کتاب نگین محبت به نوشته فریده رهنما است.اخر چه کسی می تواند باور ند که دختر لوس و لای پر غو بزرگ شده و میلیاردر مشهوری به اسم حاج صمد کمپانی که تنها حتی اجازه ی تا سره سرکوچه آمدن را نداشت تک و تنها داخل ایستگاه راه آهن زنجان در انتظار را افتادن قطار به سمت تهران باشد .او خویش را در بین چادر سفید گلدارش به طور کامل مستور کرده بود تا در وقت دیدن همشهریانش شناخته نشود . اما غافل از آن که چشمهای بسیار سیاه و کشیده و ابروهای پرپشت به هم پیوسته دختران حاج صمد سلطانی معروف به کمپانی زبان زد همه ی مردم بود و این یک نشانه واسه ی معرفی و شناخته شدن او بس بود.با آنکه ماه شهریور بود و هوا خوب بود ولی او بسیار زیاد می لرزید . هراس و ترس از شناخته شدن و دلشوره ی پیدا کردن طلا و جواهراتی که در سینه پنهان نموده بود ناخودآگاه او را موجب هیجان و لرزش بدن زیاد کرده بود .با شنیدن نخستین سوت حرکت قطار در کناری راست کوپه قطار کنار پنجره نشست اما جرات آن را نداشت که دستش را جلو ببرد و پنجره نصفه باز را ببندد . این نخستین دفعه ای بود که به تاگزیر به تنهایی سفر می نمود و علت آن جنگ بین الملل دوم و حملات قوای متفقین به ایران در سوم شهریور هزار و سیصد و بیست و عاقبت سرازیر شدن نیروهای روسیه به ایران و داخل شدن آنها به تبریز بود. برای خرید کتاب نگین محبت به لینک موجود مراجعه نمایید.