امثال و حکم عنوان اثری تحقیقی و ارزشمند در چهار جلد، اثر علامه علی اکبر دهخدا می باشد. این کتاب شامل مثلها، کلمات قصار، ابیات و مصراع هایی رایج و متروک در زبان شیرین فارسی می باشد. دهخدا در این اثر، در بسیاری موارد مثلها را معنا کرده و ریشه های تاریخی و شان نزول آنها را بیان کرده است. شیوه تنظیم کتاب برپایه الفبایی است. به همین دلیل اگر کسی دنبال مثلی خاص می باشد، لازم است کلمه نخست آن را در ذهن داشته باشد. علامه علی اکبر دهخدا یکی از مشهور ترین و شناخته شده ترین چهره های فرهنگی و مطبوعاتی و سیاسی دوران مشروطه و بعد از آن می باشد. ایشان به عنوان روزنامه نگار، طنزپرداز، ادیب و محقق در گستره زبان و ادبیات کهن ایران، آثار ارزشمندی به یادگار گذاشته است. دهخدا در زمینه های گوناگون پژوهشهای ادبی و فرهنگی، ترجمه، تصحیح آثار کهن دستی داشته است و مقالات ارزشمندی در حوزه ادب و فرهنگ نگارش کرده است. لغت نامه دهخدا که حکم دائره المعارفی در زبان فارسی دارد، شناخته شده ترین اثر ایشان می باشد.
ذکر چند ضرب المثل از کتاب امثال و حکم:
گویند مردی مانده و گرسنه به دهی رسید و چون مردمان دیه از اطعام او مضایقت داشتنددعوی کرد که تعزیه خوان است. دهقانان وی را اطعام بردند و بنواختند.چون سیربخورد پرسیدند:درتعزیه نوحه خوانی یا مخالف خوانی کنی؟
گفت: هیچ یک ،کارمن در تعزیه نعش شدن است. نظیر: از آسیا بانگ است.
من نمی خورم اما برای هرکه می کشید کم است!
کودکی برمادر برآشفته و هنگام عشا شکستن، به قهر خفته بود.هرچند اورا به خوردن خواندندامتناع کرد. مادر از ماحضر در ظرفی می کشید تا مگر صباح خوردن خواهد.کودک از زیر چشم می دید سربرداشت و گفت من که نمی خورم اما برای هرکه می کشید کم است.
رفتم شهرکور دیدم همه کور من هم کور.
گویند وقتی منجمی خبردادفلن روز بارانی بارد که هرکس قطره ای از آن نوشد دیوانه شود.پادشاه به وزیرامر دادانباری ازآب کردند و درآن استوار ساختندتا با آب باران نیامیزد.باران موعد بیامد و مردمان مملکت ازآن بیاشامیدند و به جملگی دیوانه شدند مگر پادشاه و وزیرکه با آب ذخیره هم چنان عاقل مانده و در اعمال و اقوال دیوانگان به حیرت و اسف می دیدند.عاقبت شاه از مشاهده ی آن اوضاع به جان آمده به وزیر گفت: مرا بیش طاقت نمانده است و نزدیک است تاخود را هلاک سازم.وزیر گفت:هلاک کردن خویش نمی بایدمانیزچون آنان توان شد.گفت از همان آب مانیزمی آشامیم.پادشاه رضا داد و چنین کردند و ازرنج و تعب رستند .نظیر این ضرب المثل...
عملش صالح بود یکسر رفت بهشت
گویند شخصی جنازه ی برادر خویش به یکی از مقابر برد. گورکن گور را در همسایگی آبخانه ای بکند. چون جسد درخاک بنهادند.چاه آبخانه بشکافت ومرده به درون افتاد. مرد فریاد برآوردکه: برادر مرا چه رسید؟گورکن گفت:عملش صالح بود یکسر رفت به بهشت.
حالا هم نوبت رقاصی من است.
خری و اشتری دور از آبادی به آزادی می ریستند. نیمشبی چران و چمان به شارع عام نزدیک شدند. اشتر گفت: رفیق ساعتی دم فرو بند تا از آدمیان دور شویم نباید گرفتار آییم. خر گفت: این نتواند بود چه درست همین ساعت نوبت آواز معتاد من است و در ترک عادت رنج جان و بیم هلاک تن. و بی محابا نهیق برداشت کاروانیان بر اثر بیامدند و هر دو را در قطار کشیده بار نهادند.فردا آبی عمیق پیش آمد که عبره خر از آن میسر نبود. خر را بر اشتر نشانیده اشتر را به آب راندند. چون بارگیر به میان آب رسید دستی بر می افشاند و پایی می کوفت. خر گفت: رفیق این مکن و گر نه من در آب افتم و غرقه شوم. گفت چنانکه دوش نوبت آواز نابهنگام خر بود امروز گاه رقص ناساز اشتر است و با جنبشی دیگر خر را از پشت بینداخت و غرقه ساخت.
خرم تویی گاوم تویی گوسفندم تویی
حسین قلیخان بختیاری را ظل السلطان پسر ناصر الدین شاه حکمران اصفهان، به مهمانی به شهر آورده بسیار تجلیل کرد. روزی که حکمران و میهمانان با جمعی از سران شهر در تالار حکومتی نشسته بودند یکی از رعیت های حسین قلیخان سر و پا برهنه وارد شده سلام گفت: خان سر برداشت و خشمگین گفت: برای چه به شهر آمده ای؟ گفت آمده ام ترا زیارت کنم. خان گفت: احمق، خر و گاو و گوسفند خود را رها کردن و چنیدین فرسخ پیاده به دیدن من آمدن چه ضرورت دارد! گفت ای خان! خرم تویی گاوم تویی گوسفندم تویی
برای خرید کتاب امثال و حکم اینجا کلیک نمایید