کارنامه ی به دروغ جستاری در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر مقدونی، عنوان اثری پژوهشی از زنده یاد پوران فرخزاد می باشد که توسط انتشارات علمی به چاپ رسیده است. این کتاب کنکاشی در استوره اسکندر و پرتو افکنی به چهره این شخصیت رازآلود استوره ای و در بیان تفاوت های آن با اسکندر مقدونی می باشد. گفته های پژوهشگران غربی درباره اسکندر بسیار شک برانگیز بوده است و تاکنون بسیاری از پژوهشگران تاریخ ایران شخصیت معرفی شده اسکندر توسط غربی ها را غیرواقعی و دروغین معرفی کرده اند و گفته های روایت شده درباره زندگی و شرح جنگ های او را ناممکن نامیده اند. نویسنده در این کتاب در دنباله کار پژوهشگرانی که درباره زندگی اسکندر یا الکساندر بسیار با دیده تردید نگریسته بودند و اسکندر معرفی شده از سوی غربی ها را دروغی بزرگ نامیده بودند، به تفاوت میان یک چهره ایرانی و الکساندر مقدونی پرداخته است. کارنامه ی به دروغ، پژوهشی برای شناخت و بازیابی چهره ای از یاد رفته بنام: اسکندر مغانی و شرح این گفتار که چگونه این شخصیت با الکساندر مقدونی جابه جا شده است. کتاب شامل یک دیباچه و پیشگفتار و هفده فرگرد می باشد.
درباره ی ایران و تاریخ کهن و باستانی آن پژوهشگران ایرانشناس و باستان شناسان پژوهنده و سکه سازان و زیر خاکی جویان پرتوان و... به انگیزه های گوناگون و دیدگاههای دیگرگون چه سیاسی، چه دینی، چه میهنی و چه از سر رشکهای سرزمینی و فرآورده های زیرزمینی از دیرباز، با خواستهایی یک سویه، داستانهایی پیدا و ناپیدا و گمانهایی پر از شاید و باید و شگفت آور برای ما بسیار ساخته و پرداخته اند و سپس از روی مهر! همانها را پیش زمینه و گواهی برای نوشتارها، بررسیها و جستجوهای آینده ی خود، بنام دستمایه های راستین و پیشینه های پذیرفته شده در پژوهش بکار گرفته و از آن بهره برداری کرده اند. بدانسانکه خود نیزگاه به گمان افتاده اند که؛ نکند راست می گوئیم؟ و نیز برخی همچون، ما را سخت شگفت زده کرده اند که؛ اینان اینهمه داستان و افسانه را چگونه و برای چه بهم بافته اند که نمیشود راست را از دروغ باز شناخت. این پژوهشگران نامدار! گاه چنان چیزهایی را به زیور دفتر آراسته اند که گوئی همانروز درست همان جا بوده اند و سخنانی را که به نگارش کشیده اند خود به گوش خود شنیده و آنچه روی داده خود به چشم خویشتن دیده اند و هیچ گمانی بر آنچه رفته و گفته اند ندارند. بی پروا و بی هیچ دل نگرانی فرموده و نوشته اند و گفتار خود را نیز در پوشش و پرده ای از دوستی و بزرگواری چنان پیچیده اند که کسی از فریبشان آگاه نگردد. تا آنجا که هم میهنان زودباور و بی گناه ما نیز پس از چندی پذیرفتند و دل سپردند که اینان همه بزرگوار، روشن روان و دلسوزند و کوشا و میشود به اینهمه چیزها که آنها برای ما نگاشته و می گویند و می نویسند و پژوهش! می کنند چشم بسته دل بست و آنها را بر دیده ی فروتنانه ی خود نهاد و پذیرفت و به نونهالان و فرزندان میهن آموخت. و نیز پذیرفتند که اینها همه چیز را میدانند و این مائیم که چیزی نمیدانیم و بگفته ی برخی هم میهنان ساده دل سرمان نمیشود! پس بهتر است به کناری نشسته و بگذاریم دست کم این پژوهندگان راستین و این کارگزاران پرتوان جهانی، اینکار را برایمان به رایگان و بگونه ای خداپسندانه انجام دهند و خدای ناکرده شتاب کارشان گرفته نشود و شوخ چشمانه پیش خود گفتند: جائی که اینهمه کننده ی دانا برای کار هست، دیگر چه نیازی به ما ی نادان. این درست همان چیزی بود که آن بیگانگان و دایگان مهربانتر از مادر میخواستند و برای آن سالهای سال - کمی پیش و پس از جنگ نخستین جهانی - کوشش و برنامه ریزی کرده و در هزینه های هنگفت و سرسام آور در راهش ریخته و گروه بسیاری از دانشمند، پژوهشگر و ایرانشناس را در هر گوشه ای آماده ساخته و بنام ارمغان به جان فرهنگ و گذشته های دور ما انداخته بودند.
آنها همیشه کوشیده بودند که ما خودمان را نادان انگاشته و بپذیریم که هیچگاه از آغاز - آن آغازی که خودشان برایمان ساخته و پرداخته اند - چیزی نبوده، نیستیم و نمی توانیم باشیم و با اندوه بسیار این را تا اندازه ی چشمگیر هم، بگونه ای برجسته و روشن در میان آنانی که همیشه همه چیز را به آسانی پذیرفته و باز می پذیرند، جا انداخته و پذیرانده اند. شما یکبار ، تنها یکبار، رو در روی یک بیگانه به کشورش بد بگوئید ببینید چگونه برافروخته و خشمگین میشود و چه پاسخی به شما میدهدد. آنگاه خواهید دانست که برای ما چه رویداد سهمگینی پیش آمده است که نه تنها در گفتگوهای روزانه ی خویش بی پروا و نااگاهانه از خود بر میگوئیم که میگذاریم به سادگی دیگران نیز از ما بدگوئی کنند و خشمی که نداریم هیچ ککمان هم نمی گزد. زیرا در درون خود پذیرفته ایم که کوچک و خوار و ... هستیم و یادمان داده اند و برنامه ریزی کرده اند که؛ از همان روزگار باستان هم چیزی نبوده ایم و اگر دارند برایمان کاوش و بررسی میکنند، باید بسیار هم دلمان خوش باشد که این ابرمردان روزگار، به این خوبی گذشته ی ما را برایمان از زیر خروارها خاک و از درون برگهای پوستین و فرسوده ی گذشته، ویرایش و آوا نگاری شده! بیرون می آورند و پیش رویمان میگذارند.