کتاب رایکا نوشته ای از فهیمه سلیمانی است . رایکا سرش را به بالا آورد و از پشت عینک کمی چشمهایش را ریز نمود و واضح تر به چهره ی او نگاه کرد. هم اکنون بیاد خواهد آورد که صورت او را کجا دیده است .دو روز قبل در بین فرمهای درخواست کار اسم او را دیده و از منشی اش خواسته بود تا با او تماس گیرد. او هم ساعتی بعد آمده و پس از گفتگوی کوتاهی فرار برآن شده بود که از امروز بعنوان مترجم شرکت کار را آغاز کند . رایکا که از برخورد خود خجل شده بود.از جا برخاست و با تواضع گفت بله بفرمایید. ولی هر اندازه به فکرش فشار آورد اسم او را بیاد نیاورد به این موجب لبخندی بر لب زد.بله ببخشید.لطفا بفرمایید.سرمدی هستم.اوه درسته. بفرمایید خانم سرمدی ظاهرا شما به صورت کامل وقت شناس هستید.رزا روی مبل چرمی مقابل میز مدیر عامل ولو شده بود و در صورتی که یک پایش را روی پای دیگر انداخته بود.به طور جدی و بی حالت رایکا نگاه کرد. در نگاه اول چهره او زیادتر شباهت مردان رومی بود و بر خلاف صورت ظریف و زیبایش جدیت خاصی داشت که با آنهمه زیبایی هماهنگی نداشت .برای دانلود کتاب به ادامه مراجعه نمایید و برای خرید کتاب رایکا تماس بگیرید.