کتاب سایه های عشق اثری از اعظم فرخزاد است.به فکرم هم نمی رسید و که یک روز تنها می بایست بیایم به اینجا تا با بابا و مامان حرف بزنم . حالا می بایست چه کنم. بابا و مامان برای چه اینقدر سریع شما که می دانستید داخل این جهان بزرگ غیر از شما کسی را ندارم . به سراغ چه کسی روم و حالا باید تنهایی این مسیر را طی کنم .برایم دعا کنید تا بتوانم یک زندگی پیروز داشته باشم .یک دختر کوچک همراه با سینی حلوا به طرفم آمد و گفت بفرمایید من گفتم ممنون عزیزم نمی خواهم.دخترک رفت و من از جای خود بلند شدم و به طرف ایستگاه اتوبوس رفتم و بر روی نیمکتی نشستم تا اتوبوس برسد.به قدیم فکر می کردم به وقتی که مامان از گذشته خود می گفت. هنگامی که داخل یتیم خانه با پدر آشنا شده بودند و عاشق هم شده بودند. هنگامی به سن هجده سالگی رسیدن بابا از یتیم خانه خارج شده و آغاز به کار کردن و درس خواندن می کند . داخل رشته زبان قبول شده و مادر هم توی همان دانشگاه رشته ادبیات قبول شده بود .ساختمان ها از هم جدا بودند واسه ی همین سال آخر دانشگاه همدیگر را دیده و با هم ازدواج می کنند .برای دانلود کتاب به ادامه مراجعه نمایید و برای خرید کتاب سایه های عشق تماس بگیرید