کتاب آشنایی با حافظ به قلم محمدعلی جمالزاده، شامل تحقیق و تفحصی ارزشمند در زمینه زندگی و افکار شاعر گرانقدر پارسی گو، حافظ شیرازی می باشد. کتاب در یازده باب و همراه با دو دیباچه و یک پیشگفتار تهیه و تنظیم شده است. محمدعلی جمالزاده که بسیاری او را پایه گذار داستان نویسی جدید فارسی و ندا دهنده ی حیات نثر فارسی میدانند، در سال 1270 در اصفهان متولد شد. با پایان سن دوازده سالگی ، به خواست پدرش برای تحصیل به بیروت رفت و در آنجا با استاد پورداوود معاشرت داشته است. جمالزاده برای ادامه تحصیلات عالیه به سوییس و سپس از آنجا به فرانسه رفت و در آنجا مدرک رشته حقوق دریافت کرد. علارغم اینکه رشته دانشگاهی او حقوق بود لیک عمری در رشته زبان و ادبیات به تحقیق و کنکاش و تالیف پرداخت و آثار ارزشمندی از خود بجای گذاشت. تاثیری که کتاب یکی بود و یکی نبود در نثر و داستان نویسی فارسی بجای گذاشت، نام جمالزاده را همیشه زنده و پایدار خواهد داشت. جمالزاده در آبان 1376 در سن 105 سالگی در ژنو سوئیس در گذشت و همانجا در کنار همسرش به خاک سپرده شد.
یکی بود ، یکی نبود - سر و ته یه کرباس - دارالمجانین - زمین ، ارباب، دهقان -صندوقچه اسرار - تلخ و شیرین - فارسی شکر است - قصه های کوتاه برای بچه های ریش دار - صحرای محشر - هفت کشور - و شورآباد از جمله داستان های محمدعلی جمالزاده می باشد. جدا از داستان نویسی، جمالزاده تالیف ارزشمند دیگری نیز در زمینه ادبیات ایران نگاشته و به یادگار گذاشته است: تاریخ روابط روس با ایران ، قصه قصه ها ، فرهنگ لغات عوامانه ، طریقه ی نویسندگی و داستان سرایی ، بانگ نای از جمله تالیفات او می باشد. همچنین از جمالزاده ترجمه های بسیاری بجای مانده است.
ما همه حافظ را خیلی دوست می داریم و برایش مقام بسیار بلندی قائلیم وی او را خیلی کم می شناسیم و حتی عموما نمی دانیم پدرش چه نامی می داشته و از کجا و برای چه به شیراز آمده بوده است و چه شغل و کاری به او آب و نان می داده است و آیا حافظ برادر و خواهر هم می داشته است یا نه و حافظ فرزند منحصر به فرد او بوده است و آیا پدرش با علم و معرفت هم سروکاری داشته و دارای وسیله ی کافی بوده که فرزند خود را به مکتب یا مدرسه بفرستد؟ ما نمی دانیم که حافظ را کی تربیت کرده و دلیل قدم های نخستین او بوده است و تخم ذوق و لطف و معرفت را در وجود او کاشته است و رفته رفته به چه وسیله این جوان به چنان مقام بلندی در فضل و کمال و حتی نبوغ رسیده است؟ ما نمی دانیم که آیا به طریقه ی تصوف پیوستگی داشته است یا نه و همینقدر است که به موجب سخنان خودش می دانیم که از ریا و تزویر و تظاهر و ازین قبیل کارها سخت متنفر و منزجر بوده است و حق چنین طایفه و طوایفی را هرچه تمامتر کف دستشان نهاده است. ما حتی نمی دانیم که چه نوع لباسی می پوشیده است و آیا عمامه و دستار بر سر می داشته است یا نه و با آنکه مکرر از خرقه ی خود سخن رانده است ((بیتی از ابیات خود او)) از ((طراز پیرهن زرکش )) هم صحبت به میان آورده است. چون مدام از معشوقه های بلندقامت سخن رانده است و عموما مرد از زنی خوشش می آید که هم قد خود باشد می توان پذیرفت که خودش نیز بلند قامت بوده است. حافظ چنانکه خودش فرموده بسیار کم به اطراف مسافرت کرده است و همینقدر می دانیم که سفری به یزد کرده است ولی علت و موجبات این مسافرت درست بر ما روشن نیست و شاید بتوان تصور نمود که به رسم تبعید ولی محترمانه بدانجا فرستاده شده بوده است. ما نمی دانیم چرا پس از آنهمه ایرادهای شدید بدانها وارد ساخته است و چرا به صراحت کلام خود او خانه اش را غارت کرده بوده اند و آیا مقصودش از اینکه فرموده شاه ترکان او را به چاه انداخته بوده است چیست؟ و آیا واقعا او را به چاه انداخته بودند و یا به چاه انداختن اصطلاحی از اصطلاحات مردم شیراز و آن صفحات است؟