیستان است. مردم این سرزمین در زمان ساسانی ترکیبی از بومیان دیرینه و سگ ها و زاولیهای مهاجر بودند، و همگی ایرانی نژاد بودند. عربهای مسلمان پس از آن که ایران را اشغال کردند به هر دو سرزمین سیستان و زاولستان نام سیستان دادند. سیستان در لشکرکشیهای پیوسته جهادگران عرب در سالهای ۳۰ تا ۳۴ مجری به دست عربها افتاد و در همان زمان در سال ۲۴ هجری) دو مرکز تجمع جهادگران به صورت دو پادگان شهر عرب در کنار زرنگ و بست دائر شده و جمع بزرگی از جهادگران قبایل بنی تمیم و بنی شیبان و بنی حنیفه و طی و آزد (مثل یزد) که با باروبنه و زن و فرزند به سیستان خزیده بودند در این دو مرکز جاگیر شدند تا از دست آوردهاشان حفاظت کنند.

دو سال بعد و به دنبال آشفتگیهای پی آمد کشته شدن خلیفه عثمان و گرفتاریهای امام علی در عراق سیستان بهمراه خراسان برضد سلطة ستم پیشه عرب شورید و از قلمرو خلافت بیرون شد، کارگزاران امام علی با شکست گریختند و عربهای جهادگر نیز بدرون بیابانها تارانده شدند.

 

برای خرید کتاب یعقوب لیث سیستانی نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید

زندگی نامه و خاطرات
منتشر شده در

دانلود کتاب دلقک های مشهور درباری اثر حسین نوربخش

دانلود کتاب دلقک های مشهور درباری اثر حسین نوربخش

 

 

در طی مدت طولانی تنظیم کتاب حاضر سعی نگارنده بر این بود که در صورت امکان همه منابع و مآخذ فارسی را که احتمال میرفت در آنها مطلبی در مورد دلقکها و مسخر معا نوشته شده باشد، مطالعه نموده و از آنها برای نوشتن این کتاب بهره برداری نماید، و حالا که کار تألیف کتاب پایان یافته است ، معلوم نیست که آیا چنین توفیقی نصیب این نگارنده شده است یا خیر ؟

مطلب قابل ذکر اینکه ، تا حد مقدور کوشش شده است که داستانها و مطالب ، باستثنای یکی دو مورد، بدون تغییر و با همان نثر اولیه ، در کتاب نقل گردد و برای حفظ اصالت و فرم و قالب اصلی داستانها ، کمتر اصلاح قابل توجه و مهم در آنها بعمل آمده است.

(مگر آنکه از نظر تسلسل و تداوم داستانها و نیز از جهت قابل فهم ساختن مطلب برای خواننده عادی اندك تغيير و مختصر اصلاحی در آنها ضروری بنظر میرسیده است و بیشتر بهمین سبب است که با خواندن داستانها و لطیفه های کتاب باسبكها و فرمهای مختلفی از نگارش و داستان نویسی روبرو می شوید.

كتاب دلقکهای مشهور درباری و مسخره های دوره گرد ، در حقیقت دنباله کتاب کریم شیره ای است با این تفاوت که در کتاب کریم شیره ای ، بحث و گفتگو درباره يك دلقك و مسخره درباری بود و کتاب حاضر اختصاص

به شرح و تفصیل در اطراف کارها و داستانها و بالاخره لطیفه های دلقک های مشهور پادشاهان درباریان – بزرگان – امرا و دیگر اجزاء حكومتي – مسخرهها و دلقکهای دوره گرد و نیز صحبت بر سر دلقکهای درباری و غیر در بازی کشورهای بیگانه از قبیل فرانسه انگلستان – ایتالیا و غیره است . منظور از ذکر این مقدمه اشاره مختصر به چند نکته زیر است که از خوانندگان ارجمند و صاحب نظر تقاضا دارد بدانها توجه فرمایند.

۱ دلقکها و مسخرمهایی که زیر عنوان دلقک های درباری ایران) در این کتاب به آنها اشاره و یا از آنها یاد میشود اکثراً مشهور و شناخته شده اند و اغلب خوانندگان عزیز ما اگر داستان عالی از ایشان نخوانده باشند بطور یقین حداقل با نام آنها آشنایی دارند ، بهمین سبب به شما خواننده گرامی و نه این نگارنده در ملیت و ایرانی بودن آنها تردیدی نداریم ولی در مورد موطن اصلی یکی از دلقک ها که در کتاب حاضر با او زیر نام (مسخره) آشنا میشویم اطلاع دقیقی در دست نیست و نیز در قسمت مولانا و دلقكها ) مولانا جلال الدین محمد معروف به (مولوی) داستان هایی از دلقک ها با نامهای : ونكاح دلقك با فاحشه .

وشطرنج باختن دلقك با شاهه وملك ترمد و دلقك ، نقل می کند که معلوم نیست این دلقکها از آن چه کشور و متعلق یکدام دوره از سلطنت پادشاهان میباشند ، دیگر اینکه ومالك ترمده پادشاه کدام مملکت و از چه سلسله ای است ؟ در این چند مورد از خوانندگان دانشمند و استادان تاریخ تقاضای راهنمایی و ارشاد دارد .

برای خرید کتاب دلقک های مشهور درباری نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

زندگی نامه و خاطرات
منتشر شده در

دانلود کتاب چکیده انقلاب حیدرخان عمو اوغلی اثر رحیم رضازاده ملک

دانلود کتاب چکیده انقلاب حیدرخان عمو اوغلی اثر رحیم رضازاده ملک

 

 کتابی که پیشرو شما خواننده محترم است به زندگی شخصی بزرگی می پردازد که نامش حیدر است.و تا برگشتش بوطن جز این اسمی نداشت. بغیر از اینکه مانند شهر قفقاز که ضرورت شد بغیر از اسمش یک لقب نیز اضافه کند و نام حیدر همراه تاری وردیوف گردید و اورا با این نام و لقب می شناختند.
بعد از آمدن بوطن رفقا و دوستان در عنوان کردن نامش پیشوند خان نیز را اضافه نمودن و اینگونه به ایشان حیدرخان می نامیدند. و مانند کارهایی که در شهرهای مختلف چون مشهد انجام بود مثل مهندس برق بو و همینطور تهران به او حیدرخان برقی نام مینهادند.
و چون در انقلاب آذربایجان جان نثاری بسیار نمود به حیدرخان عمو اغلی نام نهادند.

بيشك، وقتی از انقلاب صحبت میشود نام بسیار کسان به میان میآید در بيان نيك و بد کسانی که در این دفتر یاد شده اند وجهه ی نظرم حقایق تاریخی است. نوشته های بسیاری که در مدح یا قدح دست اندرکاران انقلاب مشروطه ی ایران نشر شده است در من بی تأثیر است .
.
برای آنکه تا حد ممکن بازندگی حیدرخان عمواوغلی آشنایی حاصل شود به هر مآخذ و نوشته بی که احتمال میدادم و البته میتوانستم سر کشیدم . آنچه را که از نوشته های دیگران درست تشخیص دادم در متن آوردم و در حاشیه گاهی دیگر مآخذی را که در تأیید متن است و همواره آنچه را که مغایر با متن است – والبته از نظر من صحت آنها به تحقیق نپیوسته است ذکر کرده ام. بردمه ی خود میدانم از آقای سید محمد علی جمالزاده که طی نامه یی به تاریخ ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۴۸ ، آگاهیهایی از احوال حیدرخان عمواوغلی در دسترس من گذاردند ، سپاسگزاری کنم و نیز از دوست مهربانم کورش یاراحمدی که این دفتر به لطف ایشان به چاپخانه رفته است متشکرم.

 

 

زندگی نامه و خاطرات
منتشر شده در

دانلود کتاب وقایع روزانه دربار ناصرالدین شاه اثر محمدحسن خان اعتمادالسلطنه

دانلود کتاب وقایع روزانه دربار ناصرالدین شاه اثر محمدحسن خان اعتمادالسلطنه

 

 آنچه که در متن ذیل مطالعه می کنید مربوط بخشهای پایانی وقایع روزانه دربار ناصرالدین شاه است که بعنوان مثال آورده م تا با شیوه نوشتاری و موضوع کتاب بهتر و بیشتر آشنا شوید.

  دیشب بندگان همایون بواسطه دردسر شدید بیرون شام میل فرمودند و مراهم احضار کردند بواسطة خستگی نرفتم. حكيم الممالک که میدان را خالی دیده بود هم طبابت کرده بود هم ترجمه روزنامه بیچاره اگر ترجمه ای مشابه معالجه اش باشد زهی بدبختی دارالترجمه، برای در دسر و دوار جناب حكيم على الاطلاق پیاز اجویز کرده بودند و افراط در شرب شراب شیر از ۲ بجای اینکه پاشویه بدهند و مسکن استعمال نمایند مهیچ داده بودند.

خداوند جل شانه که همیشه حافظ وجود همایون است معدل کرده بسلامت ماندند و شب را هم بیرون خوابیدند اشخاصی که در پرده سرای همایون اجازه ورود داشتند، امین السلطان ، سید ابو القاسم ، مردك و آقا حسینهای . بودند. این سفر طالقان را باختصار تشریف آورده اند مرا پرده شهر یاری عبارت از چند چادر قلندری و تجیز سفید چادرهای ماتزمین است که عاریه گرفته اند. امین السلطان باین جهت مأمور شد که ما بین خوابگاه سلطنتی و حرمخانه مبارکه پادشاهی كشيك بكند و آن وجود بالا مقدس را از تطاول خارجی و از تفاضل حراست خودی محفوظ دارد و چنین کرد الحمدالله سالم وفاتم ماندند، خلاصه صبح امروز بشدت سرد بود هیزم بجهت منقل طوری کمیاب بود که تحصیات بخيال هم نمی آمد .

علی العليمه برخاستم لباس پوشیدم مصمم حر ک گردیدم آن زردی که هنوز تازه خیر و عالم در فال جبال ، اعمه خود را پرتو افکن شده بود خسرو ایران زمین ازین نشسته و راه کل را گرفته بالا راندند. من هم سوار شدم متعاقب موکب همایون راندم. بارتفاع چهار هزار ذرع از سطح در با باصل قله کوه آنجایی که کوه گرفته شده از سمت شمال بکلاردشت و از طرف جنوب بطالقان منظر دارد ؛ رسیدیم اصل قله این کوه تخت سلیمان مشهور است و ارتفاع آن چهار هزارو پانصد ذرع است.

در حوالی قله طرف شمال پوشیده از برف است که متجاوز از چهار هزار فرع از روی برف صور شده و این برف در بعضی جاها که قدری گود است تشکیل دریاچه ها داده که اطرافش برف است و آب بطور تفطير الرزين برفها خارج شده در پاچه تشکیل داده که پارچمهای یخ در میان این دریاچه ها شناوری میکند. خادمان حرم جلالت و مسئوران سرادق سلطنت خدر کنار یکی از این دریاچه ها به ناهار افتاده بودند. ما از قله برفی صعود کردیم و از طرف دیگران هبوط نمودیم اگرچه ماموران راه که از طرف پادشاه فرستاده بودند مانع حرکت به مردم شده بودند که کسی با این نیاید، مبادا راه را بگیرند پاسنگی پرتاب شود، با وجود این چون راه خیلی بد بود و سخت و عمودی سراشیب بود قریب به ربع فرسنگ بماك چون سنگ پیاده آمدم، سربازهای ترك ترك انسانيت کردم محض دلتنگی از مسافرت بادراج خرکی گارگاه سنگ میانداختند که سه سنگ از پهلوی من گذشته و بحمدالله مرا نگرفت، بقول مشهور : از من بود ، بجوال کاه گرفت

. و با حالت و اماده بافتاب گردان ناهار خوری شاه رسیدم طاوزان هم بود ، بندگان هما پورا دیدم که دوربین در دست گرفته تماشای مردم را میکرد کمتر کوه پائین میآمدند هر کس بخت و زحمت میامد مشعوف میشدند و خنده میکردند.

ناهاری صرف فرمودند من و طلوزان و دندانساز و میرزا احمد خان در یکجا ناهار خوردیم یعنی ناهار مرا صرف کردند. بندگان پادشاهی تفقد فرمودند نصف قرقاول کباب که خود نصف دیگر را مین فرموده بودند بتوسط سید ابوالقاسم برای من فرستادند. بعد از ناهار جون پناهگاهی نداشتم یعنی آفتاب گردانچی من سر گردان در گوه مانده بود آفتاب هم خالی از حرارت نبود چونکه غالبا درقلة جبال بواسطة لطاعت هوا حرارت آفتاب زیادتر مؤثر است نتوانستم بمانم ، سوار شدم براه افتادم از امین همایون که سازنده راه بود اما از قله کوه هیچ پائین نیامده بود پرسیدم بمنزل چه داریم ؟

گفت فرسخی ، از پستی و بلندی راه سؤال کردم گفت : چون کف دست است. این شخص بزرگوار که جوانی است خوش کار چنانکه ذکر شد پولی گرفته بود با ناظم خلوت که او هم پیر بی خردی است بلکه بعبارت غیر فصیح خر غریبی است آن پول را برادر و از بدون هیچ رعایت بانهایت اختیار میان خود تقسیم کرده بودند و مطالق طالقانیها را بطور بیگاری باینکار را داشته بودند، از حضرت باری و سر کار شهریاری ترسیده بودند بعلاوه تعارفی هم از اهل با ولت و صاحب تبول باسم تعارف ومصادره ماخوذ داشته بودند و بهیچوجه رعایت رعیت بینوا وبالاهل اردوی تا توانرا نکرده بودند! راه تنگ و تا قله سنك و منزل بیدو آذوقه نادیده بهر حال شش فرسخ راه پیمودیم و هر آن وحشت از مرگ داشتیم ، تا عصری بمنزل که پری جان است بی جان رسیدیم میرزا عیسی خان سرتیپ که از امکان است و من او را از پاکان میدانم جلو آمده بود و خانه سید خری را موسوم بسید اباصات گرفته بود ، جای حاضر کرده بود بی اختیار خود را خدمت خان سرتیپ رسانیدم جای خوردم اند کی آسوده قدم فکر شام و شب افتادم .

 

زندگی نامه و خاطرات
منتشر شده در

دانلود کتاب کارنامه به دروغ اثر پوران فرخزاد

دانلود کتاب کارنامه به دروغ اثر پوران فرخزاد

 

درباره ی ایران و تاریخ کهن و باستانی آن پژوهشگران ایرانشناس و باستان شناسان پژوهنده و سکه سازان وزیر خاکی جویان پرتوان و…

به انگیزه های گوناگون و دیدگاههای دیگرگون چه سیاسی، چه دینی، چه میهنی و چه از سررشکهای سرزمینی و فرآورده های زیرزمینی از دیربازه با خواستهایی یک سویه داستانهایی پیدا و ناپیدا و گمانهایی پر از شاید و باید و شگفت آور برای ما بسیار ساخته و پرداخته اند و سپس از روی مهرا همانها را پیش زمینه و گواهی برای نوشتارها، بررسیها و جستجوهای آینده ی خود بنام دستمایه های راستین و پیشینه های پذیرفته شده در پژوهش بکار گرفته و از آن بهره برداری کرده اند. بدانسانکه خود نیز گاه به گمان افتاده اند که نکند، راست می گوئیم!؟

و نیز برخی همچون ما را سخت شگفت زده کرده اند که اینان اینهمه داستان و افسانه را چگونه و برای چه بهم بافته اند که نمیشود راست را از دروغ باز شناخت این پژوهشگران نامداراگاه چنان چیزهایی را به زیور دفتر آراسته اند که گوتی همانروز درست همان جا بوده اند و سخنانی را که به نگارش کشیده اند خود بگوش خود شنیده و آنچه روی داده خود به چشم خویشتن دیده اند و هیچ گمانی بر آنچه رفته و گفته اند ندارند. بی پروا و بی هیچ دل نگرانی فرموده و نوشته اند و گفتار خود را نیز در پوشش و پرده ای از دوستی و بزرگواری چنان پیچیده اند که کسی از فریشان آگاه نگردد.

تا آنجا که هم میهمان زودباور و بیگناه ما نیز پس از چندی پذیرفتند و دل سپردند که اینان همه بزرگوار روشن روان و دلسوزند و کوشا و میشود به اینهمه چیزها که آنها برای ما نگاشته و میگویند و می نویسند و پژوهش می کنند، چشم بسته دل بست و آنها را بر دیده ی فروتنانه ی خود نهاد و پذیرفت و به نونهالان و فرزندان میهن آموخت و نیز پذیرفتند که اینها همه چیز را میدانند و این مائیم که چیزی نمیدانیم و بگفته ی برخی هم میهنان ساده دل و سرمان نمیشود پس بهتر است به کناری نشسته بگذاریم دست کم این پژوهندگان راستین و این کارگزاران پرتوان جهانی، اینکار را برایمان به رایگان و بگونه ای خداپسندانه انجام دهند و خدای ناکرده شتاب کارشان گرفته نشود و شوخ چشمانه پیش خود گفتند: جایی که اینهمه کننده ی دانا برای کار هست، دیگر چه نیازی به «ماهی نادان این درست همان چیزی بود که آن بیگانگان و دایگان مهربانتر از مادر میخواستند و برای آن سالهای سال – کمی پیش و پس از جنگ نخستین جهانی کوشش و برنامه ریزی کرده و هزینه های هنگفت و سرسام آور در راهش ریخته و گروه بسیاری از دانشمند، پژوهشگر و ایرانشناس را در هر گوشه ای آماده ساخته و بنام دارمغان به جان فرهنگ و گذشته های دور ما انداخته بودند.

آنها همیشه کوشیده بودند که ما خودمان را نادان انگاشته و بپذیریم که هیچگاه از آغاز آن آغازی که خودشان برایمان ساخته و پرداخته اند – چیزی نبوده، نیستیم و نمی توانیم باشیم و با اندوه بسیار این را تا اندازه ی چشمگیر هم بگونه ای برجسته و روشن در میان آنانی که همیشه همه چیز را به آسانی پذیرفته و باز می پذیرند، جا انداخته و پذیرانده اند. شما یکبار، تنها یکبار، رو در روی یک بیگانه به کشورش بد بگوئید ببینید چگونه برافروخته و خشمگین میشود و چه پاسخی به شما میدهد آنگاه خواهید دانست که برای ما چه رویداد سهمگینی پیش آمده است که نه تنها در گفتگوهای روزانه ی خویش بی پروا و نا آگاهانه از خود بد میگوئیم که میگذاریم به سادگی دیگران نیز از ما بدگوئی کنند و خشمی که نداریم هیچ ککمان هم نمی گزد. زیرا در درون خود پذیرفته ایم که کوچک و خوار و…. هستیم و یادمان داده اند و برنامه ریزی کرده اند که از همان روزگار باستان هم چیزی نبوده ایم و اگر دارند برایمان کاوش و بررسی میکنند باید بسیار هم دلمان خوش باشد که این ابر مردان ،روزگار به این خوبی گذشته ی ما را برایمان از زیر خروارها خاک و از درون برگهای پوستین و فرسوده ی گذشته ویرایش و آوانگاری شده بیرون می آورند و پیش رویمان میگذارند.

نوشته های باستانی – چه سنگ نوشته، چه خشت نوشته ها را آنگونه که دلشان میخواهد – برایمان می خوانند و بر آن گزارشهای بزرگوارانه مینویسند دیگر چه مرگمان است که خود را آزار دهیم و کوشش بیهوده کنیم…. و افزودند: هم اینها که می نویسند و به پژوهش کمر بسته اند، برایمان نه بس که بسیار هم هست؟ جز که گمان نمی بردند در این راستا، آنها به جای آنکه درباره ی تاریخ ایران و راستیهای آن سرزمین که همواره چون دری گرانبها بر تارک سرزمینهای جهانی درخشیده و پیوسته چشمهای آزمند فرمانروایان بیشماری را از کوچک و بزرگ بسوی خود کشانیده چیزی بگویند یا بنویسند، بیشتر در اندیشه و آرزوی آنند که چگونه آنرا در پوششی از تاریکی پنهان دارند تا از دید همگان دور بماند و کسی نداند که جنبشهای راستین فرهنگ جهانی در کجا مایه و پایه گرف و کوره راهی از آن میانه برای ایران و دوستداران ایرانی روشن و هویدا گردد. همچنانکه در یادمانهای باستانی و بر جای مانده در جای جای سرزمین ایران و سرزمینهایی که پیش از این ایران زمین بوده نیز آنهایی را که نمی شد جابجا کرد، هر کدامش را که میشد از آن چیزی دریافت و یا جایی از آن ما را راهی مینمود، درست همانرا بریدند و دریدند و سائیدند که نشود و نتوان برداشتی از آن کرد. روزها را پس و پیش کردند زمانها را در هم ریختند، خشت نوشته ها و سنگ نبشته ها را بردند و پنهان کردند و هر چه هم فریاد کردیم پاسخی ندادند.

و سرانجام هنگامیکه در یافتند همه کارها انجام شده بنام ایرانشناس، زبان شناسی و باستانشناس و شناسهای دیگر! دلسوزانه نوشتارها و گفتارهایی در انداختند و به گمان خویش کار تاریخ ایران را ساختند، گذشته از آن در پراکندن دوباره ی نوشتارهای خود نیز آنجاهایی را که از زیر دستشان پیشاپیش در رفته بود و چیزی بر جای مانده بود برداشتند تا کارشان کمبودی نداشته باشد و لغزشی در ی در گامهایشان دیده نشود.

در اینجا باید گفته و یادآوری شود که با اندوه بسیار برخی از دانشمندان و پژوهشگران گرانمایه ی ایرانی که بسیاری از آنان دانشگاهی نیز هستند بی هیچ بررسی و بازنگری به برگردانی این نوشتارها و پراکندن آن در کشور پرداخته و در گسترش هر چه بیشتر پراکنده گوشیهای آنها کوشیدند یا به سخن دیگر، شاید هم به آنان گفته شد که چنین کنند بدانگونه که نوباوگان و جوانان بیگناه ایران و درگیر این تاروپود سردرگم تاریخی گمان بردند که هر چه این ایران شناسان والا جایگاه میگویند درست است و آنچه مینویسند راست است.

 

 

برای خرید کتاب کارنامه به دروغ  نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

زندگی نامه و خاطرات
منتشر شده در

دانلود کتاب خاطره سقوط اندلس اثر احمد رائف ترجمه محمدرضا انصاری

دانلود کتاب خاطره سقوط اندلس اثر احمد رائف ترجمه محمدرضا انصاری

 

الدلس سرزمینی است که قلب من در آن آرام میگیرد و پیوسته در وجدان من حضور دارد و لحظه ای از یادم نمی رود. گاه شبح آن را در عالم رؤیا میبینم. دوست دارم هر سال به آنجا سفر کنم ولی از لحظه ملاقات میترسم قرطبه اشبیلیه طلیطله، برشلوله، غرناطه، جزیره خضراء، مرسیه، رنده ،مرقطه الشبوله شلب، مالقه، بلد الوليد و ….

مرواریدهای گرانبهایی از این گردنبند که در دریاهای سهمگین روزگار ناپدید شدند و صاحبش از غصه دیوانه شد. به دنبال آن، میراث خواران ایله آمدند و آنگاه این فاجعه بزرگ بصورت داستانی درآمد که آن را در شبهای سرد زمستان در کنار بخاری برای سرگرمی نقل می کردند. قرنها گذشت و سختی از نظرها ناپدید شده فاجعه اندلس در گذرگاه تاریک دورانها به خاطره ای مبهم تبدیل گردید؛ همه چیز دگرگون شد و فکر مردم به مصیبتهایی مشغول شد که در مقایسه با از دست دادن این گردن بند قیمتی به مراتب ناگوارتر و دردآورتر است.

من بارها مسافرت کرده ام و به گشت و گذار در کشورهای مختلف پرداخته ام. اما هرگاه که در سفرهایم به سواحل اندلس نزدیک میشوم توانایی فرود آمدن در این سرزمین را در خود نمی بینم؛ چرا که در قلبم هراس شدیدی است که نمیتواند مکانی را ببیند که پدران و نیاکان ما آن را فتح کرده و زنده ساختند ولی سرانجام با ذلت و خواری از آنجا بیرون رانده شدند. چه حیثیتها که در اندلس به باد رفت و چه عزتها که پایمال شد؛ در آنجا بود که نیاکان ما در حالیکه صاحب منصب بودند، قرنها در خفت و خواری غوطه ور شدند.

و از خشم خروشیدند و خیره به هر سو نگریستند، ولی فریاد رس و یاوری ندیدند. روزی خود را همراه خانواده و بعضی از دوستان در مسافرتی پیش بینی نشده، در کنار آرامگاه یوسف بن تاشفین در مغرب یافتم نسیم اندلس میوزید و مشامم را معطر میساخت کود کانم از من در شگفت بودند من در برابر این قهرمان مبارزه شکست دهنده آلفونس ششم و بنیانگذار حکومت مرابطون با کمال فروتنی ایستاده بودم آرامگاه ساده اش که در گوشه ای بی نام و نشان قرار داشت، بر فروتنی من می افزود شاید کسی نمی دانست صاحب آرامگاه کیست؟ فقط تابلوی کوچکی بر فراز قبرش نام و تاریخ درگذشت وی را نشان می داد و تاریخ تولدش بر کسی معلوم نبود.

شاید آرامگاهش نمایانگر زندگی توام با زهد و پارسایی او بود که به آن شهرت داشت. با وجود اینکه وی پر مغرب حکومت داشت و توانست با یک حرکت سریع، سپاه عظیم خود را به اندلس عبور دهد و لشگریان قشتاله را تار و مار کند و ملوک الطوایفی را در آن سامان از بین ببرد و اندلس را بصورت دولتی نیرومند درآورده و مرکز آن را مراکش قرار دهد، با وجود همه اینها تا آخرین لحظات عمرش ساده زندگی کرد خوراک و پوشاکش ناچیز بود و ظواهر دنیا در او هیچ تأثیری نگذاشت و به سوی خود جلب نکرد. او هنگامی که از دنیا رفت حکومت گسترده ای را از خود بجای گذاشت که متأسفانه چالشیدانش، آن را تباه کردند. و این سنت حکومتها و درس تاریخ است.

اتومبیل، مرا با اعضای خانواده ام به سوی «اغمات حرکت داد. آنان همه در حیرت بودند. دختر خردسالم به من گفت: آیا اینهمه راه آمده ایم که قبرستانها را تماشا کنیم؟! با آنکه نخستین بار بود که از این جاده عبور میکردم آن را برای راننده مغربی توصیف می کردم زیرا ویژگیهای آن را از لابلای کتابهای تاریخی بدست آورده بودم. کی ما را به آرامگاه معتمد بن عباد راهنمایی نکرد او ملوک الطوایف بزرگی بود که پر اشبیلیه حکومت میکرد مشاورانش به وی پیشنهاد کردند که در جنگ با آلفونس ششم از یوسف بن تاشفین یاری نخواهد زیرا اگر یوسف برای کمک به آنجا بشتابد تا اندلسی را تحت حکومت خود قرار ندهد هرگز آنجا را ترک نمیکند معتمد در جواب جمله مشهورش به آنان گفت: «شتر چرالی بهتر از خوک چرانی است و مقصودش این بود که تسلیم شدن به یک سلطان مسلمان بهتر است از پیروی کردن پادشاهی قشتالی – این سخن هر چند از جوشش یک مسلمان در لحظه ای واقعی حکایت می کند، لیکن این جوشش پس از پیروزی در میدانهای نبرد و هنگام تقسیم غنایم. که یوسف هرگز به آنها چشم نداشت فرو نشست و یوسف فهمید که تنها مشکل الدلس حکومت ملوک الطوایفی است از اینرو در صدد برآمد این نوع حکومت را از میان بردارد و دولتی نیرومند تشکیل یوسف این هدف را با مسالمت به پادشاهان عرضه داشت ولی آنها نپذیرفتند، ناگزیر یوسف به جنگ با آنان برخاست و پیروز شد، آنگاه معتمد و دیگران را اسیر کرده و به «اغمات انتقال داد و در آنجا زندانی کرد تا در زندان جان سپردند. به عقيده من، یوسف با اسیران بخوبی رفتار کرده است. زیرا به مقتضای زمان، کیفر آنان کشتن بوده است و این کیفر با جرمشان که تضعیف اتحاد مسلمانان بوده، تناسب داشته است.

نزدیک بود از همان راهی که آمده بودیم بازگردیم زیرا کسی را نیافتیم که معتمد ین عباده را بشناسد. من فکر کردم را که تاریخ اسلام به ما میدهد به کمک احساساتی که عقل و بینش را از ما نگیرد، مورد دقت قرار دهیم. لازم است تاریخ اندلس یا لااقل فصول اخیر آن را که محرک احساسات ساست یا بینشی عمیق بخوانیم، چرا که مسلمانان در طول قرنها بخاطر عوامل گوناگونی در دین خود سهل انگاری کردند که اینجا مجال بررسی و تحلیل آن نیست. بررسی تاریخ اسلام برای مبلغانی ن که اسلام را بعنوان یک دین برگزیده اند و میخواهند در بنای ساختمان عظیم آن، خشتی بر سایر خشتها بگذارند مهم و ضروری است و یکی از بزرگترین فصولی که در تاریخ اسلام وجود دارد تاریخ اندلس است که متأسفانه از دست ما رفته یا خود آن را از دست داده ایم.

بر ما لازم است لااقل این بخش از تاریخ اسلام را با دقت بخوانیم و گذر از دریاهای آتش و زیتون را بیاموزیم و در نزدیکترین فرصت ممکن خود را از موقعیت درد آوری که در آن قرار داریم، نجات دهیم، ما نیز مانند گذشتگان خود در حال ضعف و نابودی هستیم و اگر آن روز تنها اندلس از دست رفت امروز خدای نخواسته بیش از یک کشور از دست خواهد رفت. در کشور اسلامی آلبانی مسلمانان مراسم دینی خود را از ترس پلیس و حکومت قشتالی مخفیانه انجام میدهند حکومتی که حتی علامت صلیب را برداشته و بجای آن پرچم شیطانی سرخ رنگی را بالا برده و منکر خداست مردم را بسوی عصری باز می گرداند که قرنهاست بشریت آن را پشت سر گذاشته است. یعنی همان عصر بت پرستی که بنی در قیافه ستمگران، چهارزانو روی تخت خود نشسته و تختش را بر تلی از جمجمه های مسلمانان گذاشته است در همین آلبانی مسلمانان پیمان تسلیم را به دست خود امضاء کردند، غافل از آنکه همان نابودی ای که پیشینیانشان در غرناطه دچارش شدند، در کمین آنان است.

آنچه در یوگلاوی میگذرد همان چیزی است که در آلبانی بوجود آمده است ! قبرس اسلامی در حال احتضار است و زمامدارش از آن سوی دریا از پادشاهان بنی سرین کمک می طلبند و پاسخی نمیشنوند آنجا جز سوگواری و دلسوزی و اندوه که قشتالی ها پر سر قبرس آوردند چیزی وجود ندارد. توضیح این مطالب را در همین کتاب خواهید خواند. باید گفت که تاریخ گذشته با وضع کنونی ما در هم آمیخته است و آن سرفصل شرافتمندانه، از گذشته نزدیک و وضع حاضر جدا شده است. آنچه در طول قرنهای قبل رخ داده امروز نیز رخ میدهد امروز گویا ما در غرناطه زندگی می کنیم و پیمان تسلیم را امضاء کرده ایم و در انتظار نابودی .هستیم دشمن همان راهی را می پیماید که در گذشته نزدیک پیمود.

کنند و پیوسته سلاطین بنی احمرا با قلبی پر از کینه و با حرص شدید تخت و سلطنت پر کشورهای اسلامی حکومت میرانند و با آینده کشور و مردم بازی می کنند و قشقالیها همه روزه سرزمینهای جدیدی بدست میآورند و بیان سلاطین بنی احمر کینه و دشمنی ایجاد می مصلحان و مبلغان اسلامی هرچه فریاد می کشند صدایشان به گوش نمی رسد، چرا که از آنسو نعره های گروهی بلند است که جیره خوار قشتالی ها شده اند تا لاله مجروحان و مصیبت زدگانی که کشورشان از دست رفته و صدای اذان در میانشان خاموش شده، پنهان کنند. قشتانیها شش ایالت اسلامی را در جنوب روسیه بلعیدند و مساجدشان را به موزه تبدیل کردند و درهای آن را به روی فرزندان اندلس که برای تماشا می آمدند گشودند کشورهایی هم که هنوز در برابر دشمن عقب نشینی نکرده اند باید در انتظار عدالت و بزرگواری قشتالیها باشند.

 

 

برای خرید کتاب خاطره سقوط اندلس نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 

زندگی نامه و خاطرات
منتشر شده در

دانلود کتاب ظهور تیمور اثر عباس اقبال آشتیانی

دانلود کتاب ظهور تیمور اثر عباس اقبال آشتیانی

 

تیمور به تاریخ ۲۵ شعبان سال ٧٣٦ قریب پنج ماه بعد از فوت سلطان ابوسعید بهادرخان در قریه خواجه ایلغار از قرای کش تولد یافت و ایام خردی و جوانی را غالباً در میان طایفه برلاس که اقربای اجدادی او بودند بسر میبرد و به آداب شکار و سواری و تیراندازی که اشتغال عمده ایلات بیابان گرد جنگجو است آشنائی پیدا میکرد تا سواری ماهر و تیراندازی دلیر شد و چون همتی بلند داشت روز بروز مراتب زیاده خواهی و جاه طلبی اور و بافزایش میگذاشت.

جد تیمور یعنی امیر برگل نسبت بطایفه صلحا و فقرا اظهار کمال اخلاص مینمود و این حال یعنی اظهار ارادت باین طایفه در خانواده او باقی ماند و تیمور نیز از همان اوان حال نسبت بزهاد و پیران سلسلهٔ فقر اخلاص میورزید و غالباً بخدمت ایشان میرسید و طلب همت میکرد و با بزرگزادگان قبایل ما وراء النهر خلطه و آمیزش داشت و در میان ایشان جهت خود رفقا و دوستانی فراهم میکرد و چون مردی زیرک و کاردان بود با طی این مقدمات جهت انجام مقاصد خود تهیه اسباب مینمود تیمور نیز مثل غالب بدویان را هزن که بعدها براثر تغلب و تسلط بریاست و سلطنت رسیده اند در ابتدای جوانی با رفقای معدودی که داشت بدستبرد و دزدی روزگار میگذاشت و غالباً هر چه را که از این رهگذر وصل میکرد با همدستان خود میخورد و یا صرف نگاهداری ایشان می نمود و چون کریم و بخشنده و مهمان نواز بود بتدریج بر عدد همدستان او افزوده میشد و تیمور با این عله بتعرض کاروانیان می پرداخت و بهمین کیفیت تا مدتی راههای ماوراء الشهر و آسایش مردم عابر و تاجر را در خطر انداخت.

اوایل زندگانی امیر تیمور درست روشن نیست چه در این ایام او نیز مثل اکثر رؤسای کم اهمیت قبایل ما وراء النهر بگذراندن معیشتی از نوع معیشت رؤسای ایلات که غالب اوقاتشان بدستبرد و غارت و نقل و انتقال قبیله و اولوس خود از محلی به محل دیگر بطلب چراخور میگذرد سر میکرده و چندان حیثیت و اعتباری نداشته است که کسی وقایع زندگانی او را در ضبط آورد و مورخین معاصر او یا فرزندانش نیز بعدها چندان بیسط مقال در این خصوص پرداخت و شاید هم نخواسته اند متعرض ذکر دستبردها و غارتهای آن دوره از زندگانی تیمور شوند.

وقایع تاریخی مربوط به امیر تیمور از سال ۷۹۲ ببعد معلوم و مرتب است. در سال ۷۹۱ چنانکه سابقاً نیز اشاره کردیم امیر عبدالله پسر امیر قزفن بیان قلی را کشت و امرای اولوس غربی چغتائی چون برجان خود اندیشه ناک شده بودند بر او شور بدند و از ایشان امیر حاجی برلاسی که نسبش در قراچار نویان به امیر تیمور می پیوست و امیر بیان سلدوز بالاخره او را بقتل رساندند و امیر بیان در امر فرمانروائی ماوراء النهر مستقل گردید و امیر حاجی هم بر ناحیه کتر که قلمرو و طایفه برلاس بود بلا منازع تسلط یافت و امیرحسین لبيرة قرفن نیز سرگردان میگشت و درصدد بدست آوردن حکومت جد خود بود در حالی که خجند را هم امیر بایزید جلایر و نواحی الف خود و شیرغان را اولجایتو بونای سلدوز در تصرف خود آورده بودند و امیر خضر یسوری نیز یا طایفه ای الامانی حکومت بر قسمتی را داشت.

 

برای خرید کتاب ظهور تیمور نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.