چهار مقاله یا مجمع النوادر اثر شناخته شده نظامی عروضی، از شاعران و نویسندگان سده ششم هجری می باشد. ابوالحسن نظام الدین احمدبن عمربن علی سمرقندی مشهور به نظامی عروضی، هم دوره خیام است. کتاب ارزشمند او با نام چهار مقاله در نیمه های سده ششم تالیف شده است و در بیان شرایط و احوالی می باشد که به سخن مولف ، چهار طبقه از مردم یعنی شاعران، دبیران، منجمان و پزشکان باید حائز آن باشند. همچنین کتاب شامل مباحث و گفتارهای تاریخی نیز می باشد و احوال بسیاری از شاعران و نویسندگان در آن ذکر شده است. این کتاب که از آثار ارزشمند و با اهمیت زبان پارسی می باشد، توسط علامه دانشمند محمد قزوینی تصحییح شده است.

 

2cafaa3f57b66a55ca6b03fd698d6722 Chahar Maqale

 

نمونه ای از نثر کتاب چهار مقاله:

در عهد ملکشاه و بعضی از عهد سنجر، فیلسوفی بود به هرات، او را ادیب اسماعیل گفتندی. مردی سخت بزرگ و فاضل و کامل، اما اسباب او و معاش او از دخل طبیبی بودی. و او را از جنس معالجات نادره بسیار بود. وقتی به بازار کشتاران برمی‌گذشت، قصابی گوسفندی را سلخ می‌کرد و گاه‌گاه دست در شکم گوسفند کردی و پیه گرم بیرون کردی و همی خورد. خواجه اسماعیل چون آن حالت بدید، در برابر او بقالی را گفت که «اگر وقتی این قصاب بمرد، پیش از آنکه او را به گور کنند مرا خبر کن» بقال گفت:سپاس دارم.
چون این حدیث را ماهی پنج شش برآمد، یکی روز بامدادی خبر افتاد که دوش فلان قصاب بمرد به مفاجة، بی‌هیچ علت و بیماری که کشید، و این بقال به تعزیت شد. خَلقی دیده جامه دریده، و جماعتی در حسرت او همی سوختند که جوان بود و فرزندان خرد داشت.
پس آن بقال را سخن خواجه اسماعیل یاد آمد، بدوید و وی را خبر کرد. خواجه اسماعیل پس عصا برگرفت و بدان سرای شد، و چادر از روی مرده برداشت و نبض او در دست بگرفت و یکی را فرمود تا عصا بر پشت پای او همی زد. پس از ساعتی وی را گفت: بسنده است. پس علاج سکته آغاز کرد، و روز سوم مرده برخاست و اگرچه مفلوج شد، سال‌ها بزیست. پس از آن مردمان عجب داشتند، و آن بزرگ از پیش دیده بود که او را سکته خواهد بود.

آورده‌اند که سلطان‌محمود به شهر غزنین بر بالای کوشکی نشسته بود به باغ هزار درخت. روی به ابوریحان کرد و گفت: من از این چهار در از کدام در بیرون خواهم رفت؟ حکم کن و آن بر پاره کاغذ نویس و در زیر نهالی من نه.
ابوریحان اسطرلاب خواست و ساعتی اندیشه نمود. بر پاره‌ی کاغذ بنوشت و در زیر نهالی گذاشت. محمود بفرمود تا کننده و تیشه و بیل آوردند. بر دیواری که به جانب مشرق بود دری بکندند. گفت: آن کاغذ بیاورید.
ابوریحان نوشته بود از این چهار در هیچ بیرون نشود؛ بر دیوار مشرق دری کنند و از آن بیرون شود.

یکی از مشاهیر شهر اسکندریه به عهد جالینوس سر دست درد گرفت. بی‌قرار شد و هیچ نیارمید. جالینوس خبر کردند. مرهم فرستاد. که بر سر کتف او نهند. هم‌چنان کردند که جالینوس فرموده بود. درد بنشست و بیمار تن‌درست گشت. اطبّا عجب بماندند. پس، از جالینوس پرسیدند که این چه معالجت بود که کردی؟ گفت: آن عصب که بر سر دست درد  می‌کرد، مخرج او را سر کتف است. من اصل را معالجت کردم، فرع به شد.

 

حکایت شناخته شده و دلنشین درباره رودکی به روایت نظامی عروضی:
نصربن احمد سامانی زمستان به دارالملک بخارا مقام کردی و تابستان به سمرقند رفتی یا یکی از شهرهای خراسان ، مگر یک سال که عزیمت به هری نمود به مرغزار هری رسیده فرود آمد. هوایی بود خوش و بادی بود سرد ، میوه ی فراوان وناز و نعمت رایگان.
نصر را بسیار خوش آمد و تا چهار سال در آن مکان منزل کرد و عزم بخارا ننمود. لشکریان هر چند خواستند شاه را عزیمت دهند، ممکن نشد، تا اینکه دست بدامان رودکی شاعر بزرگ زدند و گفتند: پنج هزار دینار تو را دهیم مگر صنعتی کنی که شاه از اینجا حرکت کند که دل ما در آرزوی اهل و فرزندان همی رود و جان ما از اشتیاق بخارا همی بر آید.
رودکی قبول کرد و قصیده یی گفت، و علی الصباح - که خدمت امیر رفت - به جای خویش نشست و چنگ برگرفته ، پرده ی عشاق بنواخت، این قصیده آغاز کرد:

بوی جوی مولیان آید همی

یاد یار مهربان آید همی

ریگ آموی و درشتیهای او

زیر پایم پرنیان آید همی

آب جیحون از نشاط روی دوست

خنگ ما را تا میان آید همی

ای بخارا شاد باش و دیر زی

میر زی تو میهمان آید همی

میر سرو است و بخارا بوستان

سرو سوی بوستان آید همی

چون بدین شعر رسید امیر چنان منفعل شد که از تخت فرود آمد و پای بر رکاب آورد و روی به بخارا کرده ، و موزه تا دو فرسنگ از پی او بردند و آنجا در پای کرد و عنان تا بخارا هیچ جا باز نگرفت و رودکی پنج هزار دینار ستد

 

چهار مقاله نظامی عروضی

کتاب چهار مقاله نظامی عروضی اثر نظامی عروضی سمرقندی

tellphon karaketab