-
و اما سلوک .رمانی حاصل 4 سال قلم زدن استاد داستان نویسی ایران و صاحب کتاب مشهور کلیدر، محمود دولت آبادی است. این کتاب در فاصله سالهای 77 تا 81 به رشته تحریر درآمده است . گفتن و نوشتن راجع به چنین کتابی هم بسیار سخت است و هم بسیار آسان ! اسان از آن جهت که گفتنی درباره سلوک بسیار است، و سخت از آن جهت که نگارش این کتاب بی نظیر به گونه ای است که نوشتن هر کلمه درباره ان نیاز به داشتن پیش نیازها و نیز آشنایی با سبک غیر خطی و سیال داستان دارد.
سلوک داستانی ساده نیست و همانگونه که از نام آن پیداست جریانی است سیال در فکر و اندیشه و خاطره. سلوک یک راوی و یک ماجرا و یک قهرمان ندارد.یا بهتر بگویم اصلا دنبال خلق هیچکدام نیست. گویا از جایی به درون این جریان کشیده میشویم و با آن در ذهن تمامی شخصیت ها پرسه میزنیم. پنداری پرده نمایشی مقامی است آویخته از افکار و تجربه ها، اتفاقات وگذشته ها، ترس ها و امیدها و آرزوها. بیرون کشیدن داستان از دل آن سخت است و همین یکی از زیباییهای بی بدیل این کتاب است. چرا که برای همراهی با آن و شخصیت ها باید از تمامی نیروی ذهنی خود استفاده کنید. به همین دلیل این کتاب به مذاق طرفداران کلاسیک داستان های خطی و ساده خوش نخواهد آمد. حال آنکه اگر کتابهایی با این شیوه نگارش را خوانده باشید و یا فیلم هایی را با این سبک تدوین دیده باشید و ذهن شما با این پازل به هم ریخته بیگنه نباشد، لذت فراوانی از آن خواهید برد.
در میان سطر های کتاب ما از خاطره ای به خیالی و از روزگار جوانی شخصی در گذشته به کهنسالی دیگری در حال سلوک می کنیم. چه که گاهی چشمان نیلوفر و مهاما و مها ... دنیایش را به ما مینمایاند و گاه دنیا را از دریچه چشمان قیس مینگریم. قیس نیز گاهی در این پریشان حالی با خودش همراه می شود و گذشته و حالش به هم گره میخورد. زمان در این رمان رنگ می بازد و جوانی و کهنسالی همقدم می شوند. آرزوها و کابوسها چنان در هم رنگ می بازند و حل میشوند که تشخیصشان سخت است. مکان ها ناواضحند و انتهای هیچ خیابانی به هیچ جا نمی رسد و دیوارهای خیابان ها تا ابد امتداد دارند . شخصیت ها به گونه ای ساخته شده اند که ما از آنها فقط سایه ای میشناسیم. سایه ای به نام قیس، فظه ، سنمار و.... و همه اینها از سلوک برزخی می سازد غوطه ور و دوار. گویی درون کابوس بی پایانی گیر کرده ای و از ان رهاییت نیست. و در پایان بی آنکه از آن برخیزی و تمام شود ناگهان به بیرون پرتابت میکند تا امتداد رنگ خاکستری آن همواره در ذهنت بماند و تمام نشود.
در پایان باید گفت به حق دولت آبادی سنت های خویش را لااقل در این کتاب شکسته و لحن روایی ساده و خاصش را با قوای فکری و انسجام قلم و داستانش عوض کرده تا به چنین رمانی دست یابد. داستانی که سال ها در ذهن شما می ماند و برای بسیاری از شما عنوان اولین کتاب مورد علاقه شما را از هر کتابی خواهد ربود. برای من که چنین بود.
برشی از متن کتاب
پک زدن به سیگار هیچ معنایی ندارد. الّا نوعی لجاجت با خود، و حتی لجاجت در تداوم نوعی عادت. عجیب ترین خوی آدمی این است که می داند فعلی بد و آسیب رسان است، اما آن را انجام می دهد و به کرات هم. هر آدمی ، دانسته و ندانسته ، به نوعی در لجاجت و تعارض با خود بسر می برد ، و هیچ دیگری ویرانگرتر از خود آدمی نسبت به خودش نیست.
عشق را از عشقه گرفته اند و آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بن درخت اول بیخ در زمین سفت کند پس سر برآرد و خود را در درخت بپیچد و هم چنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در درخت نماند و هر غذا که به واسطه ی آب و هوا به درخت می رسد به تاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود...
برای خرید کتاب سلوک تماس بگیرید