کتاب ده داستان کوتاه از هوشنگ گلشیری که توسط هوشنگ گلشیری نوشته شده است.که دارای شصت و شش صفحه می باشد.در یکی از روزها شهری وجود داشت به نام علی آباد که طوری بود و چنان بود.تا آن روز که تمامی افراد این شهر از بهار و پاییز و طلوع و غروب و در آخر از این که بهارها و این تمام آوای پرنده و چرنده داخل گوشش آنها زنگ بزند و پاییزها این اندازه برگ زرد جمع آوری نماید صبرشان لبریز شده و هر اندازه که آهن به درد نخور و بادیه و بشقاب و کف گیر هم داشتند ریختند داخل یک کورهی بسیار بزرگ و همه را در دست فلز کارهای شهر دادند. تمامی آنها هم با یکدیگر و یک تاق بسیار بزرگ ضربی واسه ی سقف شهر درست نمودند. با کلی هواکش به اندازه ی دویست و یا سیصد تا می رسید و تمامی منزل ها چراغهای که آویزان می شدند و زنبوری و مهتابی را جمع کرده و آوردند و خرد نموده و با آنها یک کرهی وسیع تشکیل دادند و یک روز با سلام و صلوات بردند بر زیر تاق شهر خویش آویزان نموده و برق قدرتمند و خیره کننده ای را انداختند داخلش . برای دانلود کتاب به ادامه مراجعه نمایید و برای خرید کتاب ده داستان کوتاه از هوشنگ گلشیری تماس بگیرید.
دانلود کتاب ده داستان کوتاه از هوشنگ گلشیری