کتاب بازی عروس و داماد اثر بلقیس سلیمانی
نمونه جمع شده داستان ...خانم نويسنده در داستانهاي كوتاه اين كتاب براي فاصله بین جدي بودن و جدي نبودن زندگيهاي امروزي شهري آدمهايي را پيدا كرده كه هر روز، شايد از كنارشان رد ميشويم و سعي ميكنيم شانهمان به آنها برخورد نكند. بلقيس سليماني از اين آدمها نوشته، از همانهايي كه قرار است روزي براي مردنشان آگهيهاي كوچك تسليت به روزنامه بدهيم و فكر كنيم، خب، اين هم از وظيفه اخلاقيمان! نويسنده اين داستانها زني است ميانسال، منتقدي كهنهكار و نويسندهاي جدي كه سعي دارد، براي دنياي تلخ دوربرمان خط و نشان بكشد... خانم داستاننويس با اين نگاه نه قرار است و نه ميخواهد دنيا را عوض كند، سليماني با ما شوخي دارد... براي داداشي كارت نفرستادم، به عروسي هم دعوتش نكردم، ولي به او فهماندم مي تواند در مراسمي كه آخر شب در پاركينگ آپارتمان، بعد از آمدن از تالار مي گيريم، شركت كند. خواهر و برادرها، عروس و دامادها از ديدنش تعجب كردند و به من چشم غره رفتند. همان كت و شلوار بيست سال پيش را پوشيده بود، موهاي جوگندمي اش را خوب شانه زده بود و كفش كهنه ي شوهرم مصطفي را كه دوماه پيش به او داده بودم، واكس زده بود و پوشيده بود. يك دسته گل رز قرمز هم آورده بود. دخترم با اكراه او را بوسيد و داماد با او دست داد. فهرست • قبرستان بچه ها • دوازده سالگي • بازي عروس و داماد • من و جوجه • نود سالگي مادربزرگ • مثل سيمون دوبوار و ژان پل سارتر • و...